یا باید همکاری کنیم یا به زندان برویم

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» روزنامه نگاران خانه به دوش

یک روز بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد، موج بازداشت فعالان سیاسی و مطبوعاتی آغاز شد و روزنامه نگاران سرشناس ایرانی در بند های امنیتی زندان اوین به بند کشیده شدند. برخی از این روزنامه نگاران با وثیقه های سنگین آزاد شده اند، اما بسیاری با حکم های سنگین شلاق و بازداشت رو به رو هستند.

روز بعد از عاشورای خونین نیز، موج دوم بازداشت ها آغاز شد وتعداد دیگری از روزنامه نگاران ایرانی را روانه زندان اوین کرد. اما در این میان روزنامه نگارانی نیز بودند که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی موفق به بازداشت آنها نشد و این روزنامه نگاران، ناچار به زندگی خانه به دوشی با یک کوله پشتی روی آوردند تا شاید بتوانند با مخابره اخبار بازداشت و شکنجه و کشتار همکاران و هم وطنان معترض خود، نقشی در روایت تاریخ کودتا ایفا کنند.

شاید بتوان از حنیف مزروعی و بابک داد به عنوان معروف ترین این روزنامه نگاران که بعد از ماهها خانه به دوشی و زندگی زیرزمینی موفق به خروج از ایران شدند، نام برد. حنیف مزروعی و بابک داد تنها نمونه هایی از این روزنامه نگاران بودند، اما تعداد زیادی از آنان با یک کوله پشتی، خانه به دوش شده اند و با اسامی مستعار و یا با عنوان شاهدان عینی، وقایع ایران را به تمام جهان گزارش میدهند.

این روزنامه نگاران که اکثرا توسط دستگاههای امنیتی احضار شده و مورد تهدید قرار گرفته اند، با “روز” از وضعیت خود می گویند و از اینکه ترجیح داده اند به جای روانه زندان شدن، به زندگی مخفی روی آورند، هر شب را یک جا سر کنندوبه کار اطلاع رسانی از داخل کشور ادامه دهند.

 

فشار برای همکاری با دستگاههای امنیتی

اکثر روزنامه نگارانی که ناچار از روی آوردن به زندگی مخفی شده اند، به شدت تحت فشار بوده اند تا به همکاری با نهادهای امنیتی تن دهند. به این روزنامه نگاران وعده های مالی، به همراه سفر خارج از کشور و ایجاد حاشیه امنیت داده شده است.

یکی از این روزنامه نگاران که از بعد از عاشورا، ناچار به زندگی مخفی روی آورده در مصاحبه با “روز” از احضار و بازجویی هایش در دفتر پی گیری وزارت اطلاعات و پیشنهادات همکاری و تهدیدهایی که متوجه او و خانواده اش شده سخن می گوید و از اینکه چگونه به این نوع زندگی روی آورده است: “اولین احضار من تلفنی بود. یک نفر زنگ زد وگفت فردا  بیا خیابان ابوذر غفاری. اگر بخواهی کتبی بازی هم در بیاوری خود ما می آییم ومی بریمت  وبازگشت ات با خدا است. من حقیقتا تحت تاثیر لحن آرام او قرارگرفتم و روز بعد رفتم. اول یک گزارش کامل از زندگی من دادند که کجا کار کرده ام و با چه کسانی بوده ام و سپس  گفتند که  ما میدانیم که با روسای سابق نفتی رابطه قوی داری ودر مسایل مالی آنها هم بودی. این باند هم که الان دستش رو شده وبیشتر اعضای آن هم دستگیر شده اند؛پس  بهتراست تو هم با ما همکاری کنی که ما از گناهت بگذریم. هر چه  من  اصرار میکردم که گناهی که می گویید چیست و اصلا چرا شما اتهام تفهیم نمی کنید ومن اینجا متهم هستم یا به عنوان شاهد یا مطلع احضارم کرده اید؟ پاسخ نمیدادند ومیگفتند ما به عنوان مسوول امنیت کشور حق داریم خارج از روال قضایی عمل کنیم.”

