یادداشت جنجالی و در خور تامل روزنامه کیهان در تاریخ 24بهمن 1387 چنان که شایستهی محتوای آن بود، مورد اعتراض و انتقاد شخصیتهای حقیقی و حقوقی همفکر و همگام با سیدمحمد خاتمی قرار گرفت. اما جالبتر از یادداشت مزبور، پاسخ مدیرمسئول کیهان بود به واکنشها و انتقادها. حسین شریعتمداری در پاسخی که -مثل اغلب موارد- تنها او و هممسلکانش را قانع میکند، نشان داد که چگونه “هنر همیشه بر حق بودن” را میداند.
مدیرمسئول کیهان در نشریهاش -که دکتر عبدالکریم سروش به زیبایی، آن را “تقدیسگر خشونت و تحریفگر حقیقت” توصیف کرده است- بهجای آن که با یک عذرخواهی ساده، غائله را خاتمه دهد و از هرگونه خشونت، تبری بجوید، و نیز بهجای آن که بهخاطر درج مطلب مورد اعتراض، پوزش بخواهد، بار دیگر با تکیه بر “سفسطه” و تکنیکهایی که بهخوبی بر آنها مسلط است، کوشید با “حمله” به منتقدان و معترضان “بهترین دفاع” را برگزیند. (برای اطلاع خوانندگانی که مطلب مورد اعتراض و نیز توضیح شریعتمداری را ندیدهاند، بخش اصلی مطلب مزبور را بهعلاوهی بخشهایی از واکنش مجمع روحانیون مبارز و جبهه مشارکت، و نیز مطلب مدیرمسئول کیهان، در پینوشت درج شدهاند.)
پاسخ شریعتمداری به مجمع روحانیون مبارز و دیگر معترضان، واجد تکیهی آشکار بر “جدل مناقشهآمیز” است. بهعقیدهی آرتور شوپنهاور، جدل مناقشهآمیز عبارت است از: “هنر مباحثه بهگونهای که شخص، فارغ از درستی یا نادرستی موضعاش، از آن عقبنشینی نکند”؛ رویکردی که فرد بیتوجه به حقیقت و عدالت، هر راستی را ناراست و هر ناراستی را راست جلوه میدهد.
چگونه ممکن است که آدمها بههنگام بحث، فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟ شوپنهاور میگوید: ”بهسادگی”؛ این “دنائت فطری بشری است.” این امر نتیجهی گنخوت ذاتی” است. شوپنهاور معتقد است: “این فریبکاری، این پافشاری بر سخنی که حتی به نظر خودمان هم نادرست است، گویای نکتهای است”؛ به عقیدهی او، ما اغلب در ابتدا باور داریم که حق با ماست، ولی سپس بهوسیلهی استدلال خصم، در باور خود متزلزل میشویم، و فقط در موعد مقرر درمییابیم که از همهی این حرفها گذشته، حق با ما بوده است. بنابراین، خوب است که از حرف خود کوتاه نیاییم. اینچنین -بهنظر شوپنهاور- “سستی عقل و سرسختی ارادهی ما، بهطور متقابل از یکدیگر حمایت میکنند.“
اما مستقل از این تحلیل و ارزیابی شوپنهاور، او در مطلبی با عنوان “هنر همیشه بر حق بودن” برخی نکات را در مجادلهی ماکیاولیایی و سفسطهآمیز، به قصد غلبه بر حریف، مورد توجه قرار میدهد؛ نکاتی که مروری بر برخی از آنها، نشان میدهد که چگونه “آقای همیشه برحق” یا افرادی چون وی، در بحثهای پرسفسطهی خود، بهگونهای هنرمندانه از آنها سود میجویند تا حقیقت و عدالت را به حاشیه و سایه برانند. از جمله توصیههای شوپنهاور برای “پیروان ماکیاولی” موارد زیر قابل اشاره است:
”سئوالهای انحرافی مطرح کن؛ میتوانی سئوالها را به ترتیبی متفاوت با آنچه نتیجهی آنها ایجاب میکند، مطرح کنی، و آنها را طوری پس و پیش کنی که خصمات نفهمد چه هدفی در سر داری…همچنین میتوانی جوابهایش را برای حصول نتایجی متفاوت یا حتی متضاد با ماهیت آنها بهکار بری…“
