رئیس جمهور سابق، رئیس دولت اصلاحات اخیراً از سوی تریبون های مطبوعاتی ضد اصلاحات بر کرسی اتهام تازه ای نشسته است. نوشته اند فیلمی از سفرهای خاتمی به ایتالیا در سایت ها قرار گرفته که در آن به وضوح دست دادن خاتمی با چهار زن بیگانه نمایش داده شده است.
گویا پیش از آن رئیس جمهور کنونی (محمود احمدی نژاد) رئیس دولت اصولگرا از سوی برخی محافل اصلاح طلب متهم شده بود که دست بانوی معلم هفتاد و چند ساله ای را بوسیده است. این را کیهان نوشته است.
روزنامه کیهان ضمن انتشار خبرها تلاش ورزیده زبانم لال در جایگاه باریتعالی بنشیند و با ترازوی الهی که در اختیار دارد، این گناهان را درجه بندی کند. درباره عمل ارتکابی آقای محمد خاتمی ابراز امیدواری کرده که “ای کاش خبر جعلی باشد” و درباره عمل ارتکابی آقای محمود احمدی نژاد تأکید دارد بر سالخورده بودن زن هنرمند و اینکه آن بانو دستکش به دست داشته است. صفات حسین شریعتمداری وقتی می خواهد در جایگاه برتر بنشیند یکی دو تا نیست. نه تنها ضمیر همگان را بر می خواند، بلکه خود را به دست بانوی هنرمند هم می رساند و مطمئن می شود که بانو دستکش به دست دارد. آنوقت بر اریکه قدرت خود باز می گردد تا مثلاً گناه دوست و هم پیمانش “محمود احمدی نژاد” را بشوید. اما گناه محمد خاتمی به جای خود باقی است و پیاپی بر آن تأکید می شود. حتی تکذیب نامه دفتر آقای خاتمی مانند دفاعیات دیگر متهمان در جمهوری اسلامی تبدیل شده است به مدرک اثبات جرم!
بگذریم که کیهان مال از ما بهتران است. اما هر چه هست پیامدهای انقلابی است که پشت سر داریم. هنوز که هنوز است هر دم از این باغ بری می رسد/ تازه تر از تازه تری می رسد! با آنکه تمام 28 سال گذشته انباشته از عجایب بوده، هنوز رخدادی پیش می آید که از آنچه پشت سر نهاده ایم عجیب تر است.
اینک یک ملت بزرگ با سابقه تاریخ و تمدن کهن در چنگال انحصارگرایانی است که داوری پیرامون دولت را در تماس دست رئیس جمهور با دست های زنانه خلاصه می کنند. در یک چنین مجموعه ای است که میزان رفاه شهروندان در دوران یک رئیس جمهور محل اعتنا نیست. نرخ بیکاری جوانان مورد مثال نیست. تعداد دانشجویانی که کتک می خورند، از تحصیل محروم می شوند یا در زندان زیر فشار اعتراف می کنند بی اهمیت است. نرخ فزاینده تورم، افزایش نقدینگی، آسیب پذیری های اجتماعی مانند اعتیاد به مواد مخدر و فحشا تأثیری در داوری نسبت به کارنامه یک رئیس جمهور باقی نمی گذارد.
اینکه اغلب قریب به اتفاق زنان فعال در حوزه حقوق زن سرانجام آواره، محکوم و سابقه دار می شوند کارنامه رئیس جمهور را سبک و سنگین نمی کند. اینکه فعالان مطبوعاتی یا باید تابع دستورات صادره و روزانه از سوی دولت بوده یا بروند زیر تیغ حبس و شکنجه و محکومیت های تعلیقی و وثیقه های هنگفت، موضوعی نیست که در داوری نسبت به رئیس جمهور تأثیر گذار بشود. بسط یا قبض جامعه مدنی که اساساً موضوعی است خارج از دستور روزنامه کیهان و همکاران. باقی می ماند درجه تماس و لمس دست زنان توسط رئیس جمهور که البته این جای بحث دارد و به آن پرداخته می شود. گاهی با انتقامجویی مثل تماس دست آقای خاتمی با دست زنان که جای مهمی را در گردگیری با اصلاح طلبان به خود اختصاص می دهد، گاهی با تسامح، آنگونه که از تماس دست آقای احمدی نژاد با دست یک زن سهل انگارانه در می گذرند. وقتی کیهان تأکید می کند بر سالخورده بودن زن هنرمند، در واقع دارد به زبان فقهی با فقها حرف می زند تا به آنها بباوراند که زن یائسه بوده و بر حرکت آقای احمدی نژاد حرجی نیست. یا وقتی تأکید دارد بر دستکش زن هنرمند دارد به زبان بی زبانی آقای احمدی نژاد را از حوزه گناه و معصیت دور می سازد.
