نادر ایرانی
با تقی رحمانی، فعال ملی ـ مذهبی در مورد مسائل روز ایران سخن گفته ایم. رحمانی بر این باور است که ”جامعه ایران درحال حاضر دچار شرایط نه جنگ ونه صلح است” و این شرایط “استعداد ایجاد شرایط نظامی را درخود می پرورد”. متن گفت و گو در پی می آید.
مسئله هسته ای ایران وارد چه مرحله ای شده به ویژه آن که گفته می شود سولانا با ناراحتی ایران را ترک کرده است.
به نظر من اروپا خواهان جنگ علیه ایران نیست چون درآن صورت دچار ضرر زیادی خواهد شد. اگر جنگ خانمان براندازی در بگیرد شرکت های آمریکایی دست بالا را خواهند داشت وهمه قراردادها را خواهند گرفت. از طرف دیگر اگر آمریکایی ها بخواهند سهم بیشتری در سیاست خارجی ایران ایفا کنند بازهم سهم اروپا کاهش خواهد یافت. در حال حاضر اروپا به دلیل سیاست های نادرست ایران در قراردادهای اقتصادی سود زیادی می برد؛ چرا که شرکت های آمریکایی در این دست از قرار دادها حضور ندارند. پس اگر این شرایط تغییر کند وبه رویارویی کشیده شود، به نفع اروپا نخواهد بود. از این رو اروپا سعی می کند این منازعه آرام بشود یا لااقل تحت مدیریت وکنترل قرار بگیرد. در مقابل جناح های تندرو در آمریکا برای اینکه در همه ابعاد، جهان را با خود همراه کنند سعی دارند تا آن جا که ممکن است، درمتحدین اروپایی خود هماهنگی ایجاد کنند.
این متقاعد سازی خود از عوامل هژمونیک هم به شمارمی رود.
بله، البته هژمونی به دوصورت است: در حالت اول اگر یازده سپتامبری اتفاق می افتاد ولی آقای خاتمی رییس جمهور نبود و فردی با 12 میلیون رای درمسند قدرت قرارنداشت، مطمئن باشید که آمریکا به جای افغانستان و عراق ابتدا به ایران حمله می کرد. بنابراین، این هژمونی بستگی به شرایط نیز دارد. امروز شرایط به نحوی است که آمریکا درعراق در پیش برد اهداف خود دچار کندی شده است. این موضوع درافغانستان نیز اتفاق افتاده است.
سیاستمداران ایرانی که معتقدند آمریکا درتحقق اهداف خود شکست خورده است.
این به آن معنا نیست که آمریکا دچار شکست شده، بلکه همانطور که گفتم دچار کندی شده است.همچنین این کندی به معنای آن نیست که آمریکا همه منافع خود را کنار گذاشته و درآینده نزدیکی منطقه را ترک می کند. البته دموکرات ها نیز درشرایط کنونی سعی دارند هژمونی آمریکا را با توجه به همراهی متحدین خود ایجاد کنند. تحقق هژمونی نیز با سرکوب عده ای وباحمایت از عده دیگری به وجود می آید. این هژمونی است کامل به این معنا که در دل عده ای رعب ایجاد می شود و عده ای نیز به منافع لازم از دوستی با شما می رسند.
با توجه به این سیاست اوضاع ایران چگونه است؟
به نظر من جامعه ایران درحال حاضر دچار شرایط نه جنگ ونه صلح است. در حقیقت ایران در حال حاضر در شرایط صلح به سر نمی برد. تحریم خود به نوعی تنش است که استعداد ایجاد شرایط نظامی را درخود می پرورد. حال آمریکایی ها اگر بخواهند هریک از پروژه های یوگسلاوی، شوروی یا عراق را در جمهوری اسلامی ایران پیاده کنند هریک از این پروژه ها به دردسرهای بسیار بزرگ برای ایران تبدیل خواهد شد.
دردسری که شما مطرح می کنید بیشتر در قالب چه شرایطی ظهور وبروز یافته است؟
این دردسردرحال حاضر به صورت استهلاک توان ملی ظهور یافته است. به عبارت دیگر در برابر این 30 سال نه جنگ ونه صلح، استهلاک توان ملی به اوج خود رسیده است. این استهلاک می تواند به ویرانی همه جانبه ای درکشور مبدل بشود ویا اینکه به دنبال آن به نوعی حمله نظامی برای ایجاد ویرانی های بیشتر منجر شود. استهلاک توان ملی، پیامدهای مهم دیگری نیز به دنبال دارد. این استهلاک ما را از کشورهای همسایه عقب می اندازد. زمانی بود که اقوام ایرانی همه نگاهشان به تهران بود. در آن زمان تهران پیشرفته تر از کویت وپاکستان بود. ولی حال اگر تهران عقب بیفتد وامارات ودبی و ابوظبی و استانبول وآنکارا و باکو از ما جلوبیفتند به آن معناست که ما آن نظم وسرمایه های خود را مستهلک کرده ایم.
