جامعه‌ باز، دوربین باز، فضای باز!

نویسنده
سها سیفی

‏”حسین قاضیان” در موضوع نصب دوربین‌های کنترل معابر عمومی و برخی گلوگاه‌های مهم توسط نیروی ‏انتظامی، پرسش جالبی مطرح کرده است:‏

نیروی انتظامی تصمیم گرفته در مناطقی از شهرها دوربین‌هایی بکارد برای کنترل جرایم. رئیس‌جمهور با این ‏تصمیم مخالفت کرده است. برخی در صدد دفاع از نظر رئیس‌جمهور برآمده‌اند و برخی از درِ موافقت با نیروی ‏انتظامی وارد شده‌اند. موافقانِ پلیس می‌‌گویند در بسیاری از نقاط جهان این دوربین‌ها وجود دارند، حتی در ‏کشورهای “مدعی دموکراسی”. ‏

موافقان تصمیم پلیس درست می‌گویند. در کشورهای دموکراتیک هم برای کنترل مردم از این دوربین‌ها استفاده ‏می‌شود. اما اگر در این جامعه‌ها دیافراگمِ دوربین‌های دولت به روی رفتار و چهره‌ی مردم باز است، رسانه‌های ‏ملت هم به روی دهانشان باز است. یعنی آزادی بیان هم در حدی هست که بشود با خودسری دولت‌‌ها مقابله کرد. ‏به بیان دیگر، اگر دولتی می‌خواهد به دلایلی مردم را کنترل کند، مردم هم آن‌قدرها از آزادی بیان برخوردارند که ‏اگر به شکل عملی هم نمی‌توانند جلوی دولت‌ها را بگیرند، لا‌اقل با توسل به رسانه‌های آزادشان، خودسری دولت‌ها ‏را محدود کنند. رسانه‌های باز و آزاد نشانه‌های یک جامعه‌ی باز و آزاد به حساب می‌آیند؛ جامعه‌هایی که در آن‌ها ‏امکان ایستادگی در برابر قدرت کنترل نابجای دولت وجود دارد.‏

اما در جامعه‌های بسته چه؟ آیا در این جامعه‌ها هم می‌توان از سوءِ استفاده‌ی دولت از قدرت جلوگیری کرد؟ آیا در ‏این جامعه‌ها هم می‌توان نگران کنترل روزافزون دولت نبود؟ جامعه‌هایی که وقتی به خانه و کاشانه‌ی مردم عادی ‏یا مخالفان سیاسی‌اش می‌ریزند، به جای جستجوی چیزهایی که نمی‌‌دانند چیست به جستجو در خفایای جزئی‌ترین ‏جنبه‌های زندگی شخصی و خصوصی‌اش می‌پردازند؟ جامعه‌هایی که نه کاری از دست افراد برمی‌آید نه از دست ‏رسانه‌‌هایی که به ادعای ارتکاب تخلف کوچکی هم می‌توانند تعطیل شوند؟

‎ ‎من هم داغدار ارش‌های انقلاب هستم‏‎ ‎

‏”محمد نوری‌زاد” نامه یکی از خوانندگانش را منتشر کرده که خطاب به او نوشته است:‏

اعتقادم این است که اگر هرچه زودتر به داد دستاورد های انقلاب نرسیم همین چند شکوه باقیمانده نیز درگیرودار ‏زدوبند ها نفله خواهند شد و دست ما از فردای انقلاب کوتاه خواهد ماند. برای شما که تیز بینید و خوب می بینید ‏آرزوی پایداری دارم. من هم چون شما داغدار ارزش هایی هستم که یک روزگاری برای هرکدامشان چه ها که ‏نکشیدیم و چه ها که نکردیم. من از خانواده ام، خانواده شهدا و همه زحمت کشان عرصه انقلاب خجالت می کشم. ‏دستاورد های خوبی داشته ایم اما این دستاورد ها هرگز درحد و اندازه انتظارات یک انقلاب دراندازه انقلاب ‏اسلامی نیست. ‏

‎ ‎ایرانی‌ها نتوانسته‌اند تناقضات‌شان را حل کنند‎ ‎

‏”عباس عبدی” پیرامون بهبود مناسبات میان ایران و ایالات متحده پس از روی کار آمدن اوباما، چنین پیش‌بینی ‏کرده است:‏

