نادر ایرانی
رضا علیجانی، از فعالان ملی ـ مذهبی درگفت و گو با روز از تغییر مرکزـ پیرامون درجناح راست سخن گفته و با این تاکید که “سلسله مراتب میان نیروها ی این طیف کاملا تغییر کرده است”. او تغییرات به وجود آمده درجریان راست را، ایدئولوژیک نمی داند، اما بر این باور است که تفاوت درایدئولوژی های سیاسی برفضای سیاسی تاثیر می گذارد. این گفت وگو در پی می آید.
با توجه به اینکه امروز جریان راست شامل سه نسل قبل از انقلاب، انقلاب وزمان جنگ است، فکر می کنید در رهبری جریان راست چه تحولی اتفاق افتاده است؟
مشاهدات نشان می دهد که در شرایط کنونی جای مرکز و پیرامون در جریان راست عوض شده است. به عبارت دیگر شاهد آن هستیم که سلسله مراتب قدرت وهمچنین منبع اقتدار در جریان راست دچارنوعی تغییر شده است. در ابتدای انقلاب یا در دهه اول انقلاب، در هسته مرکزی جریان راست، روحانیون وسیاسیون با سابقه ای قرارداشتند که به رهبری انقلاب نزدیک بودند. پیرامون آنها هم مداری از تکنوکرات هایی بودند که معمولا قبل از انقلاب جذب این جریان شده بودند و عمدتا در نظام پست های کلیدی از جمله پست های وزارت و مدیرکلی و… را به عهده داشتند.اما در مدار سوم افراد و جوانانی بودند که عمدتا در بخش های جهاد وسپاه فعال بودند. به عبارت دیگر سلسله مراتب مسلط چنین بود.
این سلسله مراتب از چه زمانی دچار تغییر شد؟
به نظر می رسد که از نیمه دوم دهه 60 جای محور اول وسوم به تدریج جابجا شده است. به نحوی که نیروهای جوان دربخش های جهاد وسپاه و نیروهای امنیتی و… که قبلا جزو نیروهای پیاده نظام بودند، به تدریج و با افزایش سن وتجربه، به مدارهای بالاتری ارتقاء یافته و سربازان گذشته تبدیل به فرمانده های جدید شده اند. البته این جابجایی نسل ها یا تلفیق نسل ها در اکثر جریانات سیاسی کشور اتفاق افتاده است. به عبارت دیگر در جریانات اصلاح طلب هم روزی بهزاد نبوی جایگاه محوری داشت، به تدریج حجاریان این جایگاه را به دست آورد و سپس به تعادل هایی منجر شد. نیروهای اپوزیسیون ومنتقد هم به همین شکل. درمیان ملی ـ مذهبی ها هم ما شاهد سه نسل مسن، میان سال وجوان هستیم. اما رابطه این سه نسل درجریانات مختلف فرق می کند. درجریان راست به علت اینکه در مرکز قدرت قرار گرفته است این موضوع حساس تر جلوه می کند.
برای فهم ریشه های اقتدار این گروه، آیا می توانیم با علوم کلاسیک آن را تحلیل کنیم؟
شاید ما نتوانیم تحلیلی صرفا طبقاتی و کلاسیک از جناح راست ارائه کنیم، اما عامل اقتدار جریان اوایل انقلاب، یا روی اعتبار و نفوذ سیاسی اش بود، یا ساخت کلاسیک طبقاتی داشت و یا ارتباط ویژه ای با روحانیون داشتند مانند جریان موتلفه.اما جریان دوم، اعتبار واقتدارش را از روی کارآمدی بورکراتیک تکنوکراتیکش می گرفت، در حالیکه جریان سوم بیشتر متکی به نفت است و بیشتر در حوزه های امنیتی فعالیت می کند. یعنی نه اعتبار ونفوذ سیاسی بخشی از جریان اول را دارد نه ساخت کلاسیک طبقاتی جریان سنتی ونه آن توانمندی های تکنوکراتیک نسل دوم را. این موضوع دردولت نهم قابل مشاهده است. در عین حال ما این موضوع را در میان بخشی از نیروهای خط امامی در دهه 60 هم می دیدیم که معمولا آنها ضد روشنفکران منتقد بودند. در عین حال بیشتر از جریانات دیگر جناح راست، ضد امپریالیست و عدالت خواه تر از طیف های دیگر بودند. به عبارت دیگر آمیزه وملغمه ای از این سه محور را داشتند. ما این موضوع را حتی در بخشی از دانشجویان خط امام هم می دیدیم.