این روزنامه نگار با بیان اینکه از جلسه بازجویی فیلمبرداری می شد، می افزاید: “دو نفر جلوی من بودند ویک نفر پشت سرم و من حق برگشتن به عقب را نداشتم. وقتی دیدند من از حقوق خودم به عنوان یک روزنامه نگار سخن می گویم،  یکی از انها داد زد تو چرا با همکارهای خانمت دست میدی یا چرا تولد فلانی رفتی ورقصیدی و یکباره از بحث مالی، مساله را کشاندند به بحث اخلاقی. اما در این میان یکی از این دو نفر که نقش بازجوی به اصطلاح خوب را بازی میکرد، گفت “حاجی این بچه شهیده غفلت کرده الان درست میشه». گفتم من جرمی مرتکب نشدم وهر جایی که رفتم با خانم ام بودم واین مهمانی ها خانوادگی وبین بچه ها مرسوم است.کار غیر اخلاقی هم صورت نمی گیرد. و چون از به میان آوردن نام پدرم به شدت عصبانی شده بودم، گفتم در مهمانی های ما  مساله ای چون خانه هدایت کرج وجود ندارد که یکباره عصبانی شدند و یکی از آنها کاغذهایی راکه در دست داشت  محکم توی صورتم پرت کرد و نام 5 نفر را گفت و از من خواست در مورد آن 5 نفر تک نویسی بکنم و هر چه از آنها میدانم بنویسم. من گفتم چیزی نمی نویسم و درباره کار حرفه ای این 5 نفر حرف زدم اما شروع کردند به تهدید که می بریم می اندازیمت جایی که آرزوی بودن در کهریزک را بکنی و از این حرفها. سپس اسامی تعدادی از همکاران روزنامه نگارم را آوردند و از من خواستند در مورد تک تک این دوستانم تک نویسی بکنم. بخصوص روی مسائل اخلاقی تاکید میکردند؛ اما من گفتم بهتر است همین جا بازداشت ام کنید چون چیزی از من در نمی آید و چیزی وجود ندارد که بخواهم بنویسم که باز تهدید کردند و گفتند می رویم حکمت را بیاوریم و ساعت ها مرا در اتاق بازجویی تنها گذاشتند. اما بعد که برگشتند درباره بیانیه هایی که روزنامه نگاران امضا و منتشر کرده بودند پرسیدند و اینکه نویسندگان این بیانیه ها چه کسانی بودند و چه کسانی امضا جمع می کنند و ساعت ها این بحث ها ادامه داشت اما آن روز بازداشتم نکردند و گفتند که حق خروج از تهران را نداری و من به خانه بازگشتم.”

این روزنامه نگار که بار دوم، در خیابان ربوده شده، چنین ادامه می دهد: “نزدیک منزلمان یک ماشین پژو جلوی من پیچید و بعد دو نفر پیاده شدند و مرا به زور سوار کردند.بهت زده شده بودم طوری که حکمی وچیزی نخواستم. سوار که شدم باور کردم این بار بازداشت شدم. منتظر بودم  برای تفتیش سمت خانه ام بروند. اما به سمت چهارراه ولیعصر رفتیم و یک ساعتی در ساختمان اطلاعات بودم. بعد همان بازجوی قبلی آمد و گفت قرار بود تورابه اوین ببریم اما حاجی به دختر کوچک ات رحم کرد. او ادامه داد که پرونده فسادهای نفتی ومطبوعاتی فلانی و فلانی در انتخابات تکمیل شده وما از چند روز بعد دستگیری ها را شروع می کنیم؛ این اخرین فرصت برای تو است و اگر همکاری نکنی بازداشت می شوی. گفتم وقتی کارتان تکمیل شده به گفته های من چه نیازی است؟ که داد زد چون بابات شهیده، میخواهیم کمکت کنیم و پدرت را از جبهه می شناسیم اما دروغ میگفت چون سن اش خیلی کمتر از این بود که جبهه بوده باشد. اما گفت که نظام نمیخواهد در این پرونده پای بچه های شهدا به میان بیاید و رسما به من پیشنهاد همکاری داد و یک نوشته  را جلوی من گذاشت و گفت  که با ادبیات خودت این را اصلاح وادیت کن ما میدهیم در روزنامه همشهری چاپ شود  وچند تا  مصاحبه هم با فارس وایرنا میکنی وهمان چیزهایی که دراین نوشته هست را میزنی و  ما برایت چند تا سفر حج وجاهای دیگر در نظر میگیریم. بعد گفت باید با توجه به اعتباری که در مطبوعات برانداز داری برای ما کار کنی و کسی هم نباید از این موضوع باخبر شود. من مخالفت کردم و گفتم که همین الان بازداشتم کنید چون چنین کاری نمی کنم.دوباره تهدید ها را شروع کردند و گفتند که من برای سیاه نمایی علیه صنعت نفت کشور به دوبی رفته ودر آنجا آموزش دیده ام؛ این درحالی بود که از 5 سال پیش پاسپورت من توقیف شده بود.”

به گفته این روزنامه نگار فشار بر این بوده که بنویسد “مهدی هاشمی، بیژن زنگنه ونعمت زاده در انتخابات از منابع نفتی، پول زیادی به میرحسین  موسوی داده اند.”