از این رو شرایط حاضر می طلبد که کشور وارد دست اندازهای مستهلک کننده نشود.
شرایط نه جنگ ونه صلح درآرایش سیاسی ایران چه نقشی را ایفا کرده است؟
شرایط نه جنگ ونه صلح باب دل گرایش های امنیتی ونظامی است. در این میان گرایش های ملی و جریان های اصلاحی نیز بیشترین صدمه را می بینند. گرایش های نظامی همواره خواهان تنش هستند ولی حتی اگر بتوانند تنش ها را مدیریت بکنند، باید توجه داشته باشند که این مدیریت دوطرفه است وامکان دارد نگذارند آن را به درستی مدیریت کنند. شما می توانید رابطه حزب وارتش را درکره شمالی و رابطه باندهای سیاسی با فناوران را در کره جنوبی مقایسه کنید. حتی می توانید این رابطه را در چین میان حزب کمونیست با ارتش که درحال ضعیف شدن است و برعکس حزب کمونیست که دارد رابطه اش را با فناوران وبوروکرات ها افزایش می دهد مشاهده کنید. از این رو کشور عملا درشرایط نه جنگ ونه صلح، عملا از این امکان برخوردارنیست که گرایش ها ونیروهای صلح طلب را بالا بیاورد؛ گرایش هایی که فن اور و بوروکراتیک هستند ومنافع آنان درتولید وسازندگی و تجارت خلاصه می شود. به عبارت دیگر منافع آنان در خرید اسلحه وامثال هم خلاصه نمی شود. جامعه ایران با توجه به بضاعتی که دارد، یعنی جمعیت زیاد وجوان، منطقه استراتژیک، منابع فراوان نفتی دارای دواستعداد بلند پروازی های نظامی وبلند پروازی های اقتصادی است.به نظر من بلندپروازی اقتصادی بسیاربهتر از بلند پروازی نظامی است.
چرا بلندپروازی اقتصادی بهتر از بلند پروازی نظامی است؟
بلندپروازی نظامی و امنیتی درکشورهای اطراف ایران از جمله شوروی سابق ورژیم صدام حسین جواب ند ده است.
پس به نظر شما چه راه حل هایی برای مقابله با سلطه وجود دارد؟
برای مقابله با سلطه سه راه حل استراتژیک و مهم وجود دارد. 1- الگوی شوروی 2- الگوی جمال عبدالناصر و 3 – الگوی هندوستان. در الگوی شوروی، آمریکا تجاوز گر است. در این الگو آمریکا منافع خود را برابر با همه جهان تعریف می کند و شما سعی می کنید در برابر آن بایستید وتجاوز آن را دفع کنید. در این الگو اما بعد از یک مدتی خصلت های آمریکا به کشوری که به مبارزه با او برخاسته منتقل می شود. براین اساس کشور مذکور درکشورهایی دخالت می کند که عملا به معنای از بین بردن حق حاکمیت ملی آنان است. این موضوع در پارادایم دولت – ملت مدرن نقد ونفی شده است. این کاری است که اتحاد جماهیر شوروی با اقمارش به آن مبادرت می کرد. نتیجه این اقدامات مثبت هم نبود، زیرا درنهایت این شوروی بود که دچار فروپاشی شد. دوم جریان های ملی هستند که موج های منطقه ای علیه منافع آمریکا ایجاد می کنند. نماینده این الگو مصر است. جمال عبدالناصر نخستین کسی بود که سعی کرد برای پیشبرد اهداف اش موج منطقه ای ایجاد کند.
اما چرا این موج منطقه ای در برخی کشورها شکل استثمارگرایانه به خود می گیرد؟
موج منطقه ای در برخی کشورها شکل تجاوزکارانه به خود می گیرد به این دلیل که کشوری که این موج را از خود بروز می دهد برای بقای خود ناچار است بر کشورهایی که این موج در آنها ایجاد شده فرآیند مونولوگ را تحمیل کند. به عبارت دیگر از این طریق نظریه دولت – ملت مدرن را نقض می کند.