این سه جریان نسبت به دمکراسی و روندهای دموکراتیک چه رویکردی داشته ودارند؟ و شکاف میان آنان از چه زمانی علنی می شود؟
این سه جریان در جهت گیری های غیر دمکراتیک تقریبا با یکدیگر اشتراک داشتند. اما از دوران اصلاحات به بعد به تدریج جابجایی مرکز ـ پیرامون که مطرح کردم شتاب گرفت. دوجریان قبلی به نوعی در برابر اصلاحات کم آورده بودند ولی جریان سوم ناگهان با شتاب زیادی حرکت خود را آغاز کرد وبه علت کارآمدی سیاسی وامنیتی اش، خود را جا انداخت. به عبارت دیگر این جریان بدون اتکا کلاسیک به طبقات اقتصادی خاص یا بدون اعتبار سیاسی ومذهبی، به تدریج رشد کرد. البته ناگفته نماند که اینها در آن دوران حمایت مستقیم وغیرمستقیم دو جریان دیگر را نیز در برخورد با اصلاحات پشت سرداشتند.
افتراقات آنان را درچه بخش هایی می بینید؟
طیف سوم به دین عامیانه ومداحی و به نوعی به دین مناسکی وآیینی نزدیک است. همچنین نسبتی که این جریان با روحانیت دارد، با جریانات دیگر متفاوت است. این جریان قادرنبوده با بخش های مختلف روحانیون قم ارتباط برقرار کند. تنها طیفی از این ها ارتباط دارند که خود این امر نیز منشاء های تحریک وحساسیت آن دو طیف دیگر روی این طیف را به وجود آورده است. در حوزه مسایل اقتصادی وسیاست خارجی نیز این ها بایکدیگر اختلاف جدی دارند. به این معنا که جریان سوم که اکنون درمرکز قرار گرفته، کشور را به تدریج، درگیر یک جنگ اقتصادی کرده است. به عبارت دیگر ایران درحال حاضر درشرایط یک جنگ نامرئی اقتصادی به سر می برد. این جنگ اقتصادی برخلاف جنگ نظامی، شبیه یک بمب نوترونی است که تنها انسان ها را نابود می کند نه تاسیسات را. به هرحال دوطیف دیگر با سیاست های اقتصادی طیف سوم و همچنین سیاست خارجی تنش زای آن، دارای مشکلات جدی هستند و همین طور برخی از سیاست های داخلی اش که غیر کارشناسانه است.
طیف اول، زمانی طیف سوم را فرزندان خود قلمداد می کرد. اما در تاریخ ایران زمین معمولا فرزند کشی رسم است مانند آنچه رستم، با فرزندش سهراب کرد. در غرب اماتا قبل از تاریخ دموکراتیک، پدر کشی رسم بوده است. آیا ما بدون درس گیری از تاریخ دمکراتیک، وارد دوران پدرکشی غرب شده ایم؟
نیروهای طیف سومی که اکنون در هسته اولیه قرارگرفته اند، از نظر سنی در شرایطی قرار دارند که می توانیم بگوییم به میانسالی رسیده اند و عمدتا دارای سوابق نظامی و امنیتی هستند. این ها تا مدت ها پشت سر طیف اول و به ویژه پشت سر روحانیون وسیاسیون سابقه دار طیف اول حرکت می کردند. ولی این طیف اکنون جلودار شده و خود این جلوداری وبی اعتنایی و حتی نقد، گاهی اوقات نیز برخورد های تند با سران طیف اول را بیشتر کرده است. البته ناکارآمدی اقتصادی نیز به این برخورد ها شدت بخشیده است. این ها اگر بعد از به قدرت رسیدن از خود کارآمدی نشان می دادند، و آن کارآمدی سیاسی امنیتی دوره اصلاحات خود را در حوزه مدیریت نیز جا می انداختند، شاید قدرت خود را به مراتب بهتر از جریان راست تثبیت می کردند. اما برخوردهای نامتعادل آن ها با طیف های دیگر، و هم ناکارآمدی بسیار شدید در حوزه مدیریت اجتماعی و اقتصادی و سیاست خارجی، به شدت این جریان را ایزوله وتا اندازه ای بی آینده کرده است.به عبارتی می شود گفت حرکت جریان راست افراطی درایران به اوج خود رسیده و درسراشیبی قرارگرفته است.
