رضا عزیزی در “ایراننشنال” در حاشیه افشاگری های اخیر و انتشار گزارش های کمیسیون اصل نود می نویسد:
این افشاگری، مرز تمام گمانه زنی ها در مورد فساد اقتصادی سران حکومت را در نوردید. حتا اپوزیسیون خارج از کشور نیز از ابعاد و عمق فساد در میان بلند پایگان رژیم، که اکثرشان از روحانیان هستند در شگفت ماند. در این میان نام هایی مانند شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه سابق، عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان، امامی کاشانی امام جمعه تهران و عضو شورای نگهبان، ناطق نوری رئیس بازرسی ویژه دفتر رهبر و عضو مجلس تشخیص مصلحت، ناصر مکارم شیرازی، واعظ طبسی مشهور به سلطان خراسان، خانواده رفسنجانی، محسن رفیق دوست، فلاحیان و عسگر اولادی آورده شده است.
تکان دهنده تر از میزان دزدی ها، کیفیتی است که با آن به حراج و بخشیدن ثروت های ملی همچون جنگل ها و معادن به دارندگان حق ویژه می پردازند. جستجو برای یافتن بدیل چنین بذل و بخشش ها، ما را به دوران شاهان فاسد قاجار میکشاند، به ویژه دوران ناصری. در کنار افشاگری های آقای پالیزدار، گزارش کمیسیون اصل نود مجلس در مورد مفاسد اقتصادی نیز خون را در رگ ها منجمد میکند.
آدم های خودتان را دریابید بی زحمت!
نویسنده وبلاگ “چند کلمه حرف دل” نوشته است:
متاسفم برای تک تک جوونهای هم نسل خودم. برای تک تک آدمایی که داریم تو این مملکت زندگی میکنیم و عادت کردیم صدامون درنیاد و خفه بشیم. متاسفم که هر روز خبرهای دسته گلهای جدید آقایون محترم رو میشنوم. اونوقت هر روز طرح امنیت اجتماعی شون رو به رخ ما میکشن. خسته نشدین از این همه دروغ و دغل؟! خسته نشدین اینقدر به خرد جووناتون که همیشه پرچم دار و داعیهدار دفاع ازشون هستین آشغال تحویل دادین؟! گلکاریاتونم که هر روز بیشتر خبراش میرسه!
آفرین به همه دانشجوهای دانشگاه زنجان که حداقل شعور دفاع از هم دانشگاهیشونو داشتن. آفرین به تو دختر که عقلت رسید صدای این استاد قرآن و حدیث رو ضبط کنی. و آفرین به همه اونایی که فیلم جلسه کمیته انضباطی دانشگاهو گرفتن و به سرعته باد پخش کردن. آقایون به جای اینکه چپ و راست از شنیدن حرف حق طفره میرین؛ هر تجمعی رو به هر اسمی اعم از دفاع از حقوق زنان…. بیچارگان …. بدبختان…. یا هر کوفت و زهر مار دیگهای سرکوب میکنین ؛ آدمای گلتونو دریابین بیزحمت لطفا!
مددی جان، زارعی جان! دستتان درد نکند!
”زیتون” با استفاده از فضای روانی پیش آمده در این روزها، مشغول شیطنت و سر به سر گذاشتن با آقایان است:
در رو خیلی آروم پشتم بستم و رفتم جلو که ماجرا رو تعریف کنم… که دیدم با چشمهای گردشده منو نگاه میکنه و یهدفعه پا شد. با خودم گفتم چه عجب اینا هم بالاخره ادب و نزاکت بلد شدن و جلوی پای آدم بلند میشن. اما اشتباه میکردم. چون بلند شد و باعجله رفت در رو باز کرد و جلوش یه صندلی گذاشت و غرغر کنان اومد نشست پشت میزش و بعد از کشیدن یه نفس راحت، با دستمال عرق پیشونیشو خشک کرد. با چشمای وقزدهش نگاهم کرد و گفت: حالا امرتونو بفرمایید!
گفتم ببخشید حاج آقا، دیدم در از قبل بسته بود منم بستمش. کار بدی کردم؟
کمی رو صندلیش جابهجا شد و با منومن گفت:
شرمندهم خواهر. بعد از جریان دانشگاه زنجان، این همکارا هر خانومی بیاد به اتاق من، یا بعضی همکارای دیگه، حرف در میارن. منم مجبورم هر خانمی میاد برم درو باز کنم تا در دهنشونو ببندم!
