زنان خانه دار، روزمرگی و افسردگی!

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

“سالهاست که وقتی برای خودم ندارم. سالهاست که دلم تنگ شده برای اینکه بدون دلشوره برای خودم قدم بزنم، با دوستانم سینما بروم و یا با دقایقی با خودم خلوت کنم، و نترسم از دیر شدن ناهار و شام، چند دقیقه دیر رفتن به مدرسه بچه ها، شستن و رفت و روب و هزار مسئولیت دیگر که به نظر هیچ کسی مهم نیست و جزء وظایفم زنانه ام محسوب میشود. وظایفی که تمام ساعت های عمر من رو مصادره کرده و برای خودم چیزی باقی نگذاشته است. سالهاست که سهم من از خودم هیچ شده تا در قضاوت دیگران مادری خوب و فداکار باشم. مادری که خوب بودنش در فراموش کردن خودش معنی شده و برای تغییر این قضاوت هم زیادی خسته ست. خواهرم راست میگفت که اینهمه درس نخوندی که مدرکت را قاب کنی بعدش هم بذاری تو کمد …..

حمیده لیسانس فیزیک است از یک خانواده متمول که پس از لیسانس با پسری از خانواده سنتی و بسیار پولدار ازدواج کرد.حمیده قبل از ازدواج ۳ مرتبه با امین صحبت کرد و امین همان زمان شرط کرد که حمیده نباید کار کند. مادر و خاله ها و مادر بزرگ حمیده همه متفق القول بودند که یک شانس بزرگ به او روی آورده است اما حمیده که همیشه شاگرد خوبی بود و هزار آرزو داشت ته دلش ناراضی بود. حالا ۱۶ سال از ازدواج او با امین گذشته است. حمیده در این وضعیت اقتصادی خراب، همه چیز دارد. همه چیز دارد به جز رضایت از خودش. حمیده در جواب من که از احساسش نسبت به تصمیم ۱۶ سال پیشش سوال میکنم، میگوید : من خودم را در یک قمار باختم. شاید بهتر است که بگویم من خودم را به راحتی فروختم.

 آمار نشان میدهد افسردگی در میان زنان شاغل بیش از همه گروههای اجتماعی به چشم میخورد و سوال هم همین جاست. این مادر فداکار، عاشق و از خود گذشته چرا بیش از زنان شاغل افسرده است؟ چرا زنان خانه دار احساس تنهایی و یکنواختی میکنند و چرا بسیاری از این زنان زندگی را کسالت بار میدانند؟ بدون شک کار بدون دستمزد، نداشتن استقلال اقتصادی، نداشتن مشارکت اجتماعی و احساس بی تاثیری و قدر ناشناسی و نادیده گرفتن شدن… از جمله علل بروز افسردگی در میان زنان خانه دار است. کاری که ۲۴ ساعته است و تمامی ندارد. از مرخصی و حقوق و مزایا هم خبری نیست و مهمتر آنکه بازنشستگی برای زنان خانه دار بی معنی است. این زنان معمولا در کنار نابسامانی های اجتماعی و قانونی و مشکلات محیطی دچار انواع اختلالات عصبی و روانی شده و بخصوص فرزندان بیش از دیگر اعضا خانواده از تبعات این افسردگی و اضطراب متاثر می شوند.

اگر با نگاه دقیق تری به زنان خانه دار نگاه کنیم، زنانی که از صبح خرید میکنند و پخت و پز میکنند و هم زمان بچه داری میکنند و به رتف و فتق همه امور منزل می پردازند درمی یابیم که این زنان توان مدیریتی بالایی دارند. زنانی که در نظر دیگران فعالیت اقتصادی مولدی ندارند و تاثیری بر درآمد زایی خانواده ندارند. زنانی که تمام تلاش خود را برای موفقیت دیگر اعضا خانواده بکار می گیرند اما هرگز این تلاش ها به چشم نیامده و بهایی به آن داده نشده است و واکنش های اجتماعی نیز به زنان خانه دار به گونه ای بوده که انگار زنان خانه دار نسبت به زنان شاغل در اجتماع از درجه دوم اهمیت برخوردار بوده اند، برداشت و نگاهی که این زنان آنرا به خوبی میفهمند.