آیا دوجریان دیگر حاضرند آینده خود را در پای دیدگاه ها ورفتار طیف سوم قربانی کنند؟
البته می توان پیش بینی کرد که دو جریان دیگر از آنجا که با نارضایتی عمومی مردم به دلیل مدیریت بسیار نادرست وغیرکارشناسی طیف سوم در حوزه های مختلف مواجه شده ونارضایتی مردم را مشاهده کرده اند، به زودی این جریان را فدا کنند. این جریان شاید دردرصدی از عملکرد ورفتار خود ویژه باشد ـ که این امر یا به ساخت این طیف بر می گردد یا به کارآکتر شخصیتی رییس دولت نهم ـ اما بخش عمده ای از عملکرد این دولت و این جریان در حوزه مدیریت، انعکاس و تحقق عملی ونتیجه عملی عقاید مشترک بین جریان راست است. جریان راست خود به دنبال ژاپن اسلامی بود و خود را ام القرای جهان اسلام می دانست وبا مسایل اقتصادی نیز بسیار سطحی برخورد می کرد. ما همه این موارد را به صورت فانتزی وکمی اغراق شده در عملکرد این جریان می بینیم. این بی انصافی است که این جریان را به تنهایی مسئول شرایط پیش آمده بدانیم و در این میان آن دو طیف دیگربه شکل عافیت طلبانه و فرصت طلبانه ای بخواهند دامن خود را جمع و این جریان را فدای مقاصد خود کنند. در انتخابات مجلس هشتم نیز شاهد بودیم که بسیاری از طیف های داخلی جریان راست هرچند خیلی دیر ومصلحت طلبانه، منتقد دولت بودند و در مجلس هشتم هم علائم این جابجایی مجدد درقدرت را خواهیم دید. آقای لاریجانی رییس مجلس، به شدت عملگراست ولی صراحت بیشتری در نقد جریان راست دارد. در رای گیری داخلی فراکسیون راست آقای باهنر نایب اول مجلس شده بود ولی هنگامی که این انتخابات به صحن علنی مجلس آمد رای نایب رییس اول را آقای ابو ترابی کسب کرد. این ها علائمی است از شرایطی که بعدا پیش خواهد آمد. درانتخابات ریاست جمهوری هم دورخیزی را که جریانات افراطی راست اتخاذ کرده اند مشاهده می کنیم. جریان افراطی راست برای کسب مشروعیت از مردمی که به ویژه درحوزه اقتصادی به شدت آسیب دیده بسیار شتابزده عمل می کند. ولی فکر نمی کنم این تلاش ها بتواند جلوی سرنوشت محتوم جابجایی در قدرت و اینکه جریان راست افراطی باید جایش را به طیف های میانه بدهد بگیرد.
برخی معتقدند شواهد کافی برای آنچه شما می گویید یعنی ایجاد میانه روی به جای حرکت های افراطی در نظام به وجود نیامده است؛ ضمن آنکه تفاوت ماهوی میان آقای لاریجانی و احمدی نژاد وجود ندارد. آیا شما شواهدی دارید که نشان دهد این تغییر به معنای بالا آمدن میانه روی درآینده اتفاق خواهد افتاد و آقای احمدی نژاد هم قربانی آن خواهد بود؟
در این جا باید دومسئله را از یکدیگر تفکیک کنیم: یکی تفکر و ایدئولوژی مذهبی و ایدئولوژی سیاسی است و دیگری طیف ها ونیروهایی که در صحنه سیاسی حضور دارند. به نظر من درداخل جریان راست اشتراک ایدئولوژی وحتی استراتژی زیاد می بینیم. البته من به تفاوت های آن ها اشاره کرده ام، اماتا این اختلاف نظرها از ابعاد ایدئولوژیک برخوردار نشود، تشتت جناح راست هیچ تاثیر استراتژیکی درمقیاس ملی نخواهد داشت. نیروهای خط امامی دهه 60 با یک گسست ایدئولوژیک مسیر خود را جدا کردند. ولی این گسست ایدئولوژیک را دردرون جناح راست مشاهده نمی کنیم.