 وی می گوید: “خیلی مسائل مطرح کردند. میخواستند علیه این سه نفر بخصوص بنویسم و من فقط میگفتم که حتی پول دادن به یک ستاد انتخاباتی جرم نیست که بنویسم یا ننویسم که به یکباره داد زد خانم آوردن برای موسوی وخاتمی هم خلاف نیست؟ که من به شدت عصبانی شدم و گفتم بازداشت ام کنید چون حتی یک کلمه نیز حرف نخواهم زد و نخواهم نوشت که یکی شان مرا به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد و بعد گفت که سه روز به تو فرصت می دهیم یا سر عقل می آیی و با ما همکاری میکنی و یا تکلیفت با کرام الکاتبین است و سپس اجازه دادند به خانه برگردم. دقیقا 4 روز از این موضوع گذشته بود که به خانه من رفته بودند اما من منزل نبودم. ابتدا زنگ زده وبه همسرم گفته بودند برایتان غذا آورده ایم اما همسرم گفته بود ما غذا نخواسته ایم و اگر مزاحمت ایجاد کنید به پلیس زنگ میزنم. بعد از چند دقیقه دوباره زنگ زده و گفته بودند حکم تفتیش خانه را داریم و وارد می شوند و وسایل شخصی مرا به اتفاق هارد کامپیوتر و… می برند. به گفته همسایه ها 5 نفر بیرون ایستاده بودند و به همسایه ها گفته بودند که اینها در کار مواد مخدر هستند و برای تفتیش خانه آمده ایم و به همسرم هم گفته بودند از فردا تا شنبه شوهرت فرصت دارد خود را معرفی کند و گرنه خود ما می آییم.در اینجا یکی از همسایه ها به من که منزل مادرم بودم زنگ زد و موضوع را گفت و از همان موقع خانه به دوشی من شروع شد.”

این روزنامه نگار با بیان اینکه خانواده اش هنوز در شوک هستند و به دلیل مسائل امنیتی نمی تواند با آنها تماس بگیرد می افزاید:” خیلی وضعیت بدی است نه امنیت دارم و نه از نظر مالی تامین هستم.حس دردناکی دارم.  از طرفی عذاب وجدان از اینکه  دوستانم در زندان هستند و من  از زندان به علت ترس فرار میکنم و از طرف دیگر می گویم من که گناهی نکرده ام چرا فرار کردم. می دانم خانواده ام هم به شدت تحت فشار هستند و من هیچ دفاعی نمی توانم از همسر و دخترم بکنم. میدانید ما روزنامه نگاران، چریک نیستیم و برای چنین موضوعاتی آموزش ندیده ایم اما از طرف دیگر می بینم دارم  با نوشته ها و اخبارم که با اسم مستعار منتشر می شود به دوستان زندانی ام و همچنین به مردم کمک می کنم اما پارادوکس عجیب و دردناکی است و مهم تر از همه این است که نمیدانم این وضعیت تا چه زمانی ادامه دارد و تا چه زمانی باید هر شب را در جایی سپری کنم.”

 

تهدید خانواده های روزنامه نگاران

آرش بهمنی دیگر روزنامه نگار ایرانی است که به زندگی مخفی روی آورده. او سردبیر هفته نامه “گیلان بهتر” در شهر رشت است و به دلیل امضای نامه روزنامه نگاران خطاب به مراجع و همچنین نامه حمایت از آیت الله منتظری به اداره اطلاعات رشت احضار و مورد تهدید قرار گرفته است.

او 5 بار در اداره اطلاعات رشت مورد بازجویی قرارگرفته و بعد از آزادی برخی از همکارانش که بعد از انتخابات بازداشت شده بودند از طریق آنها متوجه شده که قصد بازداشت اش را دارند. آرش بهمنی به “روز” می گوید: من پیش از این قضایا حکم محکومیت 16 ماهه داشتم و بعد از انتخابات به شدت تحت فشار قرار گرفتم. چندین بار احضارم کردند و برخی از دوستانم که آزاد شدند خبر دادند که در مورد من از انها پرس و جو شده است. از طرفی یکی از دوستانم برای بازپرسی احضار شد اما وقتی مراجعه کرد بازداشت اش کردند و من همان روز بازداشت او به خانه نرفتم  و فردای همان روز همسایه مان تماس گرفت و گفت که سه نفر آمده و در مورد من از آنها پرس و جو کرده بودند و اینکه من کجا هستم و با چه کسانی رفت و امد دارم و رابطه ام با ستاد موسوی چگونه هست و…. بعد هم همسایه ام را که پیرمردی مسن است تهدید کرده بودند که اگر من به خانه رفتم زود به آنها اطلاع دهد و در غیر این صورت خود او را بازداشت می کنند.”