واقعاً در عجب بزنگاهی گرفتار شده ایم. ریاکاران تا کجاها پرتاب مان کرده اند. چه اندازه از سیاره زمین و قدمت تمدن و تحولات تاریخی دورمان انداخته اند. راستی که باور کردنی نیست این همه اتلاف وقت برای هیچ!… به جای آنکه پیرامون دسترسی به دولت مدرن و کوچک و پاسخگو به جایی رسیده باشیم، ناگزیریم از میزان تماس دست روسای جمهور با دست زنان مجادله کنیم. چه کسی در روزهای پیش از 22 بهمن 1357 گمان می برد کار به این جاها برسد؟
و اما حال که کار به این جاها رسیده و ما نیز قربانی شده ایم نباید از ورود به این بحث های مضحک طفره برویم و عرصه را به کیهان و همکاران واگذاریم. لذا تجربه شخصی خود را با استفاده از فرصت بر این بحث مضحک سیاسی می افزایم: همه می دانیم آقای محمد خاتمی یک روحانی تمام عیار است. سید است و عمامه سیاه بر سر می گذارد. از متون دینی البته با خبر است. بی گمان بیش از حسین شریعتمداری. اما جای داغ مهر بر پیشانی حسین شریعتمداری واقعاً چشمگیر است. سید محمد خاتمی لابد دروس حوزوی را خوب خوانده است. مثل ما از این حیث بی بضاعت نیست. از جدایی دین از حکومت و سیاست بیزار است. درست برعکس ما که عاشق آن هستیم. محال است در نطق هایش به بهانه ای چند تایی سخن درشت نثار طرفداران جدایی دین از سیاست و حکومت نکند که این رویه دیرینه او است. او یک اصلاح طلب دینی است یا می خواهد باشد.
اما با این حال، آیین تمدن امروزی و مراودات را که از پیش از تولد حسین شریعتمداری، آیین و آداب معاشرت ایرانیان بوده است به جا می آورد. حال یا از روی اضطرار و به قول فقها جرح یا از روی اختیار و اصلاح طلبی. با این همه ذره ای از مواضع سیاسی ـ دینی خود کوتاه نمی آمد و مثلا ً حاضر نمی شد بگوید که خوب است مجازات های شرعی در ایران تعطیل بشود. وی در پاسخ به یک دانشجو که برخی از این مجازات ها را از جمله خشونت ها بر شمرد بر آشفت و گفت وقتی خشونت تبدیل به مجازات قانونی می شود، دیگر خشونت نیست و بلکه قانون است و لازم الاجرا. خیلی ها جلسه را ترک کردند که او اهمیت نداد. برخی هم ماندند و خون دل خوردند.
این ها را می گویم تا خیال حسین شریعتمداری و همکارانش راحت بشود. شب ها آرام و عمیق بخوابند و با فراغت خاطر آن بهشتی را در خواب ببینند که قرار است ملائکه درهای آن را به روی شان بازگشایند. (زهی خیال باطل) که بهشت را در همین دنیا به بهای ارزان به دست آورده اند و از شانه های مردم ساده دل بالا رفته و به آن چسبیده اند.
برگردیم به اصل موضوع. اگر شایستگی و صلاحیت مستلزم آن است که یک رئیس جمهور با زنان در محافل عمومی دست ندهد، البته هر دو رئیس جمهور خطر کرده اند و خطا رفته اند. اما اگر شایستگی و صلاحیت مفهوم دیگری دارد هر دو در این یک فقره عمل ارتکابی (احتمالاً فعل حرام) از سوی مردم بخشوده می شوند، اما در آن فقرات دیگر آسان به نظر نمی رسد مشمول عفو قرار گیرند.
جمعیت 70 میلیونی ایران می داند روی جواهر نشسته است. می داند خداوند برکت را به صورت معادن زیرزمینی بر آنها تمام کرده. و می داند دسترسی به این برکت و تبدیل آن به انواع کالاهای تولیدی و صادراتی فقط از عهده دولتی بر می آید که پاسخگو باشد و داوری را به مردم بسپارد، نه با حسین شریعتمداری و همکاران.
آیا برای مردم فرصتی هست تا داوری کنند؟ لابد خواهید گفت: بلکه … در انتخابات!… و البته خواهید شنید کدام انتخابات؟ آنکه آزاد نیست؟