گزارش

نویسنده
رهیار شریف

گزارش مراسم تجلیل از سلیمان میناسیان در لندن

مردی با دوربین فیلمبرداری…

رهیار شریف

 

عصر روز شنبه،  سی و یکم اکتبر،  یک برنامه ی تجلیل و دیدار دوستانه با “ سلیمان میناسیان ” فیلمبردار نام آشنای روزهای دور سیمنای ایران در سالن کوچک خانه ی فرهنگی امید لندن برگزار شد.

در این مراسم،  نخست نمایشگاهی از نقاشی های سلیمان میناسیان در معرض دید عموم قرار گرفت و پس از آن حاضرین در سالن به نمایش دو فیلم کوتاه مستند نشستند و سر آخر نیز جلسه ی پرسش و پاسخی میان دوست داران هنر سینما از یک سو و سلیمان میناسیان و پرویز جاهد از سوی دیگر برگزار شد تا در آن،  حرف هایی از سینمای روزهای دور به میان آید و کوچ و مهاجرت،  و دیگر ناخواسته هایی که به یکباره بر سر فرهنگ و هنر و هنرمندان ایرانی آمد. گزارش همکارمان از این مراسم را در ادامه ی این صفحه می خوانید…

 

نمایشگاه نقاشی؛

چهره های هنرمندان…

تابلوهای نقاشی ارائه شده در این نمایشگاه،  همگی پورتره هایی بودند که میناسیان از هنرمندان و چهره های مشهور ایرانی کشیده بود. چهره هایی همچون،  علی اکبر دهخدا،  مهدی اخوان ثالث،  نیما یوشیج،  ابراهیم گلستان،  گوگوش،  بهروز وثوقی،  احمد شاملو و…

 

 نکته ی جالب توجه در این مجموعه،  حضور دو پورتره از “ ندا آقا سلطان ” در میان تابلوهای ارائه شده بود. میناسیان در باره ی چرایی روی آوردن به نقاشی گفت:

” من پس از مهاجرت ناخواسته به لندن و فاصله گرفتن از کار اصلیم به نجاری روی آوردم. تا اینکه چند سال قبل،  دست هایم قوت همیشگی شان را از دست دادند و من دیگر نمی توانستم با چوپ کار کنم. برای همین تصمیم گرفتم که نقاشی بکشم… “

میناسیان که به همراه بازدید کنندگان در سالن حضور داشت،  و در مدت زمان بازدید علاقه مندان پاسخگوی سوال های آنان بود،  در پاسخ به سوال حاضرین باب چگونگی آغاز به کار نقاشی اش گفت که دو عکس قدیمی از پدر و مادرش داشته،  روزی شروع کرده از روی آن عکس ها نقاشی کشیدن. ده بار کشیده و راضی نشده تا عاقبت تابلویی توانسته رضایت او را جلب کند:

” وقتی این تابلوها پس از کوشش فراوان در آمد،  احساس کردم حالا پدر و مادرم را با این تابلو ها جاودانه کرده ام “

 

 

میناسیان همچنین در باره ی سابقه ی پورتره نگاری خود،  به روزهای جنگ جهانی دوم اشاره کرد و زمانی که نیروهای روسی در رشت،  شهر زادگاهش حضور داشتند… :

”… من در آن زمان ده ساله بودم. ژنرال های روسی در شهر حضور داشتند. ژنرال هایی که چهره شان بسیار زیبا بود. من از عکس های آنان نقاشی می کشیدم و از این کار لذت می بردم. اما پس از آن برای سال های سال هیچگونه ارتباطی با نقاشی نداشتم تا همین سال دو هزار و هفت که دوباره این کار را از سر گرفتم…”

 