با لبخند گفتم منظورتون همون کار مددی استاد قرآن و…؟
اخم کرد و گفت: خواهر، شما کارتون رو بگید!
از اینکه مددی چه تاثیری بر این آقایون گذاشته و دانشجویان زنجان چنان چوبی برداشتن که تموم گربهدزدها حساب کار دستشون اومده کیف کردم. در حیاط همون اداره یه آخوند قدبلند و گنده دیدم که در حالیکه زیر عبای نازکش باد میندازه از روبهروم میاد. چنان لبخند ملیحی بهش زدم تا یه کم اذیتش کنم. یهو دیدم روترش کرد عباشو جمع کرد و راهشو کج کرد و دوید و رفت…گفتم مددی جان دستت درد نکنه که آبروی خودتونو خوب بردی! و همینطور زارعی که خیلی به ما خدمت کرد!
مایه عبرت برای آیندگان
”یک عدد کاوه” هم نوشته است:
قاضی مرتضوی معروف؛ شمشیرش را از رو کشیده و همفکر قدیمی خود، علیرضا زاکانی فرمانده اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و نماینده کنونی مجلس که از یاران خوش خدمت دولت محسوب میشود را بیماری خوانده است که حالت اعتدال روانی خود را ازدست داده و او را صراحتا همراستا با منافقین و ضد انقلاب دانسته که درجریان پروندههای ادعایی وی، هیچ کاره بوده است. اینها نشانههای الهی است که چهره واقعی کسانی که مدتها آبروی دیگران را به انحاء مختلف بردند رسوا خواهد کرد. تا این عبرتی برای دیگران باشد و چهره دیگران نیز از پرده برون افتد.
گنداب را بیش از این هم نزنید!
”امید معماریان” معتقداست اتهام زدن به پالیزدار و متهم کردن او به فساد مالی؛ بوی بد فساد را بیشتر بلند می کند:
مهم این است که یک نفر از درون خود نظام که زبانش هم خیلی شبیه زبان برادران سرباز گمنام است و همه وظیفه ورسالت خودش را حفاظت وصیانت از خون شهدا می داند، می آید و می گوید ایها الناس کسانی که پشت سر آنها نماز می خوانید مملکت را به تاراج برده اند. اسامی که پالیزدار ازانها نام برده اسامی غیرآشنایی نیستند. بسیاری از ما این نام ها را به اشکال مختلف شنیده ایم. بسیاری از ما نام فرزندان آیت الله ها ومسئولین بلند پایه ای را شنیده ایم که از موقعیت نزدیکان خود سواستفاده می کنند. اما وقتی کسی مانند پالیزدار این حرفها را می زند، معنی دیگری می دهد.
فاسد اعلام کردن پالیزدار، عملا به هم زدن گنداب می ماند. انگار که به کسی بگوی فلانی همه این وسط درگیر هستند و تو نمی توانی ادعای پاکی کنی واز خون شهدا دم بزنی. وگرنه چطور می شود تا طرف افشاگری کرد، چند روزبعدش بانک تازه یادش بیافتد که طرف سالهاست که بدهی بانکش را نداده است؟ به هرحال پیام های دستگیری پالیزدار از هر سو که نگاه کنیم به ضرر نظام است وافشاگری اش هر چقدر به ضرر افراد گوناگون هم باشد به نفع نظام نیست.
چقدر شانه خم شده می بینیم این روزها
سمیه توحیدلو در “بر ساحل سلامت” می گوید این روزها شاهد کمرهای خمیده بیشتری است که زیر بار تامین معاش تا خورده اند:
خب الحمد الله چهارساعتی برقمان می رود و چه خوش نشسته ایم که برقمان بیشتر نمی رود! و چقدر هر روز فشار زندگی بر دوشمان است. اصلا زندگی شده است یک بار، که وزنش زیاد است. حالا برای هرکسی یک وزنی دارد و گرده های نحیف مردم این مرز و بوم را به سختی انداخته. چقدر شانه خم شده می بینیم این روزها، که نمی کشند زیر فشار روز افزون مسایل و مشکلات اقتصادی!
