سوریه و گرداب شیعه و سنی

تقی رحمانی
تقی رحمانی

سوریه باتلاق عربستان و غرب اگر باشد،گرداب حکومت ایران و ترکیه هم شده است.

در این میان گردابی شدن سوریه برای حکومت ایران پرهزینه تر است چرا که تاریخی در حال تکرار است که ایرانیان را عامل فروپاشی قدرت اسلامی و عربی در تاریخ قلمداد خواهد کرد؛ تکرار تاریخی که هر تدبیر را به مقابله می کشاند.

مطلب از این قرارست که خواجه نصیر الدین طوسی شیعه هلاکو خان مغول را برای فتح بغداد ترغیب کرد. این عمل امپرطوری پوسیده عباسی را از هم پاشید اما جایگزین آن برای دنیای مسلمان مناسب نبود.با این حال در کارنامه ایرانیان شیعه، فروپاشی عباسیان ثبت شد اما هیچ گاه تاریخ از نقش ایرانیان در برآمدن امویان یاد نمی کند.در نتیجه حافظه مسلمانان سنی در مورد عمل خواجه نصیرالدین طوسی منفی است و شیعه و ایران را باعث سرنگونی امپراطوری نمی دانند که از قبل پوسیده بود ولی شمایلی بر قرار داشت؛شمایلی که با فوت هلاکوی مغول از هم پاشید هرچند بدیل مناسبی هم نداشت. همین نداشتن بدیل مناسب است که تجربه تلخی برای ساکنان امپرطوری ایجاد کرد و به عنوان حافظه تاریخی در خود آگاه اعراب مسلمان جای پیدا کرده که در سوگ امپراطوی بنالند.

با این وصف انگار هم تاریخ و جغرافیا و هم منافع بر تدبیرغلبه کرده و بعد از قرنها، این بار اتحاد مغول و ایران شیعه به شکلی تکرار می شود. چرا که این بار اسلاوهای روس و حکومت شیعه ایران درسوریه به کمک علویان آمده اند تا مسلمانان را سرکوب کنند؛ این تفسیر دخالت حکومت ایران در سوریه است و در میان مسلمانان که اکثر سنی هستند طرفدار دارد.

اگر ترکیه در گرداب سوریه گیر راهبردی کرده، حکومت ایران در سوریه دچار خطای هدف گذاری شده است.

حکومت ایران مدعی رهبری جهان اسلام علیه امریکا و غرب است اما هم در سوریه و هم افغانستان به دلایل گوناگون به غرب یاری رسانده تا طالبان و داعش کنترل شوند. حالا داستان در عراق و سوریه سخت و مشکل شده است. نگاه راهبردی تقویت حزب الله در برابر اسرائیل، سوریه را برای ایران، منطقه راهبردی کرده، اما این راهبرد به منافع و هدف اصلی حکومت ایران به تعارض رسیده است. این هدف چه بوده؟هدف آن بوده که نشان داده شود ایران اسلامی، یاور مظلومان جهان و بخصوص مسلمانان است.مقاومت بشار اسد در برابر مخالفان سیاسی، سرکوب را شدید کرد در نتیجه باعث شد حکومت ایران به عنوان حامی اسد وارد گردابی شود که امروز در آن فرو رفته است. این نکته مهم است.

راهبرد باید هدف را به نتیجه برساند، وقتی راهبرد در مقابل هدف قرار می گیرد باید در راهبرد شک کرد و آن را تغییر داد. یمن وسوریه برای ایران گرداب است، حتی اگر آغاز کننده این شرایط گردابی نباشد.عربستان در لبنان نتوانست هدف حکومت ایران را تغییر دهد چرا که لبنان عرصه مقاوت در برابر اسرائیل است،اما زمانی که مسئله جنگ داخلی میان مسلمانان شود، موضوع فرق می کند.