آیا این موضوع در ایران نیز قابل مشاهده است؟
برخی گرایشات داخل ایران نیز وجود دارند که درارتباط با آمریکا این گونه فکر می کنند، درصورتی که این هر دو مدل شکست خورده است. درحقیقت این سیاست خود موجد تنش است. این نگاه درخود نوعی مواجهه طلبی با قدرتی را ایجاد می کند که خیلی برتر است و می تواند منطقه را علیه شما بسیج کند و در نهایت امتیاز چندانی هم نصیب شما نشود.
آیا این موضوع با نظریه صدورانقلاب در تضاد نیست؟
از ابتدای انقلاب بحث این نبوده که به این صورت به صدورانقلاب بپردازیم. به عبارت دیگر از ابتدای انقلاب بحث این نبوده که کشورهای اقمار خود را به وجود بیاوریم. نظریه صدور انقلاب برای برخی تولید یک الگو ومدل بوده تا کشورهای دیگر آن الگو را ببینند ویاد بگیرند. درمقابل این موضوع، تجربه ای وجود دارد که درایران جریان های ملی مذهبی باید خیلی به آن توجه کنند. مثلا احمد شاه مسعود در افغانستان و حزب عدالت وتوسعه در ترکیه، این ها به این فرمول عمل کرده اند. این دست از نیروها درپایگاه دولت وملت مدرن هستند وسعی دارند از منافع ملی خود حمایت کنند ودراین چارچوب حق ملی دیگران رانیز به رسمیت بشناسند. دقت بکنید که پاکستان دوره ضیاء الحق برای خود منطقه نفوذ تعریف می کرد و این منطقه نفوذ خود را افغانستان در نظر می گرفت وعاقبت مسئله طالبان پیش آمد و احمد شاه مسعود همواره از این لحاظ، مخالف پاکستان وارتش پاکستان بود.
هند دراین ارتباط چگونه عمل کرده است؟
هندی هاابتدا یک نوع مدل مطلوب، بدون تعریف امپریالیستی از خود وجهان به عمل آوردند. هندی ها می توانستند درتمام شبه قاره هند به اعمال نفوذ بپردازند اما به جای آن به داخل پرداختند و با حفظ استقلال خودشان، گاهی با آمریکا وگاهی نیز با روسیه وحتی با چین دچار تنش شدند. زیرا در معادلات منطقه ای وجهانی، هندی ها مایل بودند براساس منافع ملی خود عمل کنند. به این معنا که اگر شما بتوانید کشوری پیشرفته بسازید، به طورخود به خودی این کار الگوی رایج خود را به کشورهای دیگر ارائه و دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد. به طور مثال حرکت ملی کردن نفت ایران، بدون آنکه دکتر مصدق به منطقه نیرو بفرستد الهام بخش بسیاری کشورها و جنبش ها شد. حتی انقلاب ایران نیز دارای دو موج بود: یک موج مبتنی بر نوگرایی ویک موج مبتنی بررفتار بنیاد گرایانه . در این جا باید تاکید کنم که برخی گرایشات داخل حاکمیت ایران به سوی آن موج نوگرا که از خود امواج دلربایی را بروز می داد و منافع ملی را درراس اهداف خود در چارچوب دولت – ملت مدرن قرار می داد نرفته است.
تلاش های آقای خاتمی بعد از خرداد 76 را در این ارتباط را چگونه می توانیم تحلیل کنیم؟
خاتمی با همه تلاش هایش نه جرات ونه توان کوبیدن میخ چنین سیاستی در ایران رانداشت. از این رو جامعه ایران به چنین چیزی نیاز دارد. این نیاز را سال 1358 مهندس بازرگان حس کرده بود. بازرگان بابرژنیسکی، مشاورامنیت ملی آمریکا دیدار وبه وی و دولت آمریکا اعلام کرد که ایران بعد از انقلاب یک سری اعتراضاتی به رفتار دولت آمریکا دارد وخواستار گفت وگوی انتقادی با آمریکا شد. من نام این سیاست را سیاست ملی می گذارم که متاثر از سیاست مرحوم مصدق است که امروز می تواند مورد بازخوانی قرار بگیرد، ضمن آنکه تجربه هندوستان نیز پیش روی ما است.
