حضور یا عدم حضور محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم اسلامی ایران اگر از یک سو به مثابه شمشیر دموکلوس روی سر مخالفان قسم خورده او قرار دارد، از سوی دیگر هم این هول و ولا، به بختک طرفداران رئیس جمهوری سابق ایران تبدیل شده است تا در بیان اثبات حضور آخرین رئیس جمهور اصلاح طلب ایران به هر دری بزنند و نه تنها از خواجه شیراز تمنای نیاز کنند و بر قیل و قال آمدش فال حضور بگیرند بلکه در اثبات ادعای آمدن و نیامدن خاتمی به زبان محمدرضا جلایی پور عزیز ضرورت آمدن خاتمی را با بیانی از چهل دلیل بیارایند.
توگویی این چله رئیس جمهوری اصلاح طلب از قضای تمام دردهایی است که بر سرنوشت اصلاحات رفته است و نوشداری غزای آن هم همین ریش سفید خوش سیماست که می آید تا کلیدهای ساختمان پاستور را دوباره تحویل گیرد. غافل از اینکه برای اثبات حضور خاتمی، اگر قرار باشد اصلاحات را تنها گامی به پیش ببرد، نه چهل دلیل، که حتی تک دلیل هم کفایت می کند و خدای ناخواسته اگر سرنوشت، خاتمی را برای کوبیدن هرچه بیشتر تابوت میخ خورده اصلاحات انتخاب کرده باشد، چهل هزار دلیل هم اگر پشت سر هم ردیف شوند همان بهتر که آقای رئیس جمهور اصلاح طلب این دسته کلیدها را به دیگری حوالت دهد.
محمدرضا جلایی پور عزیز، بگذار تمام اینها را که از برای ضرورت حضور اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری گفتی دلایلی بخوانم که برای خاتمی تو فرض است و محال نیست. در حالی که برای خاتمی ما فرض محال محال است. این دلایل در شمای کلی آن به چند بخش قابل تقسیم هستند. یک سری دلایل امتحان شده مانند “ارجحیت خاتمی 88 بر خاتمی76” و این از سر اتفاق همان دلیلی است که موافقان کاندیداتوری خاتمی تو برای ضرورت حضور او در انتخابات سال 80 می گفتند. همان انتخاباتی که همه مان کاهش نسبت رای خاتمی را نادیده گرفتیم و تنها افزایش عددی آرای او را به رخ حریف کشیدیم و رمل و اسطرلاب به میدان آوردیم و تاریخ را به گواه گرفتیم که تا آن روز در هیچ انتخاباتی رای رئیس جمهور در دور بعد افزایش پیدا نکرده است. اما فراموش کردیم جنس رای دوم خرداد 76 خاتمی مان را به یاد آوریم که از تحریمی و غیرتحریمی، همه را به میدان آورده بود.
برخلاف سال 80 که نسبت حضور نیافته گان را نیز افزایش داده بود. این دلیل هم در اثبات ضرورت حضور خاتمی تو به همان اندازه بی مایه است که حضورش در دور دوم خویش، شوری نیافرید که بدتر، شورشکن بود. از همین رو هم هست که طرح ادعاهایی مانند اینکه خاتمی “تیم کاری و نخبگان مدیریتی را بهتر شناخته” و یا “شبکه اجتماعی اش بیش از پیش گسترش یافته” از اساس ابتر است؛ چه اینکه خاتمی در بنیاد باران و مرکز گفت و گوی تمدنها از همان هایی بهره می گیرد که در دولت دومش بهره گرفته بود و برخلاف توضیحات انتهایی دلیل پنجم این برادر عزیزم که بر ضرورت مشارکت مصطفی معین و بهزاد نبوی و البته عبداله نوری و به باور من غلامحسین کرباسچی تاکید دارد، خاتمی تاکنون بر همگرایی با اینها که به نوعی پیشروان حرکت اصلاحی هستند نه ضرورتی می بیند و نه آستینی بالا می زند. بدتر حتی به کسانی دل می بندد که انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم را برای او برگزار کردند.
