فیلم اینجا چراغی روشن است به کارگردانی رضا میر کریمی در آخرین روزهای سال سینمائی ایران به نمایش عمومی در آمد. نگاهی داریم به این فیلم.
نگاهی به فیلم اینجا چراغی روشن است
در انتظار…
نویسنده، تهیه کننده، تدوینگر و کارگردان: رضا میر کریمی- مدیر فیلمبرداری: حمید خضوعی ابیانه- بازیگران: حبیب رضایی، فلامک جنیدی و سعید پور صمیمی
خلاصه داستان: متولی یک امامزاده جهت مداوای بیمار قلبی خود مجبور به ترک موقت امامزاده می شود او برای جایگزینی، از روستائیان استمداد می کند و همه آن ها به خاطر مشکلات شخصی از عهده دار شدن تولیت امامزاده معذورند. متولی سرانجام به برادرزاده کم عقل و رویاپردازش رو می کند و برادرزاده (قدرت) تحت تأثیر رویاها و خواب هایش برخورد غیر متعارفی را با امامزاده در پیش می گیرد و این آغاز ماجرا است.
سید رضا میرکریمی فیلم اینجاچراغی روشن است را در سال 1381 جلوی دوربین برده است. این فیلم پس از کودک و سرباز و زیر نورماه سومین فیلم میرکریمی است که پس از 4 سال به نمایش در می آید. میرکریمی در این فیلم هم به نقد مذهب سنتی در جامعه می پردازد و در این بین دیدگاه های خود را نیز ارائه می دهد عصری که به تصور متولی (مش رحیم) تنها امامزاده روستا (سلطان عزیز) مردمش کم ایمان شده اند اما به گفته قدرت این امامزاده است که نه معجره می کنه و نه شفا میده. در تصویری که فیلمساز از این اجتماع -هنگام جمع آوری کمکهای مردمی- ارائه می دهد، بیش از هر چیز متولی خشک و متعصب است که مورد نقد قرار می گیرد.
مردی که از کتک زدن برادرزاده ساده دلش ابائی ندارد و به اجبار کمک های مردم را به سلطان عزیز می گیرد. متولی که بیش از هر چیز به مأمور مالیات می ماند و تأثیر گذاری او بر مردم روستا همین بس که کسی حاضر نمی شود در یک هفته غیبت او، مسئولیت امامزاده را به عهده بگیرد. بیهودگی روند اداری که متولی برای کمک های اجباری مردمی در نظر گرفته وقتی در فیلم پرداخت می شود که می بینیم روح معدنچی که به اصطلاح در برزخ به سر می برد، چند قبض و رسید مشابه را به قدرت می دهد تا به عمویش پس بدهد.
با مقدمات اولیه متولی امامزاده خیلی زود حذف می شود تا موقعیت برای عملکرد قدرت فراهم شود. قدرت جوانی ساده دل است که پس از سفر عمویش اداره امامزاده را در دست می گیرد. ارتباطی که قدرت با طبیعت و مردم اجتماع پیرامونش دارد بر ساده دلی او صحه می گذارد و میرکریمی در این راستا شخصیت پردازی خود را کامل کرده و به تماشاگرش این فرصت را می دهد که با قهرمان داستان همذات پنداری بیشتری انجام دهد.
فیلم پس از معرفی قدرت و تنها ماندن او در امامزاده، موقعیتی برای به چالش کشیدن جایگاه امامزاده به عنوان نماد و جلوه مذهب در روستای کوچک فراهم می کند. قدرت از طرف عمو به چند چیز سفارش شده که همه ریشه در ذهن متولی دارند نه در بطن آموزه های مذهبی: شب نماندن کسی در امامزاده، نیامدن گله گوسفند به نزدیکی حریم امامزاده، دست نخوردن به وسایل داخل امامزاده و نذورات مردمی که قرار است هزینه سقف طلای امامزاده شوند و…
فیلمساز بدون موضعگیری خاص سعی می کند تصویری بی کم و کاست به مخاطب عرضه کند تا او را به تفکر وادارد و از خلال سکون ظاهری که قصه در بخش میانی دارد ذهن مخاطب را به نمادهای معنائی و ماورائی جلب کند. در این بخش است که فیلم از لایه های رئالیستی خود فاصله می گیرد و به زبانی سورئال نزدیک می شود. در این شکل است که تعبیر نماد ها و نشانه ها با یکدیگر تفاوت می کند.
امامزاده اندک اندک توسط مردم رو به ویرانی می رود و قدرت این باور درونی خود را به عینه می بیند که وظیفه امامزاده معجزه نیست و این مردم هستند که اعتقادات خود را از دست داده اند. پس قدرت امامزاده را از شکل سنتی خود خارج می کند و به تمام آنچه در زمان حضور عمویش جزو عناصر ممنوع بوده است اجازه می دهد که در امامزاده حضور پیدا کنند. از گوسفندان کوکب گرفته تا خانواده مرد معدنچی و….
پروسه ای که امامزاده را از شکل کلیشه ای به آن تصویر انتزاعی می رساند، جلوه نمادین اندیشه ای است که فیلمساز را به ساختن چنین اثری واداشته است. نوعی آشتی آرمانی که می تواند از ذهن به تصویر درآمده او به ذهن مخاطب منتقل شود و به وسعت جامعه بشری گسترش یابد.
پس از ساخته شدن این فیلم نمونه ها مشابهی در سینمای ایران شکل گرفت که هریک به نوعی قصد داشتند از میرکیریمی پیروی نمایند. فیلم های قدمگاه(محمد مهدی عسگرپور) و یک تکه نان (کمال تبریزی) نمونه هایی از این مدعا به شمار می آیند. در این دو فیلم هم ما دو شخصیت داریم که همچون قدرت با عالم ماورا در ارتباط هستند و البته جنس ارتباط آنها با قدرت کمی متفاوت به نظر می رسدو شخصیت فیلم قدمگاه کاملا زمینی است، اما شخصیت یک تکه نان به شدت آسمانی تعریف می شود.
میرکریمی در فیلم اینجا چراغی روشن است توجه خود را بیش از هر چیز بر فیلمنامه معطوف داشته و موضوع بحث برانگیزی که سراغ آن رفته است. بنابراین ساختار بصری اثر کاملا دستخوش موضوع شده است. کارگردان دربسیاری فصول ریتم را قربانی موضوع می کند و کلیت فیلم از این منظر آسیب پذیر می نماید. البته بازی حبیب رضایی در این فیلم مثال زدنی است. او به خوبی توانسته از عهده نقشی که ریشه ای در زمین و ریشه ای در آسمان دارد برآید. ساده دلی وی نوعی مدهوشی را می نمایاند که گویا هیچ ارتباطی با عالم زمین ندارد. اما دربسیاری لحظات هم که با مردم صحبت می کند شخصیتی معمولی به نظر می رسد.
میرکریمی در اینجا چراغی روشن است زبانی را تجربه می کند که بعد ها این زبان را در خیلی دور، خیلی نزدیک کامل کرد. با تمام تفاسیر بهتر می بود اینجا چراغی روشن است در زمان خود اکران می شد.