خاتمی تو، خاتمی من

نویسنده

po_arashghafori_01.jpg

حضور یا عدم حضور محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم اسلامی ایران اگر از یک سو به مثابه شمشیر ‏دموکلوس روی سر مخالفان قسم خورده او قرار دارد، از سوی دیگر هم این هول و ولا، به بختک طرفداران رئیس ‏جمهوری سابق ایران تبدیل شده است تا در بیان اثبات حضور آخرین رئیس جمهور اصلاح طلب ایران به هر دری بزنند ‏و نه تنها از خواجه شیراز تمنای نیاز کنند و بر قیل و قال آمدش فال حضور بگیرند بلکه در اثبات ادعای آمدن و نیامدن ‏خاتمی به زبان محمدرضا جلایی پور عزیز ضرورت آمدن خاتمی را با بیانی از چهل دلیل بیارایند.‏

توگویی این چله رئیس جمهوری اصلاح طلب از قضای تمام دردهایی است که بر سرنوشت اصلاحات رفته است و ‏نوشداری غزای آن هم همین ریش سفید خوش سیماست که می آید تا کلیدهای ساختمان پاستور را دوباره تحویل گیرد. ‏غافل از اینکه برای اثبات حضور خاتمی، اگر قرار باشد اصلاحات را تنها گامی به پیش ببرد، نه چهل دلیل، که حتی ‏تک دلیل هم کفایت می کند و خدای ناخواسته اگر سرنوشت، خاتمی را برای کوبیدن هرچه بیشتر تابوت میخ خورده ‏اصلاحات انتخاب کرده باشد، چهل هزار دلیل هم اگر پشت سر هم ردیف شوند همان بهتر که آقای رئیس جمهور اصلاح ‏طلب این دسته کلیدها را به دیگری حوالت دهد.‏

محمدرضا جلایی پور عزیز، بگذار تمام اینها را که از برای ضرورت حضور اصلاح طلبان در انتخابات ریاست ‏جمهوری گفتی دلایلی بخوانم که برای خاتمی تو فرض است و محال نیست. در حالی که برای خاتمی ما فرض محال ‏محال است. این دلایل در شمای کلی آن به چند بخش قابل تقسیم هستند. یک سری دلایل امتحان شده مانند “ارجحیت ‏خاتمی 88 بر خاتمی76” و این از سر اتفاق همان دلیلی است که موافقان کاندیداتوری خاتمی تو برای ضرورت حضور ‏او در انتخابات سال 80 می گفتند. همان انتخاباتی که همه مان کاهش نسبت رای خاتمی را نادیده گرفتیم و تنها افزایش ‏عددی آرای او را به رخ حریف کشیدیم و رمل و اسطرلاب به میدان آوردیم و تاریخ را به گواه گرفتیم که تا آن روز در ‏هیچ انتخاباتی رای رئیس جمهور در دور بعد افزایش پیدا نکرده است. اما فراموش کردیم جنس رای دوم خرداد 76 ‏خاتمی مان را به یاد آوریم که از تحریمی و غیرتحریمی، همه را به میدان آورده بود.‏

برخلاف سال 80 که نسبت حضور نیافته گان را نیز افزایش داده بود. این دلیل هم در اثبات ضرورت حضور خاتمی تو ‏به همان اندازه بی مایه است که حضورش در دور دوم خویش، شوری نیافرید که بدتر، شورشکن بود. از همین رو هم ‏هست که طرح ادعاهایی مانند اینکه خاتمی “تیم کاری و نخبگان مدیریتی را بهتر شناخته” و یا “شبکه اجتماعی اش بیش ‏از پیش گسترش یافته” از اساس ابتر است؛ چه اینکه خاتمی در بنیاد باران و مرکز گفت و گوی تمدنها از همان هایی ‏بهره می گیرد که در دولت دومش بهره گرفته بود و برخلاف توضیحات انتهایی دلیل پنجم این برادر عزیزم که بر ‏ضرورت مشارکت مصطفی معین و بهزاد نبوی و البته عبداله نوری و به باور من غلامحسین کرباسچی تاکید دارد، ‏خاتمی تاکنون بر همگرایی با اینها که به نوعی پیشروان حرکت اصلاحی هستند نه ضرورتی می بیند و نه آستینی بالا ‏می زند. بدتر حتی به کسانی دل می بندد که انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم را برای او برگزار کردند. ‏