دو فیلم مستند؛

فروغ،  خودش سینماست

در ادامه ی برنامه شنبه شب،  حاضرین در سالن نمایش کوچک و صمیمی خانه فرهنگی امید،  به تماشای دو فیلم مستند نشستند. فیلم نخست،  مستند معروف و مالوف “ خانه سیاه است ” به کارگردانی فروغ فرخزاد و تصویر برداری سلیمان میناسیان بود. این مستند بیست و یک دقیقه ای که در سال 1341 و به سفارش انجمن کمک به جذامیان ایران ساخته شده است،  از جمله ی مشهور ترین فیلم های مستند سینمای ایران به حساب می آید. فیلمبرداری این مستند نیز از جمله ی سمبل های سینمای مستند ایران به شمار می آید. تا جایی که قاب های حرفه ای ساخته شده در فیلم،  و فضا و نورپردازی رئال و دیگر موارد حرفه ای رعایت شده در کار،  بسیاری از کارشناسان سینمای ایران را بر این باور انداخته که این فیلم بیشتر از آنکه آن فروغ فرخزاد باشد متعلق به سلیمان میناسیان،  تصویربردار فیلم است.

 

فیلم دومی که در برنامه ی شنبه شب کانون امید بر روی پرده رفت،  مستندی بود با نام “ سلیمان میناسیان: مردی با دوربین فیلمبرداری “ ساخته ی پرویز جاهد،  منتقد سینمای ساکن لندن. کارگردان و تصویربردار فیلم،  در پلان گشایشگر ” سلیمان میناسیان،  مردی با دوربین فیلم برداری “،  درباره ی ایده ی آغازین تهیه و ساخت این مستند گفت:

” پس از آنکه کتاب گفت و گوی بلند من با ابراهیم گلستان چاپ شد،  یک نسخه از کتاب را به سفارش ابراهیم گلستان برای سلیمان میناسیان فرستادم. او کتاب من را دریافت کرد،  آن را خواند و برای دیدار با من وقتی تعیین کرد. فیلم حاضر روایت تصویری همان نخستین دیدار ماست که بعدها با اجازه ی میناسیان به این فیلم مستند بدل شد “

این فیلم 34 دقیقه ای بیشتر حول و حوش فعالیت های هنری و سینمایی میناسیان می گذشت و باورها و عقاید او در باره ی سینمای دیروز و امروز ایران و جهان را جویا می شد…

از جمله ی نکات مطرح شده در فیلم،  می توان به پرسش پرویز جاهد باب توانایی های راستین و واقعی و قابلیت های سینمایی فروغ فرخزاد در ساخت مستند “ خانه سیاه است ” اشاره کرد که در این سالها سوال ذهنی بسیاری از کارشناسان و کنجکاوان سینما بوده است. میناسیان در پاسخ به این سوال در جمله ای کوتاه و تمام گفت : “ فروغ خودش سینما بود ” میناسیان در ادامه ی پرسش به این سوال همه گیر،  گفت که فروغ ذاتاً آرتیست بود و غالب نماهای فیلم این خانه سیاه است را نیز خود او انتخاب کرد. وی همچنین در پاسخ به پرسش دیگری که باب سینمای ایران مطرح شده بود،  این ترکیب را بی مفهوم دانست و گفت سینما یک هنر جهانی و به هم پیوسته است و بسیاری از عوامل در شکل گیری یک سبک و سیاق سینمایی دخیل است. بنابراین سینما،  سینماست و ما سینمای ایران و سینمای جای دیگر نداریم.

این فیلمبردار خوش ذوق،  در ادامه ی فیلم پرویز جاهد،  با کلام طنز و نگاه شوخ چشمانه به سینمای به اصطلاح هنری امروز ایران اشاره کرد و گفت که امروز انگار مد شده است که فیلم هر چه آهسته تر و کند تر پیش برود هنری تر و بهتر است… :

” فیلم ها را که می بینی حوصله ات سر می رود. همین طور دوربین ثابت در لانگ شات می ماند و هیچ اتفاقی نمی افتد. مثلاً یک چتر باز پایین می آید. هی می آید. هی می آید. هی می آید. هی می آید  و این دوربین هیچ تکانی نمی خورد… خب این طور حوصله ی آدم سر می رود”

 