آیا شما دارید برای بخشی از سیاستمداران ایران نسخه می پیچید؟
به نظر من ملی – مذهبی ها و ملیون اصیل و دموکرات های ملی و چپ های ملی باید این سیاستی را که عرض کردم تعقیب کنند وبه این نحو آن تعریف تجاوز طلبانه را از خودمان در منطقه نشان ندهیم. در این جا تاکید می کنم که به هرشکلی که ایران این حق را به خود بدهد که با کشور ظالم درگیر شود وبراساس آن درمنطقه دولت – ملت مدرن را زیر سوال ببردو گروه های طرفدار خود را در کشورها ی دیگر برطبق سیاست ها ی خود بسیج کند بعد ازمدتی اگر در فشار قرار بگیردناچارخواهد شد منافع آن گروه هارا نیز زیر پا بگذارد. به این معنا به عنوان برادربزرگتر که اگر بماند ارزش ها نیز می ماند، ناچارمی شود برای حفظ خود منافع آن دسته از جنبش ها وگروه هایی را که تحت حمایت دارد قربانی کند تا بماند. این سیاست بارها در جهان تکرار شده و شکست خورده است. بنا براین در جهان کنونی رفتاری مطلوب واصولی است که براساس حق ومنافع ملی کشورها تنظیم شده و خارج از تعاریف هژمونیک وامپریالیستی کشورهای دیگر باشد. به این موضوع بایددرسیاست خارجی ایران به عنوان یک دکترین توجه می شد. در این میان نیروهای ملی – مذهبی باید با بازخوانی انتقادی سیاست خارجی مصدق نه نفی ونه تایید کامل سیاست خارجی مصدق، و لحاظ کردن تجربه هندوستان و تجربه حزب عدالت وتوسعه درترکیه، راه یک نوع سیاست خارجی معقول را دنبال کنند. در چنین شرایطی دیگر غنی سازی اورانیوم تا این اندازه جنجال ساز نمی شود.
بسته 5+1 به ایران، تهران را درچه وضعیتی قرار می دهد؟ در شرایط کنونی ایران به صورت فوری وحاد باید چه اقدامی صورت بدهد تا از تحریم های بیشتر ودیگر رفتار غیرمترقبه غرب درامان بماند؟
ما روز به روز داریم با شدت بیشتری به سه کنج می رویم. این سه کنج اقتصادی، سیاسی واجتماعی وفرهنگی بسیار خطرناک است. پروژه ای که برخی برای جامعه ما فراهم کرده اند تنها پروژه افغانستان وعراق نیست، بلکه ممکن است که پروژه شوروی یا یوگسلاوی هم باشد. ما این موضوع را باید بپذیریم که غنی سازی اورانیوم از اعتماد سازی جدا است. آنچه امروز اروپا می خواهد اعتماد سازی است. درمذاکرات حتی اگر دوگروه متخاصم بایکدیگر در حال جنگ باشند، درزمان مذاکره با یکدیگر آتش بس می دهند. درحال حاضر حماس که با دولت اسراییل دردشمنی به سر می برد درحال مذاکره واقدام به صلح است. عراقی ها درحال حاضر هم دوست آمریکا وهم دوست ایران هستند. حتی برخی عراقی ها معتقدند که برخی رفتارها که به نام ایران در عراق صورت می گیرد به نفع حاکمیت ملی عراق نیست. بنابراین ماباید یک سری تابوها ازجمله تابوی مذاکره را بشکنیم و این موضوع هم وظیفه حاکمیت و هم وظیفه اپوزیسیون است که باید به خوبی آن را توضیح بدهند. چرا که آنچه درحال حاضر دارد تحت عنوان تحریم ها انجام می شود هم به قدرت نظامیان منجر می شود، هم ایجاد دموکراسی را درایران به تاخیر می اندازد وهم منجر به استهلاک توان ملی می شود.
در این شرایط اگرایران به سوی مصالحه گام بردارد بسیاربه نفع منافع ملی خواهد بود.