مونس اهل رضاییه است و پس از رفتن به دانشگاه تربیت معلم یک سال معلم بوده است. زنی باهوش که ۳ فرزند دختر و پسر تحصیل کرده داشت و علی الظاهر از زندگی اش راضی بود. ۷ سال پیش پای دردل مونس نشستم، زنی که میگفت هیچوقت ان یک سالی که در روستا معلم بود را فراموش نمیکند و هیچوقت نمیتواند خودش را ببخشد که راضی شد در خانه بنشیند و از صبح تا شب فقط بشوید و بسابد و کاری که عاشقش بود را فراموش کند. مونس میگوید : همش حال گریه داشتم. زندگی یکنواخت که احساس مفید بودن نداشتم. تمام عمرم شستم و پختم و اطو کردم و ترشی و مربا درست کردم. چرا باید معلمی را رها میکردم. تا حامله شدم،شوهرم گفت که دوزار حقوقت را باید مانتو و روسری بخری، بمان خانه و بچه ات را بزرگ کن. او متوجه نبود که من برای دوزار حقوق عاشق معلمی نبودم و همان دوزار بیشتر از پول تمام قالی های که او خرید و فروش میکرد برای من ارزش داشت. تمام عمر من رفت که فصل باقلی و البالو و نخود فرنگی فریزر را پرکنم و درباره قیمت و مقدار آن با فامیل و همسایه صحبت کنم. شوهرم میگفت چه چیز کم داری که همش قیافه ات مثل مادر مرده هاست، و او نمیدانست که من دلم برای تخته سیاه و گچ های رنگی تنگ شده است. او متوجه نبود که ارزوی صدا کشیدن و بخش کردن بر دلم مانده است. در تمام این سالها انواع قرص های اعصاب را امتحان کردم و باز حالم بد بود. خسته بودم از بس آشپزخانه را شستم و سنگ توالت را برق انداختم و هر وقت خستگی را به زبان اوردم همسرم گفت که “مگه چی کار کردی؟”

 

آیا خانه داری شغل نیست؟

در حال حاضر، ۱۹‌میلیون زن خانه‌دار بدون برخورداری از بیمه و برخورداری از حمایت مالی دولتی و امکان بازنشستگی در کشورمان زندگی می‌کنند و مطابق قانون کار در ایران خانه داری شغل محسوب نمی شود. زنانی که در خانه ها کار میکنند و فرسوده میشوند اما از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیستند و زنان خانه دار خود بهتر از دیگران میدانند که زحمات آنها نه تنها به رسمیت شناخته نمی شود بلکه تضمین کننده آینده آنها در دوران پیری نیست و چه بسا در این دوران آنها نیازمند و محتاج اطرافیان شده و شان و اعتبار خود را از دست بدهند و این در حالی است که این زنان در ملالتی تدریجی در دوران جوانی و میانسالی در معرض بسیاری از بیماری های اعصاب و روان قرار دارند. زنانی که بیشتر ساعات عمر خود را در خانه میگذارنند و مسیولیت هایی که بر عهده دارند برای بسیاری از آنها جذاب نیست و با علاقه انجام نمیدهند. کارهایی تکراری که آنها را در معرض روزمرگی و کسالت قرار میدهد و دردهای جسمانی ناشی از اعصاب را بر جسم آنها سوار میکند ؛ آنهم در شرایط بد اقتصادی امروز که مردان ناگزیر هستند دو و حتی سه شیفته کار و فعالیت کنند تا بتوانند بار مالی خانواده را به دوش کشند. در چنین حالتی است که بسیاری از زنان خانه دار به مرور زمان دچار کاهش قدرت تصمیم گیری و خود باوری، وابستگی اقتصادی به مرد و کمبود اراده، خستگی مداوم و بی‌اعتنایی نسبت به امور بیرونی می شوند و این احساس بی‌ارزشی نیز به مشکلات روحی آنها دامن می‌زند.به این ترتیب زنی که باید در زندگی احساس شادابی و مفید بودن کند خود غمگین ترین عضو خانواده میشود که معمولا درباره این غم و احساسی که سالها با آن درگیر است حتی با شوهرش سخن نمی گوید. زنانی که درآمار در زمره افراد فعال به حساب نمیآیند و در سیاست گذاری فرهنگی برای آنها برنامه ای در نظر گرفته نشده است.

کدر نهایت می توان گفت که یکی از مهمترین حوزه هایی که دولت جدید می بایست به جهت اهمیت و ضرورت به آن توجه کند. حل مشکلات و معضلاتی است که زنان خانه دار به لحاظ قانونی و فرهنگی با آن درگیرند و تاکنون هیچ دولتی در ایران به آن توجه لازم را نکرده است.