نگاه

نویسنده
پیرایه یغمایی

از امتیازهای قابل توجهی که می توان به این فیلم داد، ایجاز است. این ایجاز نه تنها در دیالوگ ها ی مؤثر، بلکه در زمان و مکان فیلم هم تسلط دارد. چنانکه داستان این فیلم فقط در دو یا سه روز خلاصه می شود و مکان فیلم هم بیش از سه خانه و یک بوتیک جای دیگری نیست.

 

ایجاز در گفتار، زمان و در مکان 

 

در سال های اخیر درمیان فیلم های سینمای ایران،  فیلم “ بوتیک ” با داستان متفاوت و جذاب و بازی های هنرمندانه و بسیار طبیعی بازیگران خود از امتیاز بالایی برخوردار است و در جایگاه  ستایش انگیزی قرار دارد.

 بوتیک نخستین فیلم بلند کارگردان جوان ایران حمید نعمت الله است و فیلمی است که از نظر شخصیت پردازی و رابطه سازی های موفق و دیالوگ هایی موجز، به اوج تأثیرگذاری های عمیق رسیده.

پیش از اینکه به بررسی کوتاهی در مورد فیلم بپردازیم، جا دارد که نظر کارگردان را مرور کنیم:

حمید نعمت الله در مصاحبه ای می گوید: “بوتیک بعد از چند فیلم کوتاه و چند اثر تلویزیونی، نخستین فیلم بلند من است. این فیلم اثری اجتماعی است و برای نمایش در سینماهای همین مملکت ساخته شده و قرار است تا مخاطب عمومی برای تماشای آن بلیت بخرد و به سینما برود.” وی در پاسخ این سؤال که آیا فکر می کنید فیلم پر مخاطبی ساخته اید، می گوید: “همه کسانی که فعالیت هنری می کنند، همواره مترصد یافتن سوژه ای مناسب برای ساخت اثری پر مخاطب هستند. من به این فیلم نسبت به سایر آثارم، اشراف جدی تر و عمیق تری داشته ام. از سوی دیگر مخاطبی که برای خودم فرض کرده ام، آدمی سخت گیر است که نگاهش سطحی نیست. طبیعتاً برای چنین مخاطبی باید اثر جذاب تولید کرد، زیرا جذابیت جزو آداب این حرفه است. البته همیشه هم جذابیت به معنای فروش بالا نیست”.

این نکته که کارگردان فیلم را (بدون در نظر داشتن فروش و تمنا های بازار اقتصادی) برای مخاطب سخت اندیش خود می سازد، قابل تأمل است و از این روست که فیلم از رده یک اثر معمولی و بازاری خارج شده و در جایگاه دیگری می نشیند.

بوتیک آسیب زدگی های اجتماع را در وجود چند جوان که در یک خانه ی مجردی زندگی می کنند و چند شخصیت نابسامان و آسیب خورده ی دیگر که در بیرون از این خانه هستند،عنوان می کند که هر کدام از آنها سمبل یک قشر اجتماع اند و بدینگونه طبقات خسران دیده ی اجتماع که در گستردگی آن تردیدی نیست، هنرمندانه در وجود چند نفر بازیگر خلاصه می شوند. این فیلم با تمامی جسارتی که در فاش کردن این آسیب ها دارد، به روابط عاطفی نیز بی اعتنا نمانده و نشان می دهد که اگر هنوز رد پایی از انسانیت و عطوفت باقی مانده می توان آن را در میان طبقه ی پایین جامعه دنبال گرفت زیرا هنوز آنان هستند که با تمامی وازدگی ها و تنگنا هایشان می گذارند که محبت بر آنها حکومتی قاطعانه داشته باشد چنانکه افرادی که در آن خانه ی مجردی به ناچار در کنار هم زیست می کنند، هر قدر هم که از نظر عادات و اخلاق با هم ناهمگون باشند، اما نسبت به هم رفتاری متعهدانه و مهربانانه دارند و بر خود واجب می دانند که در غم ها و نگرانی ها و شادمانی ها و بیماری ها و بی پولی های هم شریک باشند.  به قولی سده تر آنها درد مشترک هم اند و دغدغه ی همدیگر را به خوبی درک می کنند.

 

 

شخصیت پاکیزه ی جهانگیر با آن عرفان آرام بیرونی و آن عشق پر شور درونی که از او یک جوانمرد می سازد، آنچنان امنیتی به تماشاگر می بخشد که حتی هنگامی که او دست به قتل هم می زند، در ذهن تماشاگر تبرئه می شود. بازی هنرمندانه ی محمد رضا گلزار در نقش جهانگیر بدون حرکات اضافی دست و صورت این امنیت را دو صد چندان می کند. او بی آنکه کلامی از عشق و ازدواج بگوید، عاشق است و خواهان ازدواج و اتی(گل شیفته فراهانی) بی آنکه کلامی از عشق و خواستگاری بشنود، به عشق و تقاضای ازدواج او پاسخ می گوید. اینجاست که باید به کارگردان که بسیار رندانه نیمی از دیالوگ ها را به تماشاگر واگذار می کند، آفرین گفت.

 

 

بازی شیطنت آمیز و پرحرارت اتی که در رنگین کمانی از حسرت ها و آرزوها و تعهد های خواهرانه و شادی های کوتاه و بغض های گره گیر پیچیده شده، تأثیری عظیم بر تماشاگر آوار می کند و او را به سوی آن جهانی تبعید می کند که جهان «اتی» هاست.

ژاله(افسانه چهره آزاد)، شاپوری(رضا رویگری)، مهرداد، صحنه های درخشانی را به فیلم هدیه می دهند و بقیه ی بازیگران نیز با بازی های جوششی و نه کوششی استعداد های ذاتی خود را عرضه می دارند.

از امتیازهای قابل توجهی که می توان به این فیلم داد، ایجاز است. این ایجاز نه تنها در دیالوگ ها ی مؤثر، بلکه در زمان و مکان فیلم هم تسلط دارد. چنانکه داستان این فیلم فقط در دو یا سه روز خلاصه می شود و مکان فیلم هم بیش از سه خانه و یک بوتیک جای دیگری نیست.

مهر پایانی فیلم بوتیک صحنه ای بسیار گیرا و با معناست. و جهانگیر را نشان می دهد که بعد از قتل شاپوری در اتاقک آسانسوری است که به شتاب به سمت پایین می رود وآنگونه  که تابوتی در ژرفای گور محو شود، عشق و انسانیت هم در تاریکی های مجهول گم می شود.