همان انتخاباتی که من می دانم و تو هم برادر که خاتمی ات چه خون دلی برای آن خورد و در خفا چه گلایه هایی از آن کرد. از همین جنس است امکان “جلب آرای بی تفاوتان و تحریمیان”(دلیل هشتم) و “تحمل پذیری خاتمی توسط دولت پنهان”(دلیل هیجدهم) که از کاهش مقاومت در برابر جریان اصلاحات می گوید اما به خاطر نمی آورد که مگر آیا مقاومتی بالاتر از رد صلاحیت های انتخابات مجلس هفتم را می توان مثال زد که اتفاقاً ثمره زبان مدارا و الکن خاتمی تو بود. همان زبانی که به تمجید از احمد جنتی می پرداخت تا شاید او را در رودربایستی تایید صلاحیت اصلاح طلبان قرار دهد اما نتیجه اش را با رد صلاحیت های گسترده و در لوایح دوگانه می دید. به همه این موارد تجربه شده اضافه کنید دلیل بیست و سوم با طرح ادعایی چون “افزایش امید ایرانیان”، “جبران فقر رسانه ای اصلاح طلبان”(دلیل بیست و ششم) و موارد دیگری از این قبیل که اساساً در حکم نوزاد مرده به دنیا آمده هستند. چگونه می توان از افزایش امید ایرانیان گفت، درحالیکه اتفاقاً ناامیدی از ادامه همین روند اصلاحات بود که به گسترش جریان تحریم و فرا نخبگان منجر شد. یاسی که اصلاح طلبان و خاتمی تو به صورت مستقیم در آن دخیل نبودند اما پاسخی هم برای آن نداشتند و امروز اما طرفداران خاتمی تو مردم را دوباره به راهی می خوانند که بدون پیش شرط اصلاحی و بدون تصوری از نقشه راه آینده، سرابی بیش نیست. کیست که نداند اگر قرار باشد اصلاح طلبان همینگونه و بدون پاسخ به سئوالات مقدر پیشین دنبال روی خاتمی شوند احتمالاً باید سه سالی صبر کنند و در پی برگزاری انتخابات مجلس نهم دوباره اصلاحاتی را کفن نمایند که در گرداب رد صلاحیت های گسترده، خاتمی ات را به عنوان نعش کش همین تابوت برگزیده است و در تکرار مضحک تاریخ، کوبیدن میخ آهنین را بر گرده رئیس جمهوری اصلاح طلب قرار می دهد. با اینکه این جمله منسوب به مارکس، بارها و بارها تکرار شده است اما بگذار ای برادر که بازهم تکرار کنم …… نکند که خاتمی تو مصداق این جمله شود.
یک سری دلایل دیگر نیز، بیان توضیحاتی انتزاعی است و تو گویی صرفاً به این جهت ارائه شده اند تا چله ضرورت حضور خاتمی را تکمیل کنند. اینکه خاتمی 66 ساله در واپسین سالهای نشاط سیاسی است و به طبع آن ادعای اینکه ”بیشترین بهره وری، نشاط و توان رهبران سیاسی معمولاً در فاصله پنجاه تا هفتاد سالگی آنهاست” در زمره همین دلایل انتزاعی قرار می گیرند. احتمالاً اگر خاتمی تو 55 ساله بود، سالهای نشاط سیاسی رهبران، بین پنجاه و شصت تعریف می شود و اگر هم خاتمی امروز هفتاد ساله بود، تا هفتاد و پنج سالگی جای داشت. از همین جنس است دلایلی چون ”احتمال دیر بودن سال 92 برای اصلاح”(دلیل سی و هشتم) و “وجود قرائن و شواهد متعدد در تایید محبوبیت بالای خاتمی”(دلیل ششم) با این توضیح که این دلیل آخری مسئله پیشرفت یا پسرفت اصلاحات را حل نمی کند. به همان سیاقی که تو ای برادر عزیر، به نقد عباس عبدی و احمد زیدآبادی می پردازد که بدون هیچ شاهدی از رای نداشتن خاتمی می گویند، ادعاهای تو هم در رای داشتن خاتمی ات بدون مستند علمی است و صرفاً بر اساس انتزاع حاصل از کلیت موارد خاص بیان می شود. این دلیل از جمله دلایل مبنی بر اثبات برتری خاتمی در جریان رای گیری سال 88 هم هست که کلیدهای کاخ ریاست جمهوری را به مردی با عبای شکلاتی پیشکش می کند. اما این دلایل و دلایلی دیگری چون “کاهش تعداد نامردها”(دلیل سوم)، “فراهم شدن زمینه اجماع”(دلیل چهارم)، “احتمال بالای تایید صلاحیت خاتمی” (دلیل پنجم) و دلایل مشابه دیگر که خاتمی تو را برنده انتخابات می داند، به مهمترین پرسش های پیش رو که برای رئیس جمهور آینده ایران مطرح خواهد شد پاسخی نمی دهند و با بیان کلی گویی از آنها عبور می کنند.
