نمایش زیرزمین به کارگردانی امیر قربانی در خانه نمایش اداره تئاتر به روی صحنه رفت. قربانی کارگردان جوانی است که توانسته تصویری مناسب از نمایشنامه آرش عباسی دست یابد. به همین مناسبت همکارمان جمشید کمالی نگاهی دارد به این نمایش…
در انتظار نابودی
نویسنده: آرش عباسی. کارگردان و طراح صحنه:امیر قربانی. بازیگران: سروش طاهری،وحیده شجاعی.
خلاصه داستان: خواهر و برادری در خانه ای اشرافی زندگی می کنند که پدر و مادرشان روزی خدمتکاران آن خانه بوده اند. صاحب خانه به خارج رفته و حال آنها با این کابوس رو به رو هستند که اگر این فرد به خانه بازگردد آنها چه باید بکنند.
نمایش زیر زمین تم اصلی خود را روی آسیب پذیری شخصیت های اصلی اش بنا می کند. آدم هایی که دائم در ترس و اضطراب زندگی می کنند و منتظر هستند که بادی نه چندان مهیب آشیانه شان را ویران کند. جالب است که نسل جوان نمایشنامه نویسی در ایران به چنین دیدگاهی دست یافته است. زمانی که تاریخ نمایشنامه نویسی نه چندان قطور این دیار را تورق می کنیم؛ می بینیم که تاثیر و بازتاب حوادث سیاسی، اجتماعی ایران در آن بسیار بوده است. سردرگمی امروز هم در نمایشنامه های منتشر و یا اجرا شده نقشی اساسی برعهده دارد.
این مقدمه دریچه ای به سوی ورود به نمایش زیرزمین به نویسندگی آرش عباسی و کارگردانی امیر قربانی است. همه چیز از تاریکی صحنه شروع می شود، از جایی که یکی از شخصیت های محوری نمایش به نام ماندگار کبریتی نیم سوز را به سوی شمع می برد، تا تصویر صحنه و دکور موجز و مینی مالیستی آن در ذهن تماشاگر شکل پیدا کند. با این حال تلاش ماندگار برای روشن کردن کبریت و دیالوگ هایی که بر زبان می آورد، جالب توجه است. او در همان هنگام خاطره ای از پدرش ذکر می کند که پدر نسبت به ادیسون “بد و بیراه” گفته و برق را عامل بدبختی خوانده است.
این دیالوگ ها اگر چه می توانستند در متن به لحاظ کارکردهای روان شناختی و زبان شناختی طراحی های متفاوتی داشته باشند، اما دیالوگ ها با کارکردهای مستقیم و رنگ و لعابی عینی در بافت بیانی نمایش جاسازی شده اند. این دیالوگ ها رمز اصلی شناخت لایه ای از شخصیت نمایش (ماندگار) است و طبق منطقی که نویسنده متن به آن نظر داشته، هر بار با چنین نشانه های تکه ای از شخصیت ساخته و پرداخته می شود و در نهایت این تکه ها آناتومی کامل وی را به وجود می آورند. البته شخصیت صفورا خواهر ماندگار نیز به همین شکل مورد پرداخت کارگردان قرار می گیرد و نویسنده هم به یکباره پرده از درونیات شخصیت هایش بر نمی دارد و خصوصیات آنها را ذره ذره آشکار می سازد.
اما محور روایت که اساس بیان دراماتیک را نیز در بر می گیرد، قصه ای است که فردیت ماندگار را به یک شخصیت جالب توجه داستانی تبدیل کرده است.
قصه فردیت ماندگار است که سال ها پیش همسرش او را ترک کرده و در اثر این تنهایی به اختلال حواس دچار شده است. ماندگار در اثر این ضربه روحی وارد شده نه تنها هیچ وقت به مسیر عادی و واقع گرایی زندگی بازنگشته بلکه در رشته ای از افکار موهوم غرق شده است. این امر به لحاظ قصه پردازی از نقاط قوت متن محسوب می شود. ماندگار فکر می کند که همسرش در یک تصادف اتومبیل کشته شده است و بعضی از شب ها خواب می بیند که با او تماسی تلفنی دارد. نکته قابل تامل در پرداخت این واقعه استفاده از وسایل ساده صحنه مانند تلفن است که در جریان بیان دراماتیک به عنصری پویا تبدیل می شود. جایی که صفورا، در انتظار تلفن است و آن وقت ماندگار گوشی را برمی دارد. آن هم با تصور این که همسر فوت شده اش قصد تماس گرفتن با او را دارد! بی شک چنین نکاتی در متن به اصل اتفاق و کنش دراماتیک در شکل اجرا می انجامد و گاهی نمایش را از ریتمی تند برخوردار می کند.
کارگردان در این نمایش اگرچه می کوشد فضا را به صورت رئالیستی برای مخاطب متصور شد اما در ادامه به این مهم دست می یابیم که با فضایی اکسپرسیونیستی رو به رو بوده ایم. هدف درشت کردن درونیات شخصیت ها بوده و زندگی شخصی آنها هم از همین رهگذر شکل گرفته است. به تعبیری بازیگران در این قرائت باید ابتدا روابط زیرساختی اجرا را در تعامل با هم به دست بیاورند. زمانی هم که این تعامل ایجاد شد، روابط تعریف شده و بازی بین بازیگران شکلی واقع گرایانه-طبق منطق تعریف شده قصه در نمایش- پیدا می کند و ارتباط اصلی[ارتباط با مخاطب] نیز در لایه نهایی اجرا به وقوع می پیوندد. اما انگار این مهم به وقوع نمی پیوندد. زیرا در تمام طول نمایش بازیگران نسبت به هم و در تعامل با همدیگر جریان کنش دراماتیک و روابط “مابین صحنه ای” را ایجاد نمی کنند. آنها رو به تماشاگر و به نوعی گویندگان حرفه ای کشمکش های متن هستند. از سوی دیگر حضور کاراکترها در عدم حضور ۳ شخصیت فرضی و سایه وار نمایشی است. آنها اگرچه نیستند اما همواره در دیالوگ ها ساخته می شوند، رنگ و لعاب می گیرند و هویت موذیانه خود را به نمایش ارائه می کنند.
قربانی در ابتدای راه با وجود شدت و ضعف های کار توانسته به نکاتی قابل تامل در اجرا دست یابد. اجرایی که شاید با کمی سهل انگاری دچار پرگویی و ملال می شد.