”بهرغم شکست، مدعی پیروزی شو؛…وقتی جوابهای خصمات به برخی از سئوالهایت، مناسب نتیجهی مطلوبات نبوده، نتیجهی دلخواهات را طوری بیان کن که گویی به اثبات رسیده، و آن را با لحنی پیروزمندانه اعلام کن. اگر خصمات خجالتی یا احمق باشد، و تو بسیار وقیح و خوشبیان باشی، این ترفند به آسانی به سرانجام میرسد.“
”موضوع را تعمیم بده، سپس علیه آن سخن بگو؛ اگر خصمات صریحاً تو را به مخالفت با نکتهی خاصی در استدلالاش فرابخواند و تو چیزی برای گفتن نداشته باشی، باید سعی کنی موضوع را تعمیم بدهی، و سپس علیه آن سخن بگویی…“
”خودت نتیجهگیری کن؛ وقتی همهی مقدمات خود را استخراج کردهای، و خصمات آنها را پذیرفته، نباید نتیجه را از او سئوال کنی، بلکه باید بیدرنگ خودت نتیجهگیری کنی. در واقع، حتی اگر یکی-دو مقدمه هم کم داشته باشی، میتوانی طوری وانمود کنی که انگار خصمات آنها را قبول کرده، و نتیجهگیری کنی.“
”مصادره به مطلوب کن؛ اگر خصمات از تو بخواهد چیزی را قبول کنی که مطلب مورد بحث، بیواسطه از آن منتج خواهد شد، باید از چنین کاری امتناع کنی، و بگویی که او دارد مصادره به مطلوب میکند… به این ترتیب، او را از بهترین استدلالاش محروم میکنی.“
”قیاس نادرستی مطرح کن؛ خصمات قضیهای را مطرح میکند، و تو با استنتاج غلط و تحریف آرای او قضایای دیگری را از آن بیرون میکشی که در آن نیست و او به هیچ وجه آنها را در نظر ندارد؛ و چه بهتر که این قضایا نامعقول یا خطرناک باشند. در اینصورت، اینطور به نظر میرسد که قضیهی او به قضایای دیگری انجامیده که یا با خود یا با نوعی حقیقت مورد قبول، مغایرت دارند، و بنابراین، بهنظر میآید که این قضیه بهطور مستقیم رد میشود.“
”اوضاع را به سود خود عوض کن؛ نوعی حرکت هوشمندانه عبارت است از عوض کردن اوضاع بهسود خود، که بهوسیلهی آن، استدلال خصمات را علیه خودش بهکار میگیری. برای مثال، او میگوید:«فلانی بچه است، باید هوایش را داشته باشی.» تو فوراً در جواب میگویی: «دقیقاً به همین دلیل که بچه است باید او را تنبیه کنم؛ در غیر این صورت، عادتهای بدش از بین نخواهد رفت».” و…
از این دست روشهای ماکیاولیایی را شوپنهاور در رسالهاش، متعدد مورد اشاره و توضیح قرار میدهد.
بعید است “آقای همیشه برحق” که سالهاست در حوزههای امنیتی نیز واجد تجارب گرانسنگی است، چنین توصیهها و راهکارهایی را نخوانده باشد و از آنها، جابجا، و در کنش سیاسی-مطبوعاتی خود، بهره نگیرد.
هرچند سفسطههای “آقای همیشه برحق”، طیفی از مخاطبان و همفکرانش را راضی و خشنود میسازد، اما در دل و دیدهی ناظر آگاه، تنها مصداقی دیگر خواهد شد بر رفتار نشریهای که گویی “رسالتی جز تحریف حقیقت و تقدیس خشونت، ندارد.“
پینوشتها:
1.منبع اصلی این یادداشت، کتاب هنر همیشه برحق بودن، نوشتهی آرتور شوپنهاور، ترجمهی عرفان ثابتی، از انتشارات ققنوس است.
2.بخش مورد اعتراض یادداشت سعدالله زارعی در کیهان مورخ 24 بهمن 87:
جریان تندرو مواجهه و مراجعه به کاندیدای خاص را با تخریب و ترور شخصیت او شروع کرده است. بارها در حضور وی برای او از القاب “ناکارآمد”، “غیرسیاسی”، “ترسو” و “بریده” استفاده کرده و حالا هم به او گفته اند این تصمیم جمعی است و تو اگر گردن ننهی از گردونه اصلاحات خارج می شوی.
