طنز سیاه بازی با چیزهایی است که خشم و عصبیت را به دنبال دارد. پس کارتونیستی که در این حیطه قلم می زند در مرز عصبیت، خشم و نا امیدی، دلهره و اضطراب حرکت می کند، حرکتی که به غلتیدن ناخواسته در پرتگاه می ماند. شاید به همین سبب باشد که بسیاری از بزرگان این عرصه همچون “شاوال” خودکشی را نقطه پایان دردهای شان قرار داده اند.
درباره شاوال
روایتگر پوچی و حماقت
”طنز سیاه” بیش از آن که سبکی در طراحی کارتون باشد، نوعی جهان بینی است. شیوه ای نگاه به دنیای اطراف است که نمی توان مثل تکنیک های اجرای کار انتخاب اش کرد، باید آن را باور داشت، زندگی کرد. “دکلوزو” کارتونیست فرانسوی گفته است :” طنز سیاه بازی با چیزهایی است که خشم و عصبیت را به دنبال دارد. “ پس کارتونیستی که در این حیطه قلم می زند در مرز عصبیت، خشم و نا امیدی، دلهره و اضطراب حرکت می کند، حرکتی که به غلتیدن ناخواسته در پرتگاه می ماند. شاید به همین سبب باشد که بسیاری از بزرگان این عرصه همچون “شاوال” خودکشی را نقطه پایان دردهای شان قرار داده اند.
”ایوان لولوران” معروف به “شاوال” سال 1915 در فرانسه - مهد کارتون سیاه بعد از جنگ جهانی دوم- متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسه هنرهای زیبای “بوردو” به پایان رساند و نخستین آثار کارتون اش از دهه 1940 در مطبوعات فرانسوی انتشار یافت. به سرعت آثار منحصر به فرد شاوال، به معتبر ترین روزنامه ها و نشریات فرانسوی از قبیل پاری ماچ، فیگارو، و نوول آبزرواتور راه پیدا کردند و او در کنار کارتونیست های تلخ اندیش و روشنفکری چون “بسک”، “توپور”، “گورمه لن” و “دکلوزو” شکلی دیگر از کارتون مطبوعاتی را پرورش داده غنا بخشیدند.
معروف است که شاوال هنرمندی منزوی، تلخ، زودرنج و سرشار از حس بی اعتمادی به دنیا و مردمان اش بود؛ این حس بی اعتمادی را می توان در دنیای آثار و ایده های شاوال به خوبی باز شناخت، ارتباطات انسانی در جهان پر هرج و مرج معاصر همواره در کارتون های او به ریشخند کشیده می شوند، او دنیای را مانند توپور، هزارتوی ترسناک و پیچیده که از اعماق کابوس ها برخاسته باشد نمی بیند، همه چیز از نگاه او به سادگی، پوچ و احمقانه است؛ پس با خط هایی محکم و موزون بی هیچ ساخت و ساز تزئینی و اضافه، روایتگر پوچی و حماقت می شود، آن هم در قالب ایده هایی که ظاهراً ساده و همه فهم اما به غایت بدیع و استادانه اند. خود می گوید: “به محض اینکه فکر ظاهر شد، به رویش می پرم تا ثابت نگاهش دارم، درست آنطور که انسان پرنده ای را بگیرد فکر خیلی ظریف است و به این ترتیب به محض اینکه برآید، تا جایی که ممکن باشد باید هر چه زودتر طراحی اش کنم تا بر اثر حلاوتی که برای من دارد، نابود نشود. زیرا اگر بگذارم بترشد دیگر به آن اعتقادی نخواهم داشت و دیگر جرأت نخواهم داشت نقاشی کنم.“
آتش نشان هایی که خود طعمه حریق اند، مراسم گردن زنی که تصویر مرد اعدامی مانند برنامه کنسرت میان مردم پخش می شود، گاوبازی که عروسک گاوی مونس کودک درون اش است، جیب بری که با همدستی یک خلبان جیب مردم را می زند،… هر کدام از این ایده ها، نگاه تلخ و پر استهزا طنزپردازی را به نمایش می گذارند که تنها راه دفاع در برابر دنیای مهاجم را هجو آن بر صفحه کاغذ می بیند. کار شاوال بی شباهت به رفتار کاراکتر یکی از کارتون های اش نیست که یک سر ریسه جشن را به پایه گیوتینی وصل می کرد. شاوال ما را به ضیافتی اندیشمندانه و در عین حال خنده دار می برد که بر دلهره ها و ترس های مان بر پا کرده است.
در اواسط دهه 1960، شاوال منزوی تر از همیشه، رنجور از بیماری سل و معتاد به سیگار و مشروبات الکلی، روز به روز بیشتر در خود فرو می رفت. جایزه یکصد هزار فرانکی “طنز سیاه” را رد کرد تنها به این دلیل که تحمل حضور مزاحم عکاسان را در حریم خانه اش نداشت. حجم آثارش در این دوران به شدت پایین آمدند و آنطور که خودش می گفت دیگر هیچ چیز واقعاً او را به شوق یا شگفتی نمی آورد.
شاوال معتقد بود که: “ اگر طرح های من بهتر از دیگران است به این دلیل بوده که آنها تا آخرین حد پیش می روند. یعنی هر چیز را خراب و زیر و زبر می کنند. و اگر آن طرح ها تا آن حد جلو می روند. برای آن است که من هم جلو می روم و در عین حال به خودم هم آسیب وارد می کنم.” این خود ویرانگری عاقبت به خودکشی کارتونیست تلخ و تنها در سال 1968 انجامید در حالی که پنجاه و دو سال بیشتر نداشت و در اوج معروفیت و اعتبار هنری بود.