همان انتخاباتی که من می دانم و تو هم برادر که خاتمی ات چه خون دلی برای آن خورد و در خفا چه گلایه هایی از آن ‏کرد. از همین جنس است امکان “جلب آرای بی تفاوتان و تحریمیان”(دلیل هشتم) و “تحمل پذیری خاتمی توسط دولت ‏پنهان”(دلیل هیجدهم) که از کاهش مقاومت در برابر جریان اصلاحات می گوید اما به خاطر نمی آورد که مگر آیا ‏مقاومتی بالاتر از رد صلاحیت های انتخابات مجلس هفتم را می توان مثال زد که اتفاقاً ثمره زبان مدارا و الکن خاتمی ‏تو بود. همان زبانی که به تمجید از احمد جنتی می پرداخت تا شاید او را در رودربایستی تایید صلاحیت اصلاح طلبان ‏قرار دهد اما نتیجه اش را با رد صلاحیت های گسترده و در لوایح دوگانه می دید. به همه این موارد تجربه شده اضافه ‏کنید دلیل بیست و سوم با طرح ادعایی چون “افزایش امید ایرانیان”، “جبران فقر رسانه ای اصلاح طلبان”(دلیل بیست و ‏ششم) و موارد دیگری از این قبیل که اساساً در حکم نوزاد مرده به دنیا آمده هستند. چگونه می توان از افزایش امید ‏ایرانیان گفت، درحالیکه اتفاقاً ناامیدی از ادامه همین روند اصلاحات بود که به گسترش جریان تحریم و فرا نخبگان ‏منجر شد. یاسی که اصلاح طلبان و خاتمی تو به صورت مستقیم در آن دخیل نبودند اما پاسخی هم برای آن نداشتند و ‏امروز اما طرفداران خاتمی تو مردم را دوباره به راهی می خوانند که بدون پیش شرط اصلاحی و بدون تصوری از ‏نقشه راه آینده، سرابی بیش نیست. کیست که نداند اگر قرار باشد اصلاح طلبان همینگونه و بدون پاسخ به سئوالات مقدر ‏پیشین دنبال روی خاتمی شوند احتمالاً باید سه سالی صبر کنند و در پی برگزاری انتخابات مجلس نهم دوباره اصلاحاتی ‏را کفن نمایند که در گرداب رد صلاحیت های گسترده، خاتمی ات را به عنوان نعش کش همین تابوت برگزیده است و در ‏تکرار مضحک تاریخ، کوبیدن میخ آهنین را بر گرده رئیس جمهوری اصلاح طلب قرار می دهد. با اینکه این جمله ‏منسوب به مارکس، بارها و بارها تکرار شده است اما بگذار ای برادر که بازهم تکرار کنم …… نکند که خاتمی تو ‏مصداق این جمله شود.‏

یک سری دلایل دیگر نیز، بیان توضیحاتی انتزاعی است و تو گویی صرفاً به این جهت ارائه شده اند تا چله ضرورت ‏حضور خاتمی را تکمیل کنند. اینکه خاتمی 66 ساله در واپسین سالهای نشاط سیاسی است و به طبع آن ادعای اینکه ‏‏”بیشترین بهره وری، نشاط و توان رهبران سیاسی معمولاً در فاصله پنجاه تا هفتاد سالگی آنهاست” در زمره همین دلایل ‏انتزاعی قرار می گیرند. احتمالاً اگر خاتمی تو 55 ساله بود، سالهای نشاط سیاسی رهبران، بین پنجاه و شصت تعریف ‏می شود و اگر هم خاتمی امروز هفتاد ساله بود، تا هفتاد و پنج سالگی جای داشت. از همین جنس است دلایلی چون ‏‏”احتمال دیر بودن سال 92 برای اصلاح”(دلیل سی و هشتم) و “وجود قرائن و شواهد متعدد در تایید محبوبیت بالای ‏خاتمی”(دلیل ششم) با این توضیح که این دلیل آخری مسئله پیشرفت یا پسرفت اصلاحات را حل نمی کند. به همان سیاقی ‏که تو ای برادر عزیر، به نقد عباس عبدی و احمد زیدآبادی می پردازد که بدون هیچ شاهدی از رای نداشتن خاتمی می ‏گویند، ادعاهای تو هم در رای داشتن خاتمی ات بدون مستند علمی است و صرفاً بر اساس انتزاع حاصل از کلیت موارد ‏خاص بیان می شود. این دلیل از جمله دلایل مبنی بر اثبات برتری خاتمی در جریان رای گیری سال 88 هم هست که ‏کلیدهای کاخ ریاست جمهوری را به مردی با عبای شکلاتی پیشکش می کند. اما این دلایل و دلایلی دیگری چون “کاهش ‏تعداد نامردها”(دلیل سوم)، “فراهم شدن زمینه اجماع”(دلیل چهارم)، “احتمال بالای تایید صلاحیت خاتمی” (دلیل پنجم) ‏و دلایل مشابه دیگر که خاتمی تو را برنده انتخابات می داند، به مهمترین پرسش های پیش رو که برای رئیس جمهور ‏آینده ایران مطرح خواهد شد پاسخی نمی دهند و با بیان کلی گویی از آنها عبور می کنند.‏

