بگذارید آقایان با هم بجنگند

نویسنده

ns_babak_mehdizadeh_01.jpg

بابک مهدیزاده

فریبرز رییس دانا ، اقتصاددان ایرانی انتقادات فراوانی به برخورد با بانک خصوصی پارسیان دارد. او معتقد است اگر قانون، به پارسیان اجازه رشد می دهد نباید با آن برخورد غیرقانونی کرد. او برخورد دولت با بانک پارسیان را جنگ قدرت های اقتصادی می داند.

fariborz_raees_danab.jpg

تحلیل شما از برخوردی که دولت با بانک پارسیان انجام داد چیست؟

من این برخورد را یکی از نمونه های بسیار روشن از تلاش و ستیز برای منافع اقتصادی در درون گروه های قدرتمند اقتصادی می دانم، چون هیچ دلیلی پیدا نکردم که دولت براساس موازین دموکراتیک و قوانین و مقررات با بانک پارسیان درافتاده باشد. اما دلایل بسیاری پیدا کردم که علت درافتادن دولت با بانک پارسیان بر سر تقسیم قدرت و قدرت اقتصادی و منابع مالی است. دولت نمی خواهد یک بانک و یک منبع مالی در اختیار رقیبانش باشد. بیخصوص منبع مالی که به سرعت رشد کرده. من هرچه قوانین را نگاه کردم و گفته ها را شنیدم ، خلافی که از حیث موازین و مقررات موجود و مورد تایید خود نظام صورت گرفته باشد ندیدم. برای اینکه اگر آن ها کاری کردند همان کار را سایر بانک های خصوصی هم کردند. بانک پارسیان براساس موازین و دستورالعمل ها و گرایش های خصوصی سازی که بیشترین مقدارش را دولت احمدی نژاد به پیش برده فعالیت کرده.حال دولتی که سعی می کند خودش را طرفدار اراده مردم و خواسته های فقرا نشان دهد، بیشترین فشار را به خصوصی سازی و انتقال دارایی های ملی به مردم می آورد و به جایش دارایی ها را به دست گروه های خصوصی خودمانی اش می سپارد. برخورد با بانک پارسیان نیز ناشی از همین تضاد است.

چرا؟

چون ممکن است منابع بانک پارسیان در انتخابات بعدی دراختیار گروه های رقیب او قرار بگیرد. الان در اینجا نبرد و جنگ بر سر موقعیت و قدرت اقتصادی است که در درون طبقات حاکم جریان دارد. احتمال می دهم که زین پس کسانی هم که در انتخابات گذشته فرصت را به هر دلیل ممکن از دست دادند در انتخابات بعدی اگر بر سر قدرت بیایند این کار را با بانک های وابسته دولت احمدی نژاد بکنند. من گمان می کنم این موضوع ربط زیادی به اقتصاد ملی، منافع مردم، طبقه کارگر و زحمتکشان ندارد. این موضوع جنگ داخلی قدرت است. جنگ داخلی قدرت سرمایه داری دولتی. جنگ بین بخش هایی از سرمایه داری دولتی، یعنی بخش میلیتاریستی با بخشی که یک مقداری فرصت را از دست داده، یعنی بخش بوروکراتیک. اگرنه آنچه در بانک پارسیان اتفاق افتاده عبارت بوده است از بهره برداری از فرصت هایی که همین دولت و دولت های قبلی و دولت ماقبل ایجاد کرده اند. از زمان هاشمی رفسنجانی تا زمان خاتمی و احمدی نژاد مرتب بر طبل سیاست های بازار آزاد و نولیبرالیسم کوبیده شد. گیرم هرکدام به شکلی. یکی از دولت ها می گوید می خواهم سازندگی بکنم یکی اصلاحات می خواهد و آن یکی هم دم از مردمی بودن می زند. اما همه آن ها طرفدار سیاست تعدیل ساختاری و دادن دارایی های ملی و مردمی به دست بخش خصوصی خودمانی شان هستند. حال در اینجا ی سر بانک پارسیان با همدیگر اختلاف پیدا کرده اند. بحث من این است که اگر ما اخلاق سرمایه داری را قبول می کنیم و اگر یک نظم و نظامی را می پذیریم که در قانون اساسی آمده خب باید به قواعدش عمل کنیم. اگر می خواهیم قانون اساسی را تغییر دهیم خب باید به دیگران هم فرصت دهیم بخش های دیگری از قانون اساسی را تغییر دهند که دوست ندارند. فقط اصل 44 نیست که به مذاق برخی ها خوش نمی آید. به هر شکل اگر ما می خواهیم برای سرمایه گذاری فرصت قائل شویم باید این فرصت را برای همه قائل شویم. اگرنه این کشمکش در اقتصاد، مرا به یاد کشتارهای داخل عراق می اندازد که گروه های سیاسی مختلف علیه همدیگر اعمال می کنند. همین رفتار دارد در اقتصاد ما اتفاق می افتد. اگر گونه ای از نظام سرمایه داری تایید شده است پس چرا فرمان پشت فرمان می آوریم و در اصول قانون اساسی تغییر پشت تغییر می دهیم. به هرحال فرض کنیم تغییر دادیم و لازم بود و خوب بود خب همان را قبول کنیم. اما در همان جا هم باز به جنگ همدیگر می روند.