دراین میان آیا اروپا وآمریکا از شرط خود برای تعلیق غنی سازی کوتاه خواهند آمد؟
اگر به سوی مصالحه حرکت نکنند باید بدانیم که به لحاظ پرستیژ جهانی، آمریکا واروپا از شرط خود مبنی برتعلیق غنی سازی کوتاه نخواهند آمد. متاسفانه سیاست خارجی ایران این موضوع را برای نظام بین الملل به یک امر حیثیتی بدل کرده است. این سخن درسیاست درست است که ما دوست ودشمن دائمی نداریم.یکی از عللی که باعث شد انگلیسی ها و آمریکایی ها علیه دکتر مصدق کودتا کنند آن بود که احساس می کردند با تنبیه دکتر مصدق، منطقه را نیز تنبیه خواهند کرد. این تصور که ما درمقابل اجماع جهانی با یک روش جلو برویم، به نظر من موفق نخواهیم شد. اصل مذاکره، اصل گفت وگو، اصل اعتماد سازی و تاکید برحق غنی سازی، مواردی هستندکه باید از یکدیگر تفکیک شوند. این تفکیک درجمهوری اسلامی صورت گرفته، اما مهم این است که این کار درزمانی صورت بگیرد که توان ملی کمتر مستهلک شده است.
اگر ایران بسته پیشنهادی اروپا را رد کند چه شرایطی درانتظارش خواهد بود؟
البته هنوز مشخص نیست که چه سناریویی برای ایران تنظیم کرده اند ولی با تحریم بانک مرکزی یا تحریم خرید نفت وگاز ایران، یاجلوگیری از صدور بنزین به ایران، با توجه به اینکه کشورهای عرب منطقه را نیز علیه ایران تحریک کرده اند اوضاع بسیار وخیم خواهد شد. درشرایط کنونی حتی سفر اقای هاشمی رفسنجانی به عربستان از پوشش وسیعی برخوردارنشده است. لذا درصورتی که کشورهای منطقه بخواهند ایران را تحت فشار قرار بدهند، آنگاه واردات کالا از کشورهای منطقه نیز به سادگی صورت نخواهد گرفت. درشرایط کنونی بخشی از تحریم ها وهمچنین عدم مدیریت دولت نهم برروی زندگی مردم سنگینی کرده است. درحالت نه جنگ ونه صلح هیچ کسی اقدام به سرمایه گذاری نخواهد کرد وبسیاری از سرمایه گذاران ایرانی هم به بانک بدهکار می شوند زیرا وقتی کارخانه ضرر می کند، بانک کارخانه را برمی دارد وپول آنان حفظ می شود. میلیاردها دلار پول در شرایط کنونی بی ارزش شده و به حوزه مستغلات رفته است. قیمت زمین هیچگاه خصلت تولیدی ندارد. این پول ها از کجا آمده اند؟ این ها پول های نفت بوده که برای کارخانجات داده شده وبه حوزه مستغلات رفته است. این یکی از اثرات غیر مستقیم نه جنگ ونه صلح است. اگر سرمایه گذاری درایران دارای امنیت بود، این سرمایه ها باید به صنعت وارد می شد. یعنی تحریم های غیرمستقیم تا این اندازه به ایران صدمه زده است ولی اگر این صدمات ادامه داشته باشد تخمین خسارات وحشتناک خواهد بود. اما همه این ها به کنار، دولت با فاصله طبقاتی چه خواهد کرد؟ تزریق درآمدهای نفتی شکاف ها را بیش از گذشته عمیق وگسترده کرده است. در این شرایط ملاحظه می کنید که نه شغل وجود دارد ونه تولید رونق دارد. از آن سو با واردات بیش از اندازه که با کاهش تعرفه ها صورت گرفته تولیدات داخلی روز به روز درحال عقب نشینی است که درنهایت، این امر به بیکاری کارگران این بخش منجر می شود. اگر این ها را کنار هم بگذاریم مشاهده می کنیم که در کنار ناتوانی مدیریت کشور، تحریم ها دارند توان ملی ایران را به شدت مستهلک می کنند.
این موضوع یعنی رد بسته پیشنهادی از آن جهت مهم است که آقای حجاریان درگفت وگو با نشریه شهروند اعلام کرد که دولت کنونی درحال فروپاشی است.
دولت درایران دارای سه خصلت است. بوروکراسی دولت درایران امنیتی – خدماتی وتوزیعی است. دولت زمانی که پول داشته باشد توزیع می کند ولی اگر پول نداشته باشد، شرایط را امنیتی می کند وجامعه را کنترل می کند. این خصلت به بوروکراسی درایران یک وجه گسترده داده است. این وجه گسترده، شاید بتواند امنیت سیاسی را حفظ کند ولی درنهایت امر از نرمش به رابطه شکننده ای می رسد. این شکنندگی برای بقای دولت بسیار خطرناک می شود زیرا درچنین شرایطی معلوم نیست چه اتفاقی می افتد.