محمدرضا جلایی پور عزیز، تو هرچند به فرصت سوزی ها و ضعف های خاتمی اذعان داری اما تلاشی از خودت ‏نشان نمی دهی تا راه برون رفت از این ضعف ها را نیز ارائه کنی و فردا روزی که اصلاحات در گیر همین ضعف ها، ‏بارها و بارها به زمین می خورد، نمی گویی که چگونه سر برآوردن مجدد اصلاحات را برنامه ریزی می کنی. تنها در ‏بیان دلیل پانزدهم از “بهره گیری از آخرین سالهای کاری مدیران نسل اول اصلاح طلبان و تربیت نسل جدید مدیران ‏اصلاح طلب” می گویی. دلیلی که تو را در اشتباهی غیر قابل بخشش قرار داده است. این در حالیست که در بیان دلیل ‏سی ام هم بر “بی عملی اصلاح طلبان و تحول خواهان در خارج از حاکمیت” تاکید داری. این دلایل دو روی یک سکه ‏اند و با زبان بی زبانی اذعان دارند که اصلاح طلبان جز از طریق رانت قدرت و مدیریت با پول دولت توان تاثیرگذاری ‏ندارند و حتی از تربیت نسل جدیدی از مدیران اصلاح طلب هم عاجزند. برادر عزیز، یا نمی دانی و یا نمی خواهی ‏بداندی که رسم تربیت مدیر، پشت میز دولت و کار با پول دولت نیست. آن وقت که توانستی با پول هرچند اندک خودت، ‏مدیریت کنی و رانت کار را نه از قبل پست دولتی، بلکه از طریق توانایی شخصی بدست آوری می توانی ادعای مدیریت ‏داشته باشی. اینهمه که از خصوصی سازی گفته می شود و بارها و بارها که نقش سرمایه تقدیس می گردد از همین ‏روست که مدیران را به درست و از پشت میزی که محصول کار خودشان است مدیر کنند، نه اینکه در هوای از دست ‏دادن پست دولتی، راننده شخصی، اتاق اختصاصی، منشی مخصوص تلفنی و هزاران از این قبیل دیگر، ادعای بسط ‏تجربه داشته باشند. این همان سم مهلک اصلاحات و هر جریان دیگری است که اگر قرار باشد حضور در قدرت با این ‏دلیل توجیه شود به همان آسانی که بدست آمده است از دست هم می رود؛ همان طور که آمد و رفت.‏

ادله مقاله در ضرورت حضور خاتمی و تاکید بر اینکه او عامل اجماع است، رد صلاحیت نمی شود، آبروی ایران را در ‏سطح جهان افزایش می دهد، باعث کاهش احتمال برخورد نظامی می گردد، به مرکز ثقل اصلاحات نزدیک است، امکان ‏تخلف انتخاباتی ر ا تقلیل می دهد، شخصاً رای آور است و دلایل مشابه دیگر همگی درست هستند، اما اینها هیچ کدام ‏پاسخی بر دلایلی که عدم حضور خاتمی تو را می شمارند ندارند. آنها که به خاتمی مدل 84 رای نمی دهند و از سالهای ‏آخر ریاست جمهوری اش، وعده های بی شمارش، آرزوهای فزاینده اش و کلام قصار اما بی عملش، مایوس هستند، آنها ‏که صحبت های خاتمی ات را در عین روشنفکرانه بودن و در عین جسارت آمیز بودن در سالهای آخر ریاست جمهوری ‏نمی شنیدند و از بس که خاتمی از “جامعه مدنی” گفت و آنها “جامعه زدنی” دیدند هراسانند، اینها با چهل دلیل دیگر که ‏سهل است با چهارصد دلیل و چهار هزار دلیل هم قانع نمی شوند. آخر چگونه می توان به عنوان یک دلیل از “احتمال ‏بالای تایید صلاحیت خاتمی” گفت و فردای انتخابات دیگر را به یاد نیاورد. بیان احتمال تایید صلاحیت خاتمی به عنوان ‏یک دلیل، یعنی اینکه “تایید صلاحیت ها” یک معضل نظام انتخاباتی است و خاتمی تو برای اینها چه دارد برادر؟ بگذار ‏بگویم: “هیچ” با اینحال اما بشنو و سخت بشنو که خاتمی من و هزارن مثل من، با خاتمی تو فرق دارد و در گرداب بازی ‏باخت گرفتار نیست.‏