 در همین رابطه است که ایمن الظواهری که خطر را غرب می دانست و با شیعه و ایران مشکل حادی نداشت، علیه ایران موضوع می گیرد؛ زمانی که عربستان و داعش و القاعده و توامان علیه ایران می شوند، یعنی جهان سنی مذهب زمینه تحریک بیشتری بر علیه حکومت ایران و بعد شیعه پیدا کرده است. این جاست که تدبیر رهبری نظام و نظامیان ایرانی به تقدیر و تاریخ باخته و از هدف خود که ارائه چهره مبارز به جهان اسلام است، بازمانده است.

صورت مسئله در میان مسلمانان به مقابله شیعه و سنی کشیده شده که برای مردم هم فاجعه است. دیگر مقاومت فلسطینی ها مسئله کشورهای مسلمان نیست و در اولویت قرار ندارد. هر گونه تعلل ایران در پایان دادن به بحران سوریه و بعد عراق به طرق سیاسی باعث می شود میدان بازی برای عربستان، به عنوان حامی اهل سنت بازتر شود، چرا که محافظه کاری در منطقه با بنیاد گرایی در حال رقابت است. اگر مواجهه حکومت ایران با داعش و القاعده توجیه شود، مواجهه حکومت ایران با عربستان و همچنین جریان های سنی محافظه کار به نفع هدف حکومت نیست، چرا که افکار عمومی این کشورها در برابر چیزی که حکومت شیعه قلمداد می شود تحریک خواهد شد.

از همین روی است که جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران در عوض تهدید عربستان که کار امروزه فرماندهان سپاه شده، اعلام می کند این کشور را نباید از دست داد.

با این وصف این گرداب زمانی به باتلاق خطرناک تری تبدیل خواهد شد که غرب و امریکا به دنبال مهار دو جانبه ایران و عربستان و همچنین بنیاد گرایی سنی، از ایران استفاده کنند چرا که غربیان و امریکا در حال حاضر ایران را جریانی کمتر خطرناکتر از بنیاد گرایی سنی و ثروت عربستان و فرهنگ حاکم بر این کشور می دانند.زمینه اجرای چنین سیاستی وجود دارد و همین تحلیل غرب بود که مصالحه هسته ای با ایران را ساده کرد.یعنی استفاده از ایران در برابر بنیاد گرایی سنی که غرب از آن احساس خطر کرده است.

صف بندی ایران شیعه با اسلاوهای روسی وغربی ها وعلویان در برابر بنیاد گرایی سنی و جریان محافظه کار، به معنی تکرار تاریخ تلخ برای کشورهای مسلمان سنی است که مواجهخ شیعه و سنی را توجیه می کند و به آن شکل تقدیری و اجباری می دهد.

 از طرفی هر مواجهه ای در منطقه به ضرر مردم است. حال این حکومت ایران است که باید پاسخ دهد که چرا راهبردش که مبارزه با اسرائیل و غرب بوده، در عمل خواسته یا ناخواسته به مواجهه با اهل سنت کشیده شده است.این اشتباه را صدام حسین با اشغال کویت انجام داد که نتیجه اش معین بود. اگر چه رهبری ایران نشان داده که اهل نرمش ناخواسته است اما هر نرمش در سوریه که جلو فاجعه جنگ درمنطقه را بگیرد باز صدماتی را که به رابطه شیعه و سنی وارد آورده جبران نمی کند. بازیگران صحنه سیاست در ایران، یعنی مردم با رای و تمایلشان و همچنین برخی از جریان های سیاسی بیرون ودرون نظام، در برابر رهبری توان تغییر اصولی را ندارند اما توانسته اند گاه بر سیاست های داخلی و خارجی نادرست حکومت تاثیر تاخیری بگذارند و جلو فاجعه را بگیرند؛ کاری که باید ادامه داده شود.

حال حکومت ایران باید توضیح دهد در برابر آنچه هدف گذاری در منطقه داشته چه به دست آورده است؟آیا هدفش آن بوده است که در ذهن مسلمانان به عنوان یاور صلیبی ها معرفی شود؟