وضعیت ایران و آمریکا بعد از قضیه هسته‌ای عین دو خط نه کاملا” موازی است. یعنی موازی نیستند اما یک ‏زاویه‌ای ولو اندک دارند. خب اینها دیر یا زود به هم می‌رسند. در این فاصله هر اتفاقی هم می‌تواند رخ بدهد و این ‏کار را سرعت ببخشد. عوامل جانبی است که این را به تاخیر می‌اندازد، ولی اینها دارند مسیری را طی می‌کنند که ‏خلاصه به هم خواهند رسند. مگر اینکه در سطح ایران اتفاقی رخ بدهد. یعنی قبل از اینکه به آن نقطه برسند، در ‏ایران نگران بشوند و حساسیت زیاد بشود و مثلا” تعدیلی در بنیان نظری آنها رخ بدهد. البته این تغییر احتمالی به ‏این معنی نیست که اینها دربست در اختیار آمریکا قرار بگیرند. بلکه کافیست که این نظام بین‌الملل را به ترتیبی ‏می‌پذیرند. البته وقتی این را بپذیرند، آنوقت می‌توانند در آن بازی کنند. اینطوری نیست که اینها بروند و دربست در ‏اختیار آمریکا قرار بگیرند. اینها می‌توانند سر طیف مخالف قرار بگیرند. اما مخالف قرار گرفتن با نپذیرفتن خیلی ‏فاصله و اختلاف دارد.‏

مشکل ایران این است که نظام بین‌الملل را قبول ندارد، سه تا قطعنامه علیه آن صادر می‌شود. می‌رود با المپیک و با ‏اسرائیل مسابقه نمی‌دهد، می‌گوید که من مریض بودم که نیامدم، خب آقا بگو که من برای چی نیامدم. تناقضی است ‏که نتوانستند مسئله‌اش را حل کنند. حتی رویشان هم نمی‌شود که بگویند مثلا” ما این نظام بین‌الملل را قبول نداریم. ‏به یک شکل دیگری می‌گویند، ولی ریشه‌اش این است. چون تا وقتی این را قبول ندارد نمی‌توانند روابط خود را ‏برقرار کنند هنگامی که قبول کند این نظام بین‌الملل را تبعاتش خیلی گسترده تر می‌شود و محدود به رابطه با ‏آمریکا نخواهد ماند.‏

‎ ‎چندان هم از عرب‌ها پیش نیستیم‎ ‎

‏”محمد جواد اکبرین” راوی محاجه خود با دکتر “جمال عید” روزنامه‌نگار برجسته‌ی مصری و مدیر موسسه‌ی ‏‏”مطالعات حقوق بشر” در بیروت است:‏

جمال ‌عید درباره‌ی جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در مصر هم معتقد بود که راه درازی در پیش دارند و باید از ‏مطبوعات و نهادهای مدنی حداکثر استفاده را بکنند ضمن آنکه هرگز نباید فریب “جمال ‌مبارک” فرزند حسنی ‏‏‌مبارک را بخورند که در تلاش است تا با نشان دادن چهره ای دموکرات از خود، زمینه را برای به‌دست گرفتن ‏قدرت، پس از پدرش آماده کند زیرا تردیدی نیست که او از کارهای ناکرده‌ی پدرش عبرت گرفته و خفقانی ‏وحشتناک‌تر از اکنون، در انتظار ما خواهد بود… و سرانجام گفت که حکومت و جامعه‌ی ایران از جوامع عربی ‏جلوتراند و انتخابات آزاد و تغییر رئیس جمهور می تواند مقدمه‌ی اصلاح و تغییر در ایران باشد به خلاف مثلا ‏مصر که تا مبارک زنده است امکان تغییر وجود ندارد و انتخابات سالم و آزادی در کار نیست…‏