خاتمی تو برای مخالفانش خوبست، اما وقتی که همانند یک سرخپوست، مرده باشد. اما خاتمی من زنده می ماند تا حق ‏ملتش را بگیرد. خاتمی من، انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمی کرد و حال که آن خبط تاریخ را انجام داد توبه می کند ‏و دگر بار راه بی جا نمی رود. به همین روش هم اگر قرار باشد بیاید، می آید اما انتخاباتی حداقل هم شان انتخابات ‏مجلس ششم برگزار کند. تو می گویی که خاتمی ات “توانایی آن دارد که این بار به تعامل و مذاکره بیشتری با مقامات ‏عالی کشور بپردازد” و با رای خود مصداق دوباره “فشار از پایین و “چانه زنی در بالا” شود. اما من می گویم خاتمی ‏تو اگر می توانست در دوران ریاست جمهوری اش همینگونه تعامل می کرد تا نتیجه اش حزب پادگانی نباشد و اصلاً این ‏کدام فشار و چانه زنی است که با سبد رای محتمل کمتر خاتمی امکان پذیر باشد. چانه زنی خاتمی من چانه زنی در مدل ‏پاییز 77 است که غده سرطانی از مهمترین مرکز اطلاعاتی نظام و مامن ملت بر می کند و به آن هم افتخار می کرد نه ‏آنکه هماورد چانه زنی اش، وزیر کشورش باشد که اینهمه حجم تخریب چیست که بر انتخابات ریاست جمهوری نهم ‏رفت. برادر من، تو از “تعیین خطوط قرمز حداقلی تر” برای خاتمی ات می گویی و من آن قدر خط قرمز برای خاتمی ‏ات دیده ام که از هرچه خط قرمز است بی زار شده ام. خاتمی من خط قرمز دارد، اما خط قرمز او نظام جمهوری ‏اسلامی، آرمان های انقلاب 57 و خواست همیشگی و تاریخی ملت است، همان خواستی که در دوم خرداد 76 به او رای ‏داد و در خرداد و تیر 84 با یک اشتباه تاریخی به نام محمود احمدی نژاد بیرون آمد. تو برای خاتمی ات از “احتمال ‏چراغ سبز دادن عقلای اصول گرا برای انتخاب خاتمی” می گویی و من این را نفی نمی کنم؛ چه، می دانم که خاتمی من ‏دست هر اصول گرایی را که از امروز دولت دل چرکین است و اندک سودایی برای آینده انقلاب دارد به گرمی می ‏فشارد اما فراموش نکن رای این اصول گرایان، رای لاریجانی 84 است که به دو میلیون نفر هم نمی رسد. خاتمی تو می ‏تواند با اصول گرایان بازی برد-برد داشته باشد اما خاتمی من تنها زمانی به این پیوند میمون جواب بلی می دهد که ‏مطمئن شود نقشی چون دستکش پنجه آهنین را بازی نمی کند تا تنها ضربات مشت دیگران را کاهش دهد.‏

برادر عزیز، خاتمی تو فوتبال بازی می کند، اما بازیکنان اصلی و کاپیتان تیمش را بر روی نیمکت می نشاند تا با تیم ‏ذخیره اش یا سرداران پا به سن گذاشته اش به مصاف حریفی رود که اولاً تمام بازیکنان اصلی اش را وارد میدان کرده ‏است و البته هم به داور بازی و خط نگهداران امید بسیار بسته است. بازی او را عوض کن. امروز روز فوتبال نیست که ‏جواب نداد. خاتمی من رقیبش را به شطرنج دعوت می کند تا از “چله بازی” به در آید و در سراب “یاری” و “خاتمی ‏بیا” قرار نگیرد. به هر نسبت که خاتمی را در مدل 84 و به صورت فوتبالی بخواهی او را از مدل 76 و 77 و شطرنج ‏بازی دور کرده ای. بیا با هم شطرنج ببازیم برادر. آن وقت می بینی که تنها با یک دلیل می توانی از ضرورت دفاع از ‏خاتمی و رای به او بگویی. ‏

 

‏ ‏