نه به این سادگی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

گزینش عنوان “وضع روزنامه‌نگاران در همه دولت‌ها همین است” برای یک مصاحبه ی رادیویی و حتی ‏گزارش یک سایت خبری آن قدر جذابیت دارد که گوش شنونده ی عادی را تیز کند یا چشمان خواننده ی سایت ‏خبری را خیره سازد تا چند لحظه ای بر روی آن مکث کند تا از کنه “همسانی فعالیت روزنامه نگاری و کار ‏مطبوعاتی در دولت های خاتمی و احمدی نژاد” سردرآورد، چه رسد به اینکه انسان خود دست به قلم باشد و ‏به اصطلاح از اهالی مطبوعات. ‏

دوست و همکار با انگیزه و پرتلاش مان خانم معصومه ناصری که اکنون مسئولیتی در رادیو زمانه دارد، پس ‏از سفری چند هفته ای به ایران هدیه و ارمغانی حرفه ای برده است به هلند. و آن چیزی نیست جز دست آورد ‏و کنکاشی در مورد “وضعیت صنفی روزنامه‌نگاران، بخصوص روزنامه نگارانی که در روزنامه های ‏موسوم به اصلاح طلب کار می‌کنند” و به قول ایشان اوضاع شان چنین است: “از روزی که اصلاح‌طلبان ‏در ایران از اسب افتادند، خودآگاهی صنفی روزنامه‌نگاران‎ ‎بیشتر شده است و بیشتر از قبل به مشکلات ‏صنفی‌شان حساس شده‌اند؛ اما این به آن معنا‎ ‎نیست که لزوماً وضع‌شان هم همراه این خودآگاهی خوب‌تر شده ‏است”.‏

او در این ارتباط شرح داده است که “در روزهایی که تهران بودم، دو بار انتخابات انجمن صنفی ‏روزنامه‌نگاران ایران‎ ‎برگزار شد و در این دو بار فرصت پیدا کردم با ۶۰۰ - ۵۰۰ نفر از همکاران‏‎ ‎روزنامه‌نگار سلام و علیک کنم و با ۴۰ - ۳۰ نفرشان خوش و بش کنم و با ۲۰ - ۱۰‏‎ ‎نفرشان بنشینم و گپ ‏بزنم و وقت بگذرانم”‏‎.‎

‏ عنوان جالب و جذاب “وضع روزنامه‌نگاران در همه دولت‌ها همین است” نیز باز می گردد به یکی از این ‏مصاحبه ها - این مورد ظاهرا تلفنی از خارج- با دوست و همکار دیگری که فعالیت مطبوعاتی طولانی در ‏روزنامه “ایران” داشته و دارد و اکنون دست به گریبان مسائل و معضلات دور جدید تغییرهای سریع و متعدد ‏مدیریتی در این رسانه ی دولتی است که عمدتا کیهانی ها بر آن حاکم شده اند و پیامدش برای امثال او چیزی ‏جز بازخرید خدمت نبوده است.‏

این تجربه ی رسانه ای و سابقه ی پانزده ساله از جمله به “جلال برزگر” آموخته است که در مصاحبه با یک ‏رادیوی مستقر در خارج خود چنان پیچیده سخن بگوید، وقتی تاکید دارد “این‏طور نیست که همه‏چیز خیلی ‏راحت است. اصلاً مسایل پیچیده‏تر از آن است که شما از دور فکر کنید‎.‎‏ ما ایرانی‏ها کلاً پیچیده‏ایم و ‏زندگی‏مان هم پیچیده‏تر از شماهاست… اگر بخواهیم همه ابعاد را ببینیم به آن سادگی که گفته می‏شود، نیست”، ‏تا دربرگیرنده پیچیدگی های حرف و حدیث های وضع خودش هم باشد، که لابد دوست ندارد در نیمه راه کار ‏حرفه ای خانه نشین نشود؛‎ “‎مثل همه روزنامه‏نگاران ایرانی، مقداری ساعت کارم زیاد بود. ساعات کار ما ‏زیاد‎ ‎است درآمدمان کم است و… ربطی هم به یک جای بخصوص ندارد‎.‎‏ فکر نکنید که در دوران هشت ساله ‏اصلاحات زندگی روزنامه‏نگارها خیلی عالی بوده‏‎ ‎است. روزنامه‏نگاری در ایران کلاً مشکل است. ولی ‏بچه‏هایی که دارند این کار را‎ ‎می‏کنند، علاقه‏مندند‎.‎‏ هرکدام در هر فرصتی که پیدا کنند، دوست دارند تا روزی ‏که می‏توانند روزنامه‏نگار‎ ‎باقی بمانند… شرایط کاری ما کلاً یک مقدار از شما سخت‏تر است”‏‎.‎

برزگر درست ارزیابی می کند که روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات هم چون دیگر اقشار آموخته اند که ‏رمز حیات و راز بقا در جامعه ای چون ایران، پیچیده اندیشیدن و پیچیده کار کردن و خود را با دقت و ‏ظرافت با محیط تطبیق دادن یا حتی به سلامت گلیم خویش را از گل بیرون کشیدن است. این امری است که ‏در مورد همه صادق است، “من” و “او” هم نمی شناسد و “بزرگ ” و “کوچک” نیز. حتی “قدیمی”‌ و ‏‏”جدیدی”، یا حتی روزنامه نگار “ایرانی” و “خارجی”.‏


به این دلیل است که می توان حدس زد که چرا در هیچ جای دنیا چون ایران، روزنامه نگار و اهالی مطبوعات ‏خود سوژه عکس و خبر و فیلم و گزارش نمی شوند.‏

