نگاه ما

ابراهیم مهتری
ابراهیم مهتری

ستارگان خاکی لاله زار

از کاباره تا سینما

آن‌شب در کاباره جمشید چه خبرهایی که نبود…

مهوش ستاره‌ی روز آن‌ زمان داشت روی میز می‌رقصید و “ این دست کجه” را اجرا می‌کرد.

پشتِ سر چند تن از بزن بهادرهای زمان نشسته بودند و از او حمایت می‌کردند و کنارش گروهِ دیگری از همان بزن بهادرها با نامِ “ هفت کچلان” نشسته بودند.

مهوش می‌خواند و می‌رقصید و مریلین مونرو وارانه دامنِ خود را بالا می‌زد که ناگهان به بالایِ میز هفت کچلان رفت و کلاهِ یکی از برادران را ورداشت و گفت:

“این سر گَره؟ کی می‌گه گَره؟”

این شوخی و بامزه‌بازی زیاد به مزاجِ هفت کچلان خوش نمی‌آید و اصطلاحاً کافه به هم می‌ریزد ، طوری که حتی چاقو گوشه‌ی صورتِ آفت را هم نوازش می‌کند.

معصومه بروجردی معروف به مهوش را می‌توان بدونِ شک یکی از جنجالی‌ترین خواننده‌های زنِ آن زمان دانست.

او در سالِ 1299 در بروجرد بدنیا آمد و در نوجوانی همراه با خانواده به تهران مهاجرت کرد.علاقه و استعداد او در زمینه‌ی موسیقی سبب آن شد که پای‌ش به مجالس و محافلی مثلِ عروسی برای رقص و آواز باز شود که در یکی از همین محافل با “‌حسن‌زاده” نوازنده‌ی ویولونِ گروهِ‌شان ازدواج کرد.

رقص و آواز مهوش حسابی گُل کرد تا جایی که پایش به کاباره‌های مهمِ تهران باز شد.

پس از مدتی پای او حتی به سینما هم باز شد و حضورش در سینما باعثِ تضمینِ فروش فیلم بود.

او بی‌رقیب و یکه‌تاز بود، البته در آن زمان به آن شکل رقیب جدی‌ای هم وجود نداشت تا اینکه سر و کله‌ی آفت پیدا شد.

اما رقابتِ آفت و مهوش نتوانست به جایی برسد زیرا یک‌روز از بد حادثه در بهمن ماهِ   1339 مهوش در اراک تصادف می‌کند و دارِ فانی را وداع می‌گوید.

خبرِ مرگِ او باعثِ ایجاد یک رکورد جدید در تیراژِ مطبوعات شود؛فروش 120 هزار تیراژ روزنامه آن‌هم در روزگارِ پس از کودتای 28 مرداد شوخی نیست.

پس از آن او را در قبرستانِ ابن باویه در شهرِ ری دفن کردند و آفت ماند و حوض‌ش.

سال‌ها بدونِ رقیب خواند و رقصید تا اینکه سر و کله‌ی مهوش و پریوش پیدا شد…

لینکِ ترانه‌ها:

کی  میره

صفرعلی

ایران

” گل گمشده “

سخت نگیر ،،بر بزن

آخرین هوس

.آسیه کجا ،،جان ،جان