محمدرضا جلایی پور عزیز، تو هرچند به فرصت سوزی ها و ضعف های خاتمی اذعان داری اما تلاشی از خودت نشان نمی دهی تا راه برون رفت از این ضعف ها را نیز ارائه کنی و فردا روزی که اصلاحات در گیر همین ضعف ها، بارها و بارها به زمین می خورد، نمی گویی که چگونه سر برآوردن مجدد اصلاحات را برنامه ریزی می کنی. تنها در بیان دلیل پانزدهم از “بهره گیری از آخرین سالهای کاری مدیران نسل اول اصلاح طلبان و تربیت نسل جدید مدیران اصلاح طلب” می گویی. دلیلی که تو را در اشتباهی غیر قابل بخشش قرار داده است. این در حالیست که در بیان دلیل سی ام هم بر “بی عملی اصلاح طلبان و تحول خواهان در خارج از حاکمیت” تاکید داری. این دلایل دو روی یک سکه اند و با زبان بی زبانی اذعان دارند که اصلاح طلبان جز از طریق رانت قدرت و مدیریت با پول دولت توان تاثیرگذاری ندارند و حتی از تربیت نسل جدیدی از مدیران اصلاح طلب هم عاجزند. برادر عزیز، یا نمی دانی و یا نمی خواهی بداندی که رسم تربیت مدیر، پشت میز دولت و کار با پول دولت نیست. آن وقت که توانستی با پول هرچند اندک خودت، مدیریت کنی و رانت کار را نه از قبل پست دولتی، بلکه از طریق توانایی شخصی بدست آوری می توانی ادعای مدیریت داشته باشی. اینهمه که از خصوصی سازی گفته می شود و بارها و بارها که نقش سرمایه تقدیس می گردد از همین روست که مدیران را به درست و از پشت میزی که محصول کار خودشان است مدیر کنند، نه اینکه در هوای از دست دادن پست دولتی، راننده شخصی، اتاق اختصاصی، منشی مخصوص تلفنی و هزاران از این قبیل دیگر، ادعای بسط تجربه داشته باشند. این همان سم مهلک اصلاحات و هر جریان دیگری است که اگر قرار باشد حضور در قدرت با این دلیل توجیه شود به همان آسانی که بدست آمده است از دست هم می رود؛ همان طور که آمد و رفت.
ادله مقاله در ضرورت حضور خاتمی و تاکید بر اینکه او عامل اجماع است، رد صلاحیت نمی شود، آبروی ایران را در سطح جهان افزایش می دهد، باعث کاهش احتمال برخورد نظامی می گردد، به مرکز ثقل اصلاحات نزدیک است، امکان تخلف انتخاباتی ر ا تقلیل می دهد، شخصاً رای آور است و دلایل مشابه دیگر همگی درست هستند، اما اینها هیچ کدام پاسخی بر دلایلی که عدم حضور خاتمی تو را می شمارند ندارند. آنها که به خاتمی مدل 84 رای نمی دهند و از سالهای آخر ریاست جمهوری اش، وعده های بی شمارش، آرزوهای فزاینده اش و کلام قصار اما بی عملش، مایوس هستند، آنها که صحبت های خاتمی ات را در عین روشنفکرانه بودن و در عین جسارت آمیز بودن در سالهای آخر ریاست جمهوری نمی شنیدند و از بس که خاتمی از “جامعه مدنی” گفت و آنها “جامعه زدنی” دیدند هراسانند، اینها با چهل دلیل دیگر که سهل است با چهارصد دلیل و چهار هزار دلیل هم قانع نمی شوند. آخر چگونه می توان به عنوان یک دلیل از “احتمال بالای تایید صلاحیت خاتمی” گفت و فردای انتخابات دیگر را به یاد نیاورد. بیان احتمال تایید صلاحیت خاتمی به عنوان یک دلیل، یعنی اینکه “تایید صلاحیت ها” یک معضل نظام انتخاباتی است و خاتمی تو برای اینها چه دارد برادر؟ بگذار بگویم: “هیچ” با اینحال اما بشنو و سخت بشنو که خاتمی من و هزارن مثل من، با خاتمی تو فرق دارد و در گرداب بازی باخت گرفتار نیست.