در این بین یک سؤال اساسی وجود دارد آیا کار جریان تندرو در مواجهه با کاندیدای خاص به ترور شخصیت محدود می شود؟ هدف تندروها از حضور در عرصه انتخابات بالابردن هزینه نظام است نه سود رساندن به روند آن و به رسمیت شناختن نتایج انتخابات. آیا آنان وقتی در یک روش به بن بست می رسند به روش دیگر روی نمی آورند؟ آمریکایی ها در پاکستان ابتدا تلاش وافری کردند تا از طریق تبلیغاتی و دیپلماتیک بینظیر بوتو را به قدرت برسانند و از طریق او پاکستان را بدوشند ولی زمانی که دریافتند به هیچ قیمتی حزب او توان بهدست آوردن اکثریت کرسیها را ندارد به روش دیگری متوسل شدند. این یک عبرت است. بعضی از اصلاحطلبان سابقه روشنی! در این خصوص دارند.
3.بخشهایی از بیانیهی اعتراضی مجمع روحانیون مبارز 25 بهمن 87:
طرح مسئله ترور فیزیکی حتی اگر صرفاً در حد تهدید و فاقد پسزمینههای فعلی و عملی باشد، باز هم نمیتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد…خطمشی کیهان و کیهانیان از دمادم طرح کاندیداتوری حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی مراحل و صحنهها و پردههای مختلفی داشته است؛ زمانی با القاء این مسئله که شورای نگهبان و دستگاه نظارت انتخابات با عدم تایید صلاحیتهای خاتمی مانع ورود ایشان به صحنه میشوند، خواستند از حضور ایشان جلوگیری کنند. این ترفند مضحک ره به جایی نبرد و حتی مورد استنکار عاقبتاندیشان جریان اصولگرا نیز قرار گرفت، گاهی زمزمه ممانعت صریح مقام معظم رهبری را پیش کشیدند و گفتند بیتردید رهبر معظم انقلاب آقای خاتمی را از حضور در صحنه رقابت انتخاباتی منع خواهند کرد… این روزنامه با اهانتهای مستمر و مداوم خود ترور شخصیتی آقای خاتمی و تخریبهای رسانهای ایشان را در چند ماه گذشته در دستور کار خود قرار داده که آخرین حلقه رنجیره تلاشهای خود را برای حضور آقای خاتمی تهدید به سرنوشتی شبیه سرنوشت بینظیر بوتو اعلام کرده است… انتساب روزنامه کیهان به جریان اصولگرا اقتضاء میکند تا عناصر فهیم و معتدل این جناح عواقب افراطیگرایهای گردانندگان این نشریه را مورد توجه قرار داده، با هر روشی که خود صلاح میدانند، به تغییر ادارهکنندگان این رسانه، به ویژه سرمقاله نویس گستاخ آن همت گمارند…
4.بخشهایی از بیانیهی اعتراضی جبهه مشارکت ایران اسلامی 26 بهمن 87:
اعلام حضور قطعی و با جدیت حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی در رقابتهای انتخاباتی دهمین دوره ریاست جمهوری… جریانهای افراطی محافظهکار و برخی حامیان دولت نهم را به واکنشهای تند و شتابزده در جهت تغییر فضای انتخاباتی و آرایش دموکراتیک نیروهای تأثیرگذار در انتخابات کشانیده است.این جریان افراطی و قدرتمدار پس از مشاهده رویکرد و رفتار مدبرانه و سیاستورزی آگاهانه اصلاحطلبان… اکنون میکوشد بهجای تن دادن به یک رقابت دموکراتیک و قانونی به عملیات روانی و اقدامات امنیتی رو آورد و با استفاده از امکانات رسمی و رسانهای بر جعل و تحلیلهای تخریبآمیز تکیه کند که طرح تهدیدهای فیزیکی بهصورت رسمی از سوی روزنامه کیهان مصداق بارز و نهایی آن است.