و این جنگ چه تبعاتی دارد؟

من افتخار می کنم به عقایدم که می گوید در جنگ سرمایه داری، بخش های مختلف سرمایه داری همدیگر را پاره پاره می کنند؛ اما همین باور می گوید دود آن به جز اینکه به چشم بخش هایی از نظام سرمایه داری می رود به چشم مردم هم می رود. بانک پارسیان توانسته بود منابع مالی فراوانی فراهم کند. اگر این کارها غیرقانونی است که باید با آن برخورد شود. رییس جمهور که می گوید مفسدان اقتصادی را معرفی می کند پس کو این مفسدان؟ پس چرا معرفی نکرد؟ چرا نمی گوید این بانک پارسیان واقعا چه کرده؟ یا اینکه بانک پارسیان بر روی ابتکارهای مدیریتی استوار است؛ که من گمان نمی کنم چنین هوش و خردی در این شرایط اقتصادی ناتوان بتواند کار کند. مثل این است که بخواهید وسط کویر لوت گندم بهاره بکارید با بازدهی بسیار بالا. یا اینکه بانک پارسیان توانسته از منابع خودی هایشان استفاده کند و منابعش را بالا ببرد. یعنی همان چیزی که زمان شاه هم می شد که بانک صادرات مال هژبر یزدانی بود. سود هم می برد ، کار هم می کرد و اثر مثبت و منفی هم می گذاشت. ولی به هرحال آن نظام را قبول کرده بود اما ما الان نمی دانیم چه کسی چه چیزی را قبول دارد.البته من از خیلی جهات اینگونه خصوصی سازی های بی رویه و اختصاصی کردن ها و خودمانی کردن ها را تجویز نمی کنم ولی اگر قرار است یک قانونمندی وجود داشته باشد خب این قانون همان قانونی است که به بانک پارسیان فرصت اوج می دهد. اگر به بانک خودی های آن طرف فرصت رشد می داد، آن وقت هیچ کس اعتراض نمی کرد. در همین 14 ماه گذشته چه نهادها و سازمان هایی به خاطر قراردادهایی که می بندند چه سودهای کلانی که نبرده اند. خب چند سال دیگر این ها همان هایی می شوند که در دوران جنگ سرمایه داری سوداگری را به وجود آوردند. همان هایی که همان زمان ها بارشان را بسته بودند و بعد به قدرت رسیدند. حال با یک شبه کودتا پایین آمدند و کسان جدیدی آمدند و کشاکش تازه ای ایجاد شده. قانون می گوید هرکس می تواند سود ببرد و از فرصت ها استفاده کند و ثروتمند شود. برخورد با بانک پارسیان نشان دهنده یک حقیقت مطلق مبنی بر وجود تضادها در درون طبقه حاکم است.