نتایج سطحی شدن سیاست
محمدجواد کاشی در “زاویه دید” با توجه به گرم شدن مباحث انتخاباتی می نویسد:
سیاست سطحی شده و منحصر به دو رکن گفتگوهای پشت پرده و تولید شعار جذاب، بیشتر به یک صنعت سرگرمی برای مردم تبدیل میشود। چیزی را که همه فراموش کردهایم آن است که مردم هم در یک سیاست تقلیل یافته به بازی انتخاباتی بازی میکنند. سرخوشانه ممکن است در انتخابات حاضر شوند یا نشوند. ممکن است هوس کنند به این یا آن رای دهند. ممکن است با نحوه انتخاب خود اهل سیاست را دست بیاندازند. ممکن است در انتخاب خود تنها به اسباب خنده خود فکر کنند. مثلا فکر کنند فلانی بامزهتر از فلانی است.
چنین است که اهل سیاست از چند و چون گفتگوهای پشت پرده سر درمیآورند، اما قادر نیستند از سمت وسوی انتخاب مردم سخن بگویند. چندسالی است که همه ما زمانی که با مردم و انتخاب آنها سروکار داریم، در مه حرکت میکنیم. اصلاً نمیدانیم میآیند یا نمیآیند، چه چیزی را جدی میگیرند، چه سخنی را میشنوند و چرا به کسانی اقبال میکنند.
زن مظهر زندگی…خانه و آشپزخانه
در میان گرمی بازار افشاگری های اخیر در مورد فساد مالی و اخلاقی بعضی دولتمردان، خاطره وطنخواه در ”روزگار” از جنس دوم بودن زن در ایران شکوه می کند:
امروز در مسیر برگشت از دفتر مجله صنعت و توسعه در اتوبان مدرس چشمم به بیلبورد های تبلیغاتی افتاد که به مناسبت روز زن و مادر محصولات خود را با جملات مختلف تبلیغ می کردند.یکی از آنها خیلی جالب بود.نوشته بود زن مظهر زندگی…خانه و آشپزخانه…!
نمی خواهم موضوع را فمینیستی کنم اما آیا در فرهنگ ما ایرانی ها “زن” به معنی خانه داری و آشپزخانه است؟ چه دلیلی دارد وقتی پای نقش اجتماعی زنان به میان می آید نخستین وظیفه آنها یعنی خانه داری٬ شوهرداری و بچه داری پیش از همه نقش های یک زن جلو می دوند؟ دلم خیلی برای خودم و زنان دیگر سرزمینم سوخت! دیروز هم تنها به دلیل “زن” بودن از حراست ریاست جمهوری تذکر دریافت کردم آنهم از نوع حجاب! حتما فردا هم به این دلیل که جنس دوم هستم، مجبور هستم تمام تبعیض ها را به حافظه ناخودآگاهم بفرستم. چون می گویند جنس دومم.
درباره “گذشته چراغ راه آینده است”
”کتاب سنج” با این مقدمه، معرف کتاب دیگری است:
موقعش رسید. به بهانه شروع انتخابات نیروی نظامی با تدارکات جنگی عازم آذربایجان شد. آقایان مهندس مهدی بازرگان وسید محمود طالقانی که گویا درآن سالها به تازگی به امام جماعت مسجدی درخیابان استامبول برگزیده شده بود درپادگان باغشاه حاضر شدند. قرآن بالا سر سربازان گرفتند و دعا کردند که از جنگ باکفار به سلامت برگردند!
نخستین جنایت های وحشیانه در زنجان رخ داد. جهت پرهیز ازاطاله کلام مطالعi صفحات 418 تا 422 کتاب«گذشته چراغ راه آینده است»، به علاقمندان توصیه میشود تا عمق توحش جنایات سازمان یافته توسط ذوالفقاری ها و ارتشی ها را دریابند. با رسیدن ارتش به تبریز کشت و کشتارآغازشد. جنایت ارتش بیسابقه بود.
اگر زنده می ماند
یادداشت مرتضی اصلاحچی در “کورسو” تحت عنوان “شریعتی روشنفکری بی قالب” اینگونه آغاز می شود:
سال 57 است. مردم آشفته از وضع موجود در خیابانها راهپیمائی می کنند، پایکوبان شعار می دهند و عکس هائی در دست دارند. گذشته از عکس آیت الله خمینی که به وفور دیده می شود، عکس شخص دیگری نیز خود نمائی می کند. شخصی که با سر طاس، صورتی تراشیده و کراواتی آویخته، معلم انقلاب اسلامی نامیده می شود. دکتر علی شریعتی قبل از انقلاب مرد و عکسش را ندید بر دست ها و شاید اگر زنده می ماند وانقلاب را می دید تا این حد محبوبیت نداشت و چه بسا چون مرتضی مطهری تیر غضب بر جانش می نشست.