پس از فحاشیها و تندمزاجیهای مطرح شده توسط برخی از راهیافتگان این جریان در تریبون مجلس علیه شخصت فرهیخته و فاضل و با تقوای آقای خاتمی… روزنامه کیهان پردهدری و هتک حرمت شخصیتهای پرسابقه و محترم کشور به ویژه چهره مقبول و محبوب جناب آقای خاتمی را از سرگذراند و کینه درهمریختگی عصبی گردانندگان خود را در قالب تحلیلی پر تناقض و سردرگم… و فاز تهدید فیزیکی آقای خاتمی به نمایش نهاد.… جبهه مشارکت ایران اسلامی ضمن محکوم کردن روشهای تنشزا، غیراخلاقی و غیر اسلامی حاکم بر ذهن و زبان اینگونه حامیان دولت نهم در مطبوعات و در رسانههای وابسته به دولت و نیز در تریبونهای رسمی و عمومی که تخریب و تهدید رقبای انتخاباتی را از هم اکنون مبنا قرار دادهاند، روزنامه کیهان و گردانندگان آن را به تعلق این نشریه به بیتالمال و انتساب و ارتزاق آن از عنوان صاحب احترام نمایندگی ولیفقیه توجه میدهد و به آنان هشدار میدهد که بیش از این حرمت این جایگاه و عنوان را هزینه شیوههای ضد اخلاقی و ضد دینی و مقاصد افراطی خویش نکنند…
5.متن کامل توضیحات و یادداشت حسین شریعتمداری در کیهان 26 بهمن 87 با عنوان “شما چرا؟”:
آیا حفاظت از شخصیت های نظام برای پیشگیری از ترور فیزیکی آنها نیست؟ بدیهی است که پاسخ این سئوال مثبت است و اگر بیم از ترور فیزیکی نبود، بهره گیری از تجهیزات فراوان و محافظان ورزیده و کارآزموده برای حفاظت از آنان معنا و مفهومی نداشت. حال اگر یک روزنامه -مثلاً کیهان- درباره احتمال ترور فیزیکی یکی از شخصیتهای نظام هشدار بدهد، باید مورد ملامت و اعتراض قرار گیرد، یا به خاطر این هشدار باید تشویق شود؟ پاسخ این سئوال هم کاملاً روشن است و بدیهی است که باید از هشداردهنده- در اینجا روزنامه کیهان- قدردانی و تشکر شود. خب! حالا سئوال بعدی این است که چه کسانی از این هشدار عصبانی شده و دست و پای خود را گم می کنند؟ جواب این سئوال هم خالی از ابهام و بسیار بدیهی است چرا که فقط سه دسته از این هشدار عصبانی خواهند شد. اول؛ کانونی که قصد ترور داشته است و با هشدار کیهان، نقشه خود را نقش برآب می بیند. دوم؛ کسانی که زلف خود را با کانون ترور کننده گره زده اند و از این که کانون یاد شده تروریست معرفی شود، حیثیت سیاسی خود را بر باد رفته تلقی می کنند و سوم؛ کسانی که به هر علت و انگیزه از شخصیتی که نسبت به ترور او هشدار داده شده است، دل خوشی ندارند و ترجیح می دهند احتمال ترور او مطرح نشود تا تروریست ها با خیال راحت نقشه خود- که آرزوی دسته اخیر نیز هست- را به اجرا درآورند. آیا غیر از این سه گروه که به آنها اشاره شد، هیچ آدم عاقل، با انصاف… و با وجدانی از هشدار کیهان درباره احتمال ترور فیزیکی یک شخصیت نظام عصبانی شده و برمی آشوبد؟ معلوم است که نه.
کیهان در یادداشت روز پنج شنبه-87.11.24-با عنوان “برای مشارکت یا برهم زدن” به ناخشنودی آقای خاتمی از کاندیدا شدن و اصرار طیف تندرو مدعی اصلاحات برای نامزدی وی پرداخته و با اشاره به اعتراف این طیف به ناکارآمدی آقای خاتمی هشدار داده بود: “هدف تندروها از حضور در عرصه انتخابات بالا بردن هزینه نظام است و نه سود رساندن به روند آن و به رسمیت شناختن نتایج انتخابات” و پرسیده بود “آیا آنان وقتی در یک روش به بن بست می رسند به روش دیگر روی نمیآورند؟ آمریکایی ها در پاکستان ابتدا تلاش وافری کردند تا از طریق تبلیغات و دیپلماتیک، بی نظیر بوتو را به قدرت برسانند و از طریق او پاکستان را بدوشند ولی زمانی که دریافتند به هیچ قیمتی حزب او توان به دست آوردن اکثریت را ندارد به روش دیگری متوسل شدند. این یک عبرت است. بعضی از اصلاح طلبان سابقه روشنی! در این خصوص دارند”.