آیا نیروهای داخل حاکمیت به چنین مسایلی واقف نیستند؟
برخی نیروهای داخل حاکمیت، به ویژه در نیروهای سنتی این مسایل را به خوبی درک کرده اند وآن را بیان نیزمی کنند، اما بخش افراطی آن دارای یک چشم انداز شورانگیز از اوضاع است. این چشم انداز شورانگیز به قیام امام زمان متصل می شود و زمینه تحلیل عملی ومادی خود را از دست می دهد. البته این نگاه شورانگیز قادر است برای مدتی نیروی سیاسی را به یک سو پیش ببرد. اما اینکه این نیرو درکجا متوقف می شود و در فرآیندخود چگونه به منافع ملی ضربه خواهد زد خود بحث دیگری است. مسئله دیگر انحصاراتی است که به واسطه نگاه موجود، در انحصار قشر خاصی قرار می گیرد. شریعتی جمله جالبی دارد. او می گوید به من بگو از کجا می خوری تا بگویم چگونه فکر می کنی. در این جا باید متذکر بشوم که بخشی از نیروها درحاکمیت ایران وجود دارند که تنها می توانند دربحران ارتزاق کنند چون تنها این نوع ازمدیریت را آموخته اند. اینها از مدیریت تولید چیزی سر درنمی آورند و درنهایت دولت فناور وبوروکراتیک را نمی توانند بپذیرند. اما اینکه مدیریت با محوریت بینش امنیتی ونظامی تا چه اندازه جواب داده بحث جالب توجهی است. البته نباید این موضوع را فراموش کنیم که این دست از مدیریت ار نظر اقتصادی منافع چه نیروهایی را تضمین می کند.
از میان مسایلی که گفتید مهمترین مسئله در ایران چیست؟ آیا حاکمیت است یا باید موضوع را به طورهمه جانبه تر بررسی کنیم؟
به نظرمن درایران مسئله تنها حاکمیت نیست. بلکه همه نیروها اعم از اپوزیسیون وپوزیسیون، به عبارت دیگر هرکسی که به نوعی احساس می کند که هم حالت نه جنگ نه صلح و هم حالت جنگ احتمالی وهم حالت تحریم ها به ضرر منافع ملی وایران است و هر مواجهه تندی به نفع ما نخواهد بود، جدا از اینکه چه عقیده ومرامی دارد باید موضع خود را اعلام کند. حال اگر چنین گفتمانی ایجاد شود قدرتمندانی که حاضر نیستند به اپوزیسیون ودیگرنیروها توجه کنند، این خواسته ها را می شنوند وشنیدن این خواسته ها نوعی تاثیر مستقیم برمناسبت قدرت خواهد داشت. به نظر من طرح این دست از خواسته ها از طریق سازمان های غیردولتی، نهادهای صلح طلب و احزاب سیاسی در افکار عمومی منجر به آن می شود که حاکمیت ها از نتیحه اعمال قدرت خود درجامعه آگاه بشوند. پس نباید درشرایط حاضر این گونه برخورد شود که چون جامعه مدنی ایران نقش تعیین کننده ومستقیمی در تصمیم های سیاسی ندارد و احزاب بیرون از حاکمیت قدرت کافی برای تغییر رفتارها ندارند، هیچ کار دیگری نیز نمی توانند انجام دهند. تاثیر غیرمستقیم هم خود نوعی تاثیر است. این موضوع همه را متوجه این موضوع می کند که حداقل بخشی از مردم ایران چگونه می اندیشند.ایران والجزایر دوکشوری هستند که به دلیل درآمدهای نفتی دچار بیماری هلند ی شده اند و هردواین کشورها بافت حکومت های شان تقریبا یکی است؛ به این معنا که هرچند به دلیل پول نفت مستقل از خواست مردم حرکت می کنند ولی درنهایت دارای نوعی دموکراسی های صوری نیز هستند به نحوی که به رای مردم نیزوانتخابات ونمایش آن نیاز دارند. این موضوع خود مسئله ای است که تلاش برای مخاطب قرار دادن افکار عمومی را برای همه گروه ها توجیه می کند. جامعه مدنی ایران اندام ندارد ولی دارای نهادهایی است. از این رو موضع گیری درباره حوزه سیاسی واجتماعی خود به خود باعث می شود که تاثیر بر روی قدرت ها بگذارد تا روزی این جامعه مدنی تا آن جا قدرت پیدا کند که خودش تعیین کننده شود.