چرا بانک پارسیان در عرض چند سال به چنین رشدی رسید اما بانک های رقیبش نتوانستند؟

اولا اینکه اگر صبر بکنیم همین ها هم قدرتمند می شوند. در زمان جنگ عده ای بودند که مظلوم نمایی می کردند و وزارت بازرگانی را در اختیار داشتند. وزارتی که برکات برایشان داشت و ثروت های کلانی پیدا کردند. حالا همین بنیادهای مهر رضا و غیره و غیره هم 10 سال دیگر به غولی تبدیل می شوند. دوم اینکه سرمایه داران و علاقمندان بانک پارسیان منابع مالی خودشان را به این بانک برده بودند. احتمالا ابتکارات مدیریتی هم بوده. من مدافع بانک پارسیان نیستم اما می گویم در چارچوب قوانین موجود اینگونه برخورد ناجوانمردی است. ما در طول تاریخ اقتصادی مان اشتباهات این چنینی زیاد داشته ایم و این بسیار زیان مند است.

برخورد با بانک پارسیان و اصولا این رقابت کشنده چه تبعات اقتصادی برای مملکت دارد؟

خب بالاخره حریف هم ساکت نمی نشیند. آن ها هم ممکن است پشت پای مقابل بندازند. دود این کشمکش به مقدار زیادی از لحاظ اقتصادی به چشم مردم می رود. چون اعتمادها گسیخته و پاره پاره می شود. منابع باز از بانک ها فرار می کنند و امکانات سرمایه گذاری که از پیش داغان شده بود از بین می رود. اما تبعات مثبتی هم دارد و آن اینکه بگذارید آقایان باهم بجنگند. ما که از اتحادشان خیری ندیدیم. بگذار تکلیفشان را خودشان باهم روشن کنند. این دعوا ربطی به طبقه کارگر و روشنفکران و نویسندگان و معلمان و ارتشیان و سربازان ندارد. به خودشان ربط دارد.

تحلیل شما از کنار گذاشتن فرهاد رهبر از سازمان مدیریت چیست؟

والله ایشان برکنار نشدند. ایشان جز خودی هایشان هستند. خب در یک خانواده و قبیله هم ممکن است بعضی ها جور دیگری حرف بزنند. فرهاد رهبر یکی از عوامل اصلی نابود کردن نظام برنامه ریزی در این کشور است. دولت احمدی نژاد مخالفت سرشتی با برنامه ریزی دارد. چون خودمحور است. چون می خواهند با تک روی و پوپولیسم در استان ها پول خرج کنند. این ریخت و پاش ها با نظام زندگی امروزی جور در نمی آید. در حالیکه جهان به سمت برنامه ریزی سیستمی می رود ،ما داریم قید 55 سال تجربه برنامه ریزی را می زنیم.آقای احمدی نژاد می خواهد لجاج کند. وقتی به موضوع جمعیت هم می رسد بازهم همان حرف هایش را تکرار می کند. وقتی به تورم می رسد باز تکرار می کند. وقتی به سیاست خارجه می رسد باز تکرار می کند. الان نگاه کنید چه کسی را در سازمان تامین اجتماعی گذاشته. بزرگترین سرمایه مردمی این کشور سازمان تامین اجتماعی است اما یک بچه 29 ساله را گذاشته که تخصصش کار در کارخانه یاتاغان سازی بوده و گاهی هم خودش را مشاور روانشناسی تیم والیبال معرفی می کرده است. حال آقای احمدی نژاد خرد و عقل سازمان تامین اجتماعی را داده به چنین شخصی. خودش هم نشسته زنان را نصیحت می کند که بروید بچه دار شوید. این که نشد کار. دارد لجاج می کند و این لجاج درست نیست و به ضرر اقتصاد ملی تمام می شود.

اصلا چه دلیلی داشت که دولت سازمان مدیریت را زیر نظر وزارت کشور ببرد؟

زیر نظر نمی رود، دارد به سمت تعطیلی می رود. برای اینکه راست گراترین دولت تمام تاریخ معاصر ایران همین دولت نهم است. اصلا سرشت دولت نهم با برنامه ریزی و دموکراتیسم و نظارت جور در نمی آید. برنامه ریزی دستوری مرد و تمام شد و در جماهیر شوروی شکست خورد اما تجربه های اتحاد شوروی قابل استفاده است.