جلسه پرسش و پاسخ؛

فیلمی سرشار از امید و میل به زندگی

بخش انجامین برنامه ی شنبه شب به جلسه ی پرسش و پاسخ اختصاص داشت. در این بخش حاضرین در سالن سوال های خود را با سلیمان میناسیان و پرویز جاهد در میان گذاشتند. بخش اعظم سوال های مطرح شده نیز چنان پیش درباره ی فروغ فرخزاد بود و شیوه ی همکاری او با کادر فنی فیلم. صحنه های بداهه و صحنه های باز سازی شده ی فیلم خانه سیاه است مد کلام بود و شیوه و سیاق کار در استودیوی فیلمسازی گلستان.

میناسیان در این بخش بار دیگر به هنر ذاتی فروغ فرخزاد اشاره کرد و فیلم خانه سیاه است را فیلمی سرشار از امید و میل به زندگی دانست. فیلمی که در آن جذامی از زنگ رفته به زیبایی خود می اندیشد. گیسش را شانه می کند و بر چشم هایش سرمه می کشد.

وی همچنین در باره ی صحنه سازی های موجود در فیلم گفت که بسیاری از این صحنه ها بداهه بوده است و برخی نیز ساختگی. از جمله دیالوگ هایی که در کلاس درس جذامیان مطرح شده بود. میناسیان گفت که این دیالوگ ها را فروغ برای بچه ها نوشته بود و آنها تنها دیالوگ های فروغ را تکرار کردند…

این تصویر بردار کهنه کار، همچنین درباره ی شیوه ی مصونیت بچه های گروه فیلمبرداری از بیماری جذام نیز، سخن طنز آمیز جالبی به زبان آورد:

”… وقتی قرار شد که این فیلم را بسازیم، من ترس برم داشت که نکند این بیماری به ما هم سرایت کند. اما بعدش دیدم که شهبانو فرح در مشهد به دیدار جذامیان رفته و با آنها نزدیک شده و برایش مشکلی هم پیش نیامده. من هم پیش خودم گفتم اگر این کار خطری داشت، شهبانو این کار را انجام نمی داد. پس ترسم ریخت و بدون دلهره، به همراه بچه ها برای تهیه فیلم به جذامخانه ی تبریز رفتم…”

میناسیان در ادامه ی جلسه، و در پاسخ به سوالی که درباره ی شیوه ی کار در استودیو گلستان مطرح شده بود گفت که او نخست به عنوان کمک فیلمبردار به استخدام استودیو گلستان در آمده بوده و در آغاز کارش به شاهرخ گلستان، برادر ابراهیم گلستان که آن روزها فیلمبردار اول استودیو گلستان بوده کمک می کرده، اما پس از یک سال به فیلمبردار اول استودیو تبدیل شده و در پروژه های مستند و داستانی با ابراهیم گلستان همکاری کرده است.

وی همچنین در قسمت دیگری از جلسه ی پرسش و پاسخ به مهاجرت ناخواسته ی خود و دیگر هنرمندان همنسلش اشاره کرد و گفت:

” وقتی سختی می کشی، کار یاد می گیری، کاری راه می اندازی و تازه می خواهی زندگی کنی که می بینی هر آنچه ساخته بودی از میان رفته…، ضربه ای می خوری که جبران ناپذیر است. تبعات و پیامدهای این کوچ ناخواسته هیچگاه سایه از زندگی انسان بر نمی دارد. همیشه بوده. هنوز هم هست…”

در انتهای جلسه ی پرسش و پاسخ نیز از همسر سلیمان میناسیان تقدیر به عمل به عمل آمد. بانو میناسیان که سالهاست نقاشی می کشد و به زبان ارمنی شعر می گوید در این جلسه یکی از اشعار ارمنی خود را برای حاضرین قرائت کرد و در ادامه نیز سلیمان میناسیان کلیتی از این شعر را به زبان فارسی برگرداند.

عکس های نمایشگاه: عباس نجفیآانجامین برنامه ی شنبه شب، به جلسه ی پرسش و پاسخی اختصاص داشت