منظور شما از گسست ایدئولوژیک چیست واین گسست در چه عناصری ظهور بروز می یابد؟
ما برای گسست ایدئولوژیک و مدیریتی سه سمبل می توانیم درنظر بگیریم: 1- دکتر سروش 2- مخملباف و 3- کارگزاران. سروش درحوزه اندیشه، مخملباف درحوزه هنر وادبیات و کارگزاران درحوزه مدیریتی. ما این گسست را با این صراحت وجدیت در جریان راست مشاهده نمی کنیم. بنا براین باید محدوده تحلیل و محدوده پیش بینی هایمان وتاثیرگذاری این تشتت را مشخص کنیم. به نظر من این محدوده تا آن اندازه گسترده نشده که از آن انتظار تاثیرگذاری داشته باشیم.
یعنی شما معتقدید دراین شرایط هیچگونه تفاوتی میان نیروهای اصولگرا به وجود نیامده حتی از نظر سیاسی؟
ابتدا باید بگویم که همین تفاوت به وجود آمده را درعین حال نباید کوچک وخرد بپنداریم. چون درجریان راست به تدریج دارد تفاوت میان ایدئولوژی سیاسی ایجاد می شود. این تفاوت به معنای تفاوت ایدئولوژی به معنای عام آن نیست. نوع رویکرد مدیریتی با مسایل سیاسی و اقتصادی وبین المللی کم کم دارد به یک ایدئولوژی سیاسی تبدیل می شود. به عبارت دیگر ممکن است که تفاوت وتشتت در حوزه های دینی آن چنان وجود نداشته باشد و جبهه متحد علیه نواندیشان دینی در بین جریان راست کماکان حفظ شود. دررابطه با دموکراسی نیز قطعا شکافی ایجاد نخواهد شد هرچند برخی افراد ممکن است به صورت منفرد وسرگردان میان جریان راست واصلاح طلب از جریان کنونی راست جدا شوند. اما شاکله این جریان آن چنان فرونخواهد پاشید که مثلا آرایش سیاسی را درایران به هم بریزد. ولی وضعیت سیاسی داخلی جریان راست وتشتت آن می تواند خود منشایی برای رشد آگاهی دربین اقشار سنتی جامعه باشد همانطور که ریاست جمهوری یک روحانی مانند آقای خاتمی وبرخوردی که بخش دیگری از روحانیت با خاتمی یا طیف خاتمی داشت دراقشار سنتی جامعه ایران بسیار آگاهی بخش واثرگذار بود. اما زاویه ای که درشیوه مدیریتی وایدئولوژی سیاسی این جریان باز شده، می تواند به تدریج درایران تاثیرات خاص خود را داشته باشد.
با شاخص توسعه همه جانبه آیا این تغییر می تواند کافی باشد؟
خیر اگر بخواهیم با شاخصه دموکراسی وتوسعه همه جانبه به این تغییر نگاه کنیم، این تغییر تعیین کننده نیست مگرآنکه در بخش های دیگری که به حوزه های منتقدین، اپوزیسیون وجامعه مدنی برمی گردد تحولاتی اتفاق بیفتد که این تحولات بتواند مستقلا اثرگذار باشد. دراین شرایط تشتت وتنوع داخلی جریان راست و پخته شدن تعارض های درونی، به صورت کاتالیزوری فرعی عمل خواهد کرد. علاوه بر این ما باید در ایران به یک موضوع مهم توجه کنیم و آن اینکه هرروندی که درایران مقداری رفاه برای مردم وفضای تنفسی برای روشنفکران وفعالان سیاسی ایجاد کند، این رویکرد خواسته یا نا خواستهبه نفع روند دموکراتیزاسیون درایران خواهد بود. به عبارت دیگر دولت نهم حتی اگر می توانست مقداری مسایل ومشکلات اقتصادی را حل بکند ـ که نتوانست وحتی مشکلات را تا اندازه زیادی تشدید کرد ـ و درمرحله بعد فضای تنفسی را برای روشنفکران وفعالان سیاسی تامین وتضمین کند، این به نفع روند دموکراتیزاسیون درایران بود. مردم ایران اگر رفاه نسبی نداشته باشند، مقدار هزینه ای که برای دموکراسی می پردازند بسیار اندک خواهد بود. بنابراین به طور غیرمستقیم و به شکل وارونه ای اگر جریانی باعث رفاه برای مردم شود، خود به خود روند دموکراسی تسهیل می شود. ولی جریان راست از این نظر ناموفق بود و مشروعیت خود را که قبلا به دلیل کارکرد سیاسی وامنیتی درداخل جریان راست به دست آورده وبه مراکز قدرت بیش از پیش نزدیک شده بود، به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی درحوزه اجرا، از دست داده است.