در پاسخ به ایشان گفتم که تجربه‌ی اصلاح‌طلبی در ایران و مصر نقاط مشترکی دارد و اگرچه قبول دارم که ‏جامعه‌ی ایران از جوامع عربی جلوتر است اما در خصوص حکومت ایران با شما موافق نیستم. شما به تغییر ‏رئیس‌جمهور در ایران استناد می‌کنید در حالی‌که رئیس‌‌جمهور در ایران، تصمیم‌گیرنده نیست و قدرت حقیقی و ‏مطلق در دست ولی‌ فقیه است؛ ایشان هم تا زنده است رهبر خواهد ماند. چنان‌که وفات آیت‌الله خمینی به رهبری ‏ایشان خاتمه داد نه عامل دیگری…. در روزگاری که انتخابات در ایران تقریبا سالم و آزاد بود انتخاب آقای خاتمی ‏با اکثریت مطلق آراء هم با مانع ولایت مطلقه مواجه شد و راهی به اصلاح نبرد؛ چه رسد به امروز که انتخابات، ‏نه تنها آزاد نیست که سالم هم نیست.‏

‎ ‎ازین پس، شهروند فردا را خواهم خواند‎ ‎

‏”احمد پورنجاتی” در اعتراض به توقیف شهروند امروز، با نقل حکایتی واقعی، گفته است که از این پس “شهروند ‏فردا” را خواهد خواند:‏

در محله ما دکانداری بود بسیار کج‌خلق و بهانه‌جو که گاه و بیگاه، بی‌هیچ دلیل، از شاگرد مغازه‌اش بهانه می‌گرفت ‏که چرا فلان کالا را در قفسه سر جای خود نگذاشته‌ای و فلان و بهمان! شاگرد بینوا هرچه توضیح می‌داد تنها بر ‏آتش خشم استاد می‌افزود و چه بسیار که بهانه‌جویی استاد با تحمل یک اردنگی آبدار از سوی شاگرد، فرجام ‏می‌یافت. روزی از روزهای پربرف زمستان، شاگرد بخت‌برگشته مشغول برف‌روبی از مقابل دکان بود که ناگهان ‏استاد عصبانی و بهانه‌جو فریاد کشید: “فلان فلان شده! چرا اینقدر گرد و غبار راه انداخته‌ای؟!” به استاد دکاندار ‏گفتم: آقای محترم! برف‌روبی و گرد و غبار؟! بهانه‌ای بهتر از این پیدا می‌کردی! این اولین و آخرین بار بود که ‏دکاندار هم به بهانه‌جویی خود، خندید! آیا خوانندگان شهروند امروز از فردای توقیف این نشریه، به جای آن مثلا ‏نشریات وابسته به دولت را می‌خوانند؟! من از هم‌اکنون “شهروند فردا” را خواهم خواند. ‏

تردید ندارم که شخص وزیر ارشاد و نیز اعضای هیات نظارت بر مطبوعات که اعلامیه توقیف‎ ‎‏”شهروند امروز” ‏به نام و امضای آنان صادر شده، در خلوت وجدان خویش می‌دانند که به‎ ‎چه انگیزه واقعی رای به تعطیل و توقیف ‏برخی مطبوعات همچون “شهروند امروز”‏‎ ‎داده‌اند.آیا افکار عمومی نیز چنین رای و تصمیمی را پذیرفته است؟

‎ ‎تحلیل احمدی‌نژاد بی‌جهت نبود‎ ‎

‏”صادق زیباکلام” از باور پیشین خود و عده‌ بسیاردیگری در خصوص انتخابات اخیر امریکا نوشته که با پیروزی ‏اوباما زائل شده است:‏

بی جهت نبود که آقای احمدی نژاد گفتند محال است یک سیاه پوست بتواند در آمریکا رئیس جمهور شود و ‏صاحبان قدرت اجازه دهند یک سیاه پوست به کاخ سفید راه یابد. ایشان تنها کسی نبودند که ار این بابت تردید ‏داشتند. خیلی های دیگر هم البته نه به قطعیت آقای احمدی نژاد اما کم و بیش همان اعتقاد را داشتند که یک سیاه ‏پوست نمی تواند شخص اول مملکت در آمریکا شود. من خودم در همه مصاحبه هایم گفته بودم که ممکن است ‏سیاه پوست بودن اوباما مانع از راهیابی اش به کاخ سفید شود. مشکل از اینجا شروع میشد.یک آمریکایی هیچ گاه ‏جلوی دوربین و حتی در نظرسنجی نخواهد گفت که من به اوباما چون سیاه پوست است رأی نمی دهم. برعکس ‏خواهد گفت، همچنان که می گفتند، سیاه پوست بودن اوباما برایشان مسأله ای نیست و این سیاست های او است که ‏دلیل دادن یا ندادن رأی به وی است. اما آیا این همه واقعیت بود؟ ‏