خاتمی تو برای مخالفانش خوبست، اما وقتی که همانند یک سرخپوست، مرده باشد. اما خاتمی من زنده می ماند تا حق ملتش را بگیرد. خاتمی من، انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمی کرد و حال که آن خبط تاریخ را انجام داد توبه می کند و دگر بار راه بی جا نمی رود. به همین روش هم اگر قرار باشد بیاید، می آید اما انتخاباتی حداقل هم شان انتخابات مجلس ششم برگزار کند. تو می گویی که خاتمی ات “توانایی آن دارد که این بار به تعامل و مذاکره بیشتری با مقامات عالی کشور بپردازد” و با رای خود مصداق دوباره “فشار از پایین و “چانه زنی در بالا” شود. اما من می گویم خاتمی تو اگر می توانست در دوران ریاست جمهوری اش همینگونه تعامل می کرد تا نتیجه اش حزب پادگانی نباشد و اصلاً این کدام فشار و چانه زنی است که با سبد رای محتمل کمتر خاتمی امکان پذیر باشد. چانه زنی خاتمی من چانه زنی در مدل پاییز 77 است که غده سرطانی از مهمترین مرکز اطلاعاتی نظام و مامن ملت بر می کند و به آن هم افتخار می کرد نه آنکه هماورد چانه زنی اش، وزیر کشورش باشد که اینهمه حجم تخریب چیست که بر انتخابات ریاست جمهوری نهم رفت. برادر من، تو از “تعیین خطوط قرمز حداقلی تر” برای خاتمی ات می گویی و من آن قدر خط قرمز برای خاتمی ات دیده ام که از هرچه خط قرمز است بی زار شده ام. خاتمی من خط قرمز دارد، اما خط قرمز او نظام جمهوری اسلامی، آرمان های انقلاب 57 و خواست همیشگی و تاریخی ملت است، همان خواستی که در دوم خرداد 76 به او رای داد و در خرداد و تیر 84 با یک اشتباه تاریخی به نام محمود احمدی نژاد بیرون آمد. تو برای خاتمی ات از “احتمال چراغ سبز دادن عقلای اصول گرا برای انتخاب خاتمی” می گویی و من این را نفی نمی کنم؛ چه، می دانم که خاتمی من دست هر اصول گرایی را که از امروز دولت دل چرکین است و اندک سودایی برای آینده انقلاب دارد به گرمی می فشارد اما فراموش نکن رای این اصول گرایان، رای لاریجانی 84 است که به دو میلیون نفر هم نمی رسد. خاتمی تو می تواند با اصول گرایان بازی برد-برد داشته باشد اما خاتمی من تنها زمانی به این پیوند میمون جواب بلی می دهد که مطمئن شود نقشی چون دستکش پنجه آهنین را بازی نمی کند تا تنها ضربات مشت دیگران را کاهش دهد.
برادر عزیز، خاتمی تو فوتبال بازی می کند، اما بازیکنان اصلی و کاپیتان تیمش را بر روی نیمکت می نشاند تا با تیم ذخیره اش یا سرداران پا به سن گذاشته اش به مصاف حریفی رود که اولاً تمام بازیکنان اصلی اش را وارد میدان کرده است و البته هم به داور بازی و خط نگهداران امید بسیار بسته است. بازی او را عوض کن. امروز روز فوتبال نیست که جواب نداد. خاتمی من رقیبش را به شطرنج دعوت می کند تا از “چله بازی” به در آید و در سراب “یاری” و “خاتمی بیا” قرار نگیرد. به هر نسبت که خاتمی را در مدل 84 و به صورت فوتبالی بخواهی او را از مدل 76 و 77 و شطرنج بازی دور کرده ای. بیا با هم شطرنج ببازیم برادر. آن وقت می بینی که تنها با یک دلیل می توانی از ضرورت دفاع از خاتمی و رای به او بگویی.