آینده جریان راست را با توجه به این تحلیل چگونه می بینید؟
درآینده سیرانشقاق بیشترو قوی تر خواهد بود. ولی بخشی از این نیرو به گمان من ممکن است مدنی شده وبه سوی یک حزب سیاسی هرچند با ایدئولوژی راست برود.اما بخش مهمتر وبه نظرمن هسته مرکزی این جریان کمی عقب نشینی خواهد کرد وبه صورت یک نیروی نامرئی وپشت صحنه عمل خواهد کرد.
اگر مرجع اقتدار این نیروی سوم مبتنی برحرکت امنیتی ـ سیاسی باشد، باید ببینیم با توجه به مشکلات به وجود آمده درمیان این نیروها چه شکاف هایی ایجاد خواهد شد؟ دیگر اینکه از میان این شکاف معمولا چه نوع تحولاتی بیرون می آید؟ آیا امکان دارد درآینده تحولات ناسیونالیستی قوی تری از ایران بروز یابد؟
من درمحتوای جریان راست چنین مسایلی را مشاهده نمی کنم.
منظور من تحولات دراوضاع کلی ایران است؟
اگر به تحولات بلوک شرق و شوروی سابق نگاهی بیندازیم، مشاهده می کنیم که بسیاری از اصلاح طلبان در این کشور سوابق امنیتی دارند. نیروهای سیاسی تنها رستوران هارا می بینند، منتقدینی راکه به زندان می روند، آشپزخانه وپشت صحنه آشپزخانه حکومت هارا هم می بینند، ولی نیروهای امنیتی علاوه برآشپزخانه ها، انباری هارا هم می بینند. بنابراین نیرویی که آن اعماق را می بیند، ممکن است بیش از دیگران از فساد وپوسیدگی درونی ومشکلات پشت صحنه آگاه بشود. از این رو این نیرو استعداد دارد که هم اصلاح طلب بشود و هم از این استعداد برخوردار است که به یک نیروی بی پرنسیب وبی اصول تبدیل شود و بخواهد در کنار سیستم فاسد بار خودش را نیز ببندد. سعید حجاریان سمبل طیف اول است و سعید امامی سمبل طیف دوم این دست از نیروها است. اما از آن جا که این تغییرات از جنبه های معرفتی وایدئولوژیک برخوردارنشده است، درگیری ها بیشتر حالت باندی، طیفی ومحفلی دارد. متاسفانه درایران حزب ونهاد کلاسیک وجود ندارد تا این تغییرات ماندگار شود. از این رو حداکثر تغییری که مشاهده می شود تبدیل این تغییرات به ایدئولوژی سیاسی است که من این موضوع را دربهترین حالت می بینم. این همان چیزی است که امروزدرادبیات آقای ربیعی مشاهده می کنیم وبا دلسوزی ملی هم بیان می شود تا اوضاع به سمت اصلاح برود.
اما اگر بگوییم بازتاب این روند درکل جامعه ایران چگونه خواهد بود، این برداشت شاید نادرست نباشد که ما به سوی یک رویکرد ملی پیش خواهیم رفت. این رویکرد ملی با آن رویکرد انترناسیونالیستی که اکنون درجریان راست مشاهده می شود ودرحال حاضر خودرا ام القرای جهان اسلام می بیند کامل مغایر خواهد بود. البته با یک تبصره باید دقت داشته باشیم که جامعه ایران به شدت متکثر شده وبه نظرمن هر نیروی سیاسی وتحلیلگر سیاسی واستراتژیک اگر این موضوع را نبیند، نمی تواند ایران را به درستی تحلیل بکند. جامعه ایرانی از همه لحاظ فکری، طبقاتی وسیاسی به شدت متکثر است. به عبارت دیگر جامعه ایران از طیف های به شدت مذهبی گرفته تا طیف های رفرمیست و نوگرا تا غیر مذهبی وضد مذهبی درش حضور دارند. درحوزه سیاسی نیز این تکثر به چشم می خورد. دراین جامعه متکثر دیگر یک گفتمان غالب درجه اول ویا یک شخصیت کاریزماتیک و یا شخصیت محبوبی که همه بخش های جامعه یا بخش وسیعی از جامعه اورا قبول داشته باشند مانند نهضت ملی یا انقلاب ایران، نخواهد بود.