من اعتراف میکنم و نوشته ها و مصاحبه هایم گواهی میدهند که شخصاً تردید زیادی داشتم مسأله سیاه پوست بودن ‏اوباما ختم به خیر شود و جلوی انتخاب شدنش را نگیرد. می ترسیدم که شماری از رأی دهندگان آمریکایی در ‏دقیقه 90 تسلیم افکار و عقاید و احساسات نژاد پرستانه شده و نتوانند خود را مجاب کنند که به یک سیاه پوست ‏رأی دهند. مشکل اینجا بود که هیچ قرینه ای برای قضاوت وجود نداشت.‏

‎ ‎یک وقتی خدا آقای مدیر را سنگ نکند!‏‎ ‎

‏”عطااله مهاجرانی” همچنان گرم حکایت‌هایی از استاد دیرینه‌اش حاج آخوند است:‏

آقای مدیر گفت سال های سال است که هر چه فکر می کنم با عقلم جور در نمی آید که: جهان را خالقی باشد خدا ‏نام! کاشکی در زمان پیامبران بودم و با دیدن معجزه ای دلم آرام می گرفت! حاج آخوند گفت: معجزه انسان های ‏ناتوان و کوتاه بین را خرسند می کند. انسان اهل اندیشه که به معجزه نیاز ندارد، هستی سرشار از معجزه است. ‏اصلا شما به من بگویید چه چیزی معجزه نیست!‏

احمد پسر عمویم توی گوشم گفت: این خانه خراب خدا را قبول ندارد! اگر حاج آخوند نبود منقل آتش را می ریختم ‏سرش! برای من هم باورش و تصورش سخت بود. اصلا اولین باری بود که می دیدم و می شنیدم کسی خدا را ‏قبول ندارد. پیش خودم می گفتم یک وقتی خدا آقای مدیر را سنگ نکند. یا نصف بدنش مثل سگ یا بز بشود. می ‏گفتند چند وقت پیش یک کسی قرآن را پاره کرده بود و در جا صورتش مثل سگ شده بود با دست و پا و تنه ‏خودش. به جای حرف زدن می گفتند پارس می کند. هیچ کس ندیده بود همه شنیده بودند!‏

‎ ‎شنود غیرقانونی وزیرکشور سابق‎ ‎

[](http://kadivar.maktuob.net/archives/2008/11/05/1119.php)

‏”جمیله کدیور” به حاشیه‌ای مهمتر از متن در خصوص جلسه استیضاح کردان اشاره دارد:‏

داستان امانت و صداقت و مدرک دکترای آکسفورد کردان، هر چه بود، تمام شد. اما آقای کردان نکته ای را در ‏بحث خود مطرح کرد که از همه ی دستاوردها و کارکرد های ایشان شگفت انگیز تر بود. به نظرم برای اولین بار ‏چنین اتفاقی در تاریخ سیاسی دنیا افتاده است. وزیر کشور نزد رییس ستاد نیرو های مسلح سرلشگر فیروزآبادی ‏رفته و پنهانی مذاکرات سه ساعته با ایشان را با موبایل ضبط کرده و همین ماجرا را از تریبون مجلس اعلام می ‏کند! چنین کسی اگر به درستی هم ثابت می کرد که از آکسفورد فوق دکترای حقوق دارد، شایسته ی وزارت کشور ‏بود؟ ‏

ایشان که اعلام کردند سابقه پنج سال کار قضایی دارند، نمی دانستند که شنود مذاکره سه ساعته با عالیترین مقام ‏نظامی کشور جرم است و اعلام آن در مجلس و از تریبون باز مجلس اقرار به جرم؟ ‏

‏45 نماینده ای که با استیضاح آقای کردان مخالف بودند و رای مخالف به استیضاح دادند، به قانون اساسی در ‏پیشگاه خداوند و ملت و قرآن سوگند یاد کرده اند که از حقوق ملت پاسداری کنند، آنها با کدام بینه به ابقای فردی ‏رای دادند که مذاکره خصوصی با مقامات را شنود می کند و بعد به آن هم به عنوان مدرک استناد می کند؟ آشفتگی ‏در اداره امورکشور بیشتر از این؟ ‏