همانگونه که ملاحظه می شود، نویسنده کیهان با اشاره به ماهیت تروریستی آمریکا و هویت وابسته برخی از مدعیان اصلاحات، هشدارداده است که بعید نیست آمریکایی ها بعد از ناامیدی از پیشبرد اهدافشان توسط آقای خاتمی، دست به ترور فیزیکی ایشان بزنند، همانگونه که با بی نظیر بوتو در پاکستان چنین کردند.
خب! کجای این هشدار، “ضداخلاقی”! “تهدیدآمیز!” “گستاخانه”! و چنین و چنان است که اعصاب مدعیان اصلاحات را به هم ریخته و به جار و جنجال واداشته است؟! تا آنجا که مجمع روحانیون مبارز علیه روزنامه کیهان “بیانیه رسمی”! و بلندبالایی صادر کرده و آسمان و زمین را به هم دوخته است که وا دموکراسیا! وا اخلاق مطبوعاتیا! وا…وا…؟! مگر چه شده است؟!
باید از مدعیان اصلاحات و مخصوصاً از مجمع روحانیون مبارز پرسید، چرا از هشدار کیهان عصبانی شده اید؟ آیا ”آمریکا” را تروریست نمی دانید و به همین علت، از این که کیهان به ساحت مقدس!! عموسام نسبت تروریسم داده است، فریاد وا اخلاقا! برآورده اید؟! و یا، از این که هشدار کیهان، نقشه احتمالی آمریکا را نقش برآب کرده است، عصبانی شده اید؟ و یا خدای نخواسته، از این رخداد احتمالی چندان هم بدتان نمی آید!! و… اگر هیچیک از این سه علت باعث عصبانیت شما نیست، پس عصبانیت و سروصدای شما برای چیست؟! خودتان قضاوت کنید!
البته کیهان علت اصلی عصبانیت برخی از اطرافیان آقای خاتمی را می داند و درآینده ای نزدیک با ذکر اسناد غیرقابل انکار به آن اشاره می کند. راستی مگر افرادی نظیر رامین جهانبگلو، هاله اسفندیاری، شائول بخاش، کیان تاجبخش و… جاسوسان شناخته شده “موساد” و “سیا” نیستند؟ و مگر همه آنها با آقایان مدعی اصلاحات در ارتباط پنهان و آشکار نبوده اند؟! به بیانیه های حزبی و گروهی و نوشته های فراوان روزنامه های مدعی اصلاحات مراجعه بفرمائید. آیا میتوانند این اسناد آشکاری را که از ارتباط تنگاتنگ برخی اطرافیان آقای خاتمی و شماری از مدعیان اصلاحات با جاسوسان حرفه ای یاد شده حکایت می کند را انکار کنند؟! بدیهی است که نمیتوانند. آنها نگران برملا شدن این ارتباطها هستند، نیستند؟! راستی حضور برخی از مدعیان اصلاحات با توجه به روابط نزدیک آنها با جاسوسان موساد و سیا، در اطراف آقای خاتمی نگران کننده نیست؟! هست! پس چرا نعل وارونه میزنند؟!
افراطیون وابسته می خواهند شخصیت آقای خاتمی را فدای اهداف گروهی و حزبی خود کنند و با همین انگیزه ایشان را به میدان آورده ا ند و اکنون بیم آن دارند قبل از موعدی که خود برای کنار زدن او تدارک دیده اند، نوشتههای کیهان، ایشان را متوجه این ترفند کند… دراین باره گفتنیهای دیگری نیز هست که می گذریم، اما سخنی با عزیزان مجمع روحانیون مبارز در میان است و آن، این که؛ ساده اندیشی نکنید و فریب جماعتی را که سابقه شناخته شده و مستندی از وابستگی آنها به بیگانگان در دست است، نخورید شما با آن ها هم سنخ نیستید.