در تاریخ آینده جامعه ایران از چه سبک وسیاقی برخوردارخواهدبود؟
آینده جامعه ایران مانند جامعه مشروطیت خواهد بودکه از همه طیف ها با قد وقواره وقدرت سیاسی و نفوذ متفاوت درآن حضور خواهند داشت. البته می تواند یک بردار و یک رویکرد بسیار عام مشترک به وجود بیاید. مهندس سحابی درمراسم بزرگداشت دکتر سحابی در چند سال پیش گفت که مانمی توانیم در آینده محوروحدت ملی را برروی مذهب یازبان بگذاریم. ولی می توانیم این محور را روی ایران، ملت ایران وسرزمین ایران ورشد وسربلندی آن بگذاریم. شاید این همان حسی است که شما ازآن به عنوان نوعی ناسیونالیسم یاد کردید. این می تواند آن بردار کلی ومشترک باشد که دردرون خود حتی بخش هایی از جریان سنتی را هم همسو کند.
براساس شاخص هایی که شما برای ایران برشمردید آیا می توانیم بگوییم که از لحاظ فرهنگی دیگر اراده ایجاد استبداد در همه قشرها وگروهای اجتماعی ایران وجود ندارد، زیرا به لحاظ تاریخی همه جناح ها درزیست متکثر خود تنفس کرده ودرآن فضا تصمیم می گیرند؟
بله قطعا همین طور است. به عبارت دیگر هرنوع یکسان سازی ایدئولوژیک، سیاسی وحتی استراتژیک درایران از طرف هرنیرویی، بی آینده خواهد بود. چه نیروهای درون قدرت وچه نیروهای بیرون از قدرت. نیروهای بیرون از قدرت اگر نیروهای مذهبی باشند، نمی توانند غیرمذهبی ها را نادیده بگیرند یا به عکس نیروهای غیر مذهبی نیز نمی توانند نیروهای مذهبی را نادیده بگیرند. قطعا در چنین شرایطی یکسان سازی درهر حوزه ای موفق نخواهد بود. اما باید به این موضوع نیز توجه کنیم که درایران مولفه بسیار مهمی در تعیین شرایط سیاسی هست: نفت. نیروی نفت می تواند اجباروتحمیل را بر این قدرت متکثر تحمیل کند. البته نه ازمنشاء و مبدا مشروعیت. مثلا جریان راست درایران دردهه اول فعالیت خود هم از اعتبار مذهبی، هم از قدرت سیاسی وهم از قدرت اقتصادی برخوردار بود. اما به تدریج قدرت سیاسی مشروعیت سیاسی ومذهبی اش به علت همین تکثر و ناکارآمدی خودش، به شدت آسیت دید. درحال حاضر نقطه عزیمت ومبداء قدرتش، قدرت اقتصادی وپیکره ای است که درمنابع اقتصادی دارد. در ایران انتخابات مرتبا درحال بسته ترشدن است. اگر روزی درایران قرار بود بنا به وعده رهبران انقلاب مارکسیست ها هم در طرح عقاید وفعالیت سیاسی شان و نه توطئه، آزاد باشند، ما به تدریج به جایی می رسیم که نیروهای مذهبی درون قدرت طرفدار ولایت فقیه هم دارند غربال می شوند. این امر نشان می دهد که قدرت نفوذ وقدرت بسیج مردمی و پایگاه مردمی جریان راست، حداکثر حتی براساس آمارهای اتخاذ شده 10 تا 15 درصد درجامعه ایران است. بنا براین اگر درایران قدرت نفت نبود یک جریان 15 درصدی نمی توانست بریک جامعه صددرصدی حکومت بکند. البته اگر عقلانیت وجود داشت می توانست این تکثر را به تدریج ببیند وآن را به رسیمت بشناسد، این موضوع تنها راه رشد ملی و حفظ امنیت ملی ایران است که متاسفانه نادیده گرفته شده است. به همین دلیل در شرایط کنونی متاسفانه ایران به سمت برخورد جریان راست داخلی با جریان راست جهانی پیش می رود که دراین میان هزینه اش را باید مردم ایران بپردازند.