کافی است یک دو ساعت وقت گذاشته شود. اخبار، گزارش ها، مقاله ها و یادداشت های مندرج در رسانه ها، ‏حتی در سطح مطالب روزی چون امروز، مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود چه تعداد از خبرهای ‏ایران به نوعی با این حرفه و اهالی مطبوعات مرتبط است. یک جا اعتراض به زندانی و در بند کردن ‏روزنامه نگاران شهرستانی است، جایی ضرورت آزاد ساختن عماد الدین باقی که اکنون به برای مرخصی ‏استعلاجی از اوین خارج شده است و طرفه اینکه هم در آستانه ی آزادی است و هم در وضعیت ورود به ‏زندان برای پرونده ای جدید. ‏

جایی دیگر، خبر تعطیل شدن ویژه نامه های پنجشنبه های روزنامه اعتماد است و استفاده از اشعار سعدی به ‏جای استفاده از مطالب معمول و در جایی نیز این اعتراض که چرا می خواهید در هشتادمین سال تولد ‏‏”داریوش همایون “ ( رشیدی مطلق تهرانی) به مناسبت کارهای فرهنگی و مطبوعاتی او، از وزیر اطلاعات ‏و جهانگردی رژیم پهلوی تجلیل کنید و اگر جای قدردانی هم باشد، باید تنها سپاسگزار “سیروس آموزگار” ‏وزیر مشاور و سرپرست وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت شاپور بختیار بود. ‏

یا باز در جایی دیگر، این خبر انتقادی منتشر می شود که در شرایطی که خبرنگار شبکه ی تلویزیونی العربیه ‏را از ایران اخراج کرده اند، خبرنگار شبکه ی “فاکس نیوز” که امورش با بودجه ی پنتاگون می چرخد و به ‏جناح های افراطی و نظامی آمریکا تعلق دارد در ایران است و مقام های دولت احمدی نژاد دارند او را تر و ‏خشک می کنند و چپ و راست توصیه نامه می نویسند که با او مصاحبه کنید!‏

تازه مطالب فراوانی هم وجود دارد که در مجامع حرفه ای و مطبوعاتی مطرح می شود و خبرش بنا به ‏مصالحی چندان به بیرون درز نمی کند. به عنوان مثال، یک روز در روزنامه ها می پیچد که خبر دارید فلانی ‏با این نام مستعار در “بی بی سی”‌، “رادیو فردا” و “صدای آمریکا” مشغول به کار شده است؛ فلان وب لاگ ‏نویس منتقد به ایران آمده و بی دردسر به اروپا یا آمریکا بازگشته؛ دیگر روزنامه نگار با وجود کار در ‏‏”رادیو زمانه” در ایران است و بی دردسر مشغول تهیه ی گزارش پر کردن برنامه های رادیویی. البته همه ‏می دانند که چندان هم بی حاشیه و بدون دردسر نمی تواند باشد.‏

در مورد همین خانم معصومه ناصری، وقتی ایشان را در نشست “شورای ملی صلح” دیدم و فرصت گپ و ‏گفت و گوی کوتاهی دست داد از او پرسیدم مشکلی در زمان ورود به ایران نداشتید؟ سری نباید به “خانه ‏سنگی خیابان جردن” می زدید؟ پاسخ روشن بود:“چرا رفته ام”. سوال کردم از نحوه ی کار و نام و تعداد ‏همکاران تان در رادیو سوال نشد و همچنین کسانی که اینجا با آن ها مصاحبه می کنید یا…؟ طبیعتا باز پاسخ ‏مثبت بود. ‏

البته کاری این بار همراه با دقت و درایت لازم، که اجازه ندهند همچون موارد دیگر از جمله دستگیری آن ‏خبرنگار “وی. او. ای”، مدت ها این ماجرا سوژه خبری افکار عمومی داخلی و خارجی شود، یا چون داستان ‏سفر حسین درخشان به ایران در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 84، در دل خود حرف و حدیث های ‏فراوانی در مورد شرط دادن اجازه ی خروج از کشور مطرح شد و هنوز هم می شود.‏

به هر حال اینجا ایران است و هم چیز پیچیده، از جمله کار و حرفه مطبوعاتی. گفتم که روزنامه نگار ایرانی ‏و خارجی هم نمی شناسد. به این دلیل است که خبرنگارانی که حتی برای شبکه های خارجی مستقر در ایران ‏کار می کنند در بسیاری از مواقع ترجیح می دهند که گزارش هایشان به نام همکاری مستقر در خارج چاپ ‏شود تا ترکش هایش کمتر گریبانشان را بگیرد و از کار بیکار شوند یا مهر روادیدشان باطل گردد. حتی ‏روزنامه نگاران رسانه های معتبر بین المللی که به مناسبت های مختلف برای پوشش خبری به ایران سفر می ‏کنند در موردهای خاص ترجیح می دهند آن گاه که خاک کشور را ترک کردند، نوشته ها و گزارش هایشان ‏انتشار یابد.‏

گویا اینجا هر کسی به نوعی “دستش زیر ساطور دولت”‌ است و “شمشیر دامکلوس” بر فراز فرق سرش. و ‏به نوبه ی خود، در این فضای پر “بگیر و ببند”، “حبس و بازداشت” و “سانسور و خودسانسوری” شرایط ‏روزنامه نگاری در ایران نیز “بسیار پیچیده تر” از آن است که بتوان تصور کرد و به یک جمعبندی روشن و ‏شفاف رسید و دعوای کارگری و کارفرمایی اش در صحنه ی مطبوعات هم “نه به این سادگی” است!‏

‏ ‏http://radiozamaaneh.com/special/2008/09/post_661.html

‏ ‏http://radiozamaaneh.com/blog/2008/09/post_118.html