این روزنامه نگار می افزاید: “همین مساله باعث شد دیگر به خانه بازنگردم و مخفی شوم. از طرف دیگر از طریق دو تن از دوستانم متوجه شدم که حکم 16 ماه زندان من نیز به اجرای احکام فرستاده شده و قرار بازداشت صادر کرده اند. لذا من هم مخفی شدم و چون مرا پیدا نمی کردند به طور مکرر به همسرم و خانواده ام تلفن و تهدیدشان میکردند و به هفته نامه گیلان بهتر هم که سردبیرش بودم زنگ میزدند. آخرین شماره ای را که من به عنوان سردبیر این هفته نامه منتشر کردم هم اجازه انتشار ندادند و از چاپخانه بازگرداندند.”

آرش بهمنی با اشاره به مشکلات زندگی مخفی در ایران می گوید: “مشکل مالی یکی از بزرگترین مشکلات است و از طرفی بستگی به این دارد که چه کسی به آدم جا بدهد یا جایی را برای ماندن معرفی کند. من حتی سه شب در یک منطقه کشاورزی ماندم و اصلا امکان تلفن و اینترنت نداشتم اما سعی میکنم هر طور شده در جاهایی بمانم که اینترنت باشد و بتوانم به کار اطلاع رسانی ادامه دهم.”

وی با بیان اینکه این نوع زندگی به شدت ترسناک است می گوید: “زندگی مخفی به شدت پر از استرس است. امکان ارتباط با دوستان نیست و آدم به هر ماشین و ادمی مشکوک می شود. امکان استفاده از حساب بانکی و هیچ چیز دیگری نیست. به نظر من از زندان هم سخت تر است و کاملا ادم را فلج می کند. من در عرض 4 روز بیش از 9 کیلو وزن کم کردم و مدام نگران هستم…”

آرش بهمنی در پاسخ به این سئوال که چرا زندگی مخفی را انتخاب کرده و همچون سایر دوستانش به زندان نرفته است می گوید: “من فکر میکنم بیرون از زندان و حتی با این شرایط زندگی مخفی، مفید تر هستم. زندگی مخفی با همه بدی ها و سختی هایی که دارد یک حسن بزرگ دارد و آن اینکه دست آدم باز است برای اطلاع رسانی و کار خبر و نمونه بارز این قضیه حنیف مزروعی است. آدم وقتی این روش را انتخاب می کند دیگر آب از سرش گذشته و سعی میکند همه توان خود را به کار ببرد و بنویسد و اطلاع رسانی کند درباره همکاران زندانی، تظاهرات و درگیریها، کشتارها و همه چیز. یعنی حس آب از سر گذشتن، خیلی کمک می کند و شهامت ایجاد میکند”.

برخی از روزنامه نگارانی که مدتی در ایران به صورت مخفی زندگی کرده اند موفق به خارج شدن از کشورشده اند؛برخی به اروپا یا امریکا رسیده اند، اما برخی دیگر در کشورهای همسایه ایران، یعنی ترکیه و عراق منتظر سیر روند پناهندگی خود هستند. این روزنامه نگاران ماهها در انتظار می مانند تا درخواست پناهندگی آنها از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل درترکیه و یا عراق مورد بررسی قرار گرفته و سپس به کشوری ثالث که به اصطلاح کشور امن گفته می شود ارجاع داده شود. بعد از این مرحله نیزکشوری که پرونده بدانجا ارجاع شده به بررسی پرونده می پردازد و در نهایت اگر تشخیص دهد که فرد شرایط پناهنده شدن را داراست این فرد را به کشور خود منتقل میکند.

یکی از این روزنامه نگاران که اکنون در عراق به سر می برد به “روز” می گوید: اینجا نیز به نوعی زندگی مخفی داریم چون به صورت غیرقانونی وارد این کشور شده ایم. تمام شبانه روز را در منزل دوستانی که به ما پناه داده اند سپری میکنیم تا موعد مصاحبه مان در سازمان ملل برسد.

او می افزاید: به شدت نگران خانواده ام هستم و تنها دلخوشی ام این است که اخبار ایران را از طریق بچه ها و همکارانم گرفته و منتشر می کنم.

این روزنامه نگار که منتظر تاریخ مصاحبه اش در کمیساریای عالی پناهندگان در سازمان ملل است می گوید: ایرانیان بسیاری متقاضی پناهندگی شده اند و کار دشوار و طولانی است و همچنان من نیز همراه با چند تن دیگر از روزنامه نگاران که اینجا هستند منتظر هستیم و از طرفی از طریق چند تا از سفارت خانه ها هم اقدام کرده ایم و هنوز نتیجه ای حاصل نشده است.

وی با تاکید بر اینکه خروج او و همکارانش از ایران به صورت اجباری بوده می افزاید: “ما ناچار شدیم از کشور خارج شویم. فشارها، احضار ها، تهدید ها و احکام بازداشت ما را مجبور به خروج از کشور کرد.اما در هر حال معتقدم زندان رفتن من نه تنها فایده ای ندارد بلکه بیرون از زندان می توانم موثر باشم و به روند اطلاع رسانی کمک کنم.”