برخلاف تصور بسیاری از کسانی که فکر می کنند چون آنان به انتخابات فکر نکرده اند، یا راه حلی مناسب برای آن نیافته اند، یا گزینه مطلوب شان در انتخابات پیروز نشده است، به همین دلیل کسی غیر از نامزدهای انتخابات ممکن است برنده شود، من فکر می کنم بالاخره یکی از همین افرادی که خیلی از آنها خوشمان نمی آید، یا خوشمان می آید ولی فکر می کنیم برای رانندگی کامیون مناسب اند و نه برای ریاست جمهوری و یا چیزهای دیگر، رئیس جمهور خواهد شد. من حدس می زنم دایره انتخاب شوندگان احتمالا افراد زیر را در بر می گیرد، و حدس می زنم هر کدام از این افراد ممکن است به دلیلی که توضیح می دهم انتخاب شود:
خاتمی: آمادگی اش را اعلام کرده، نامزد شده، حلقه نامزدی اش را از ایتالیا خریده، رضایت ولی اش را جلب کرده، لباس اش مرتب است، شب ها زود به خانه می آید، در توالت آنقدر خودش را نگه داشته تا پسر غریبه چپ چپ نگاهش نکند، بدون اجازه بزرگترها یکی دو بار بیشتر آب نخورده، همیشه مواظب همه جاش بوده، فقط اسمش را به موقع ننوشته و یکی دوبار شب خانه مردم مانده است.
مهدی کروبی: عروس تعریفی هر شب چون ساعتش خواب می ماند خودش هم خواب می ماند، شوهر قبلی اش ازش ناراضی است، شب ها لگد می زند به بختش یا به پشت بختش، همه از او راضی اند بخصوص کسانی که نمی خواهند او را بگیرند. با پدر داماد رابطه اش خوب است، ولی یک دفعه دیدی گاز گرفت. قبلا که می رفت دیدن غریبان، حالا هم ممکن است برود. فعلا اسمش را نوشته، رختش را خریده، قرار است شیرینی هم بدهد، فقط منتظر است ببیند خواهر بزرگترش شوهر می کند یا نه.
میرحسین موسوی: پانزده سال از بس صبح تا شب و شب تا صبح از پنجره آسمان را نگاه کرد و دلش را با بادبزن بادزد، دارد زنگ می زند، یا برو جلو بگو شوهر می کنم، یا بگذار من سفید بخت بشوم. بعد از ده سال رفتن به دانشگاه الزهرا و نشستن کنج خانه و مینی ژوپ نپوشیدن توی مهمانی خاص و خواص، مثل خانم هابیشام تارعنکبوت دور سرویس کارد و چنگال و چینی 84 پارچه اش را گرفته، حالا می خواهد بند بندازد و جلو چادر نماز را ول کند و برود دنبال بختش، فعلا تختش را خریده، پدر داماد هم ناراضی نیست، قبلا هم دوست پسر نداشته، آشپزی و گلدوزی و چل تکه دوزی اش هم تکمیل است. تمام الکساندر دوما را هم ده دور خوانده.
احمدی نژاد: عروس تعریفی بود تلنگش سر تورم زیادی در رفت. فعلا همسایه ها شوهر کردند و دیگر صبح تا شب بغدادشان خراب نیست که بروبیا داشته باشند و تقی به توقی بخورد، فورا اره و عوره، شمسی کوره را ببرند حمام که دست و پای بلوری اش را ببینند. تازه! مادر عروس بعد از چهار سال عروس نجیب و عجیب و ددر برو داشتن، می خواهد یکی را بیاورد که بزرگتری نکند و زبان به دهن بگیرد، فقط مشکلش این است که اینقدر فامیل و صاحاب دارد که مگر از دهان آدم گشنه بگیری بگذاری دهان آدم سیر. یک لنگش اشرق بوده و یک لنگش مشرق و لای لنگش از زنجان و تویسرکان هزار تا فیلمبرداری کردند. هنرش فقط این است که دست به یراق است و برای این داماد یک همچه عروسی بی ریخت هم که باشد بالاخره کاری راه می اندازد.
علی لاریجانی: از عروسی دیپلم اش را دارد و پدر و مادرش و چشم و ابروش و کتاب و قرآنش و نجابتش و آشپزی و گلدوزی اش، تازه کلاس شهید مطهری مسجد محل را هم رفته، دو بار هم خواسته رضایت بدهد که بنشیند سر سفره بخت، ولی آقاش گفته فعلا مواظب خانه باش، هنوز دیر نمی شود. فعلا هم از بس بدعادت شده به خانه و یک بار هم وعده خواستگاری گرفته اند و نیامدند که حالا دیگر اسم شوهر و خانه بخت و بچه و مادر شوهر می آید، دلش آشوب می شود و ته دلش رخت می شورند. الآن هم یک ماه است هی آقاجونش می گوید برو سری به خانه طرف بزن، ولی از بس چشمش ترسیده، جرات نمی کند برود از خانه بیرون. از طرف دیگر هم زن پسر عموش که براش وعده گرفته بودند، خبرش آمده که حالش خراب است و بردندش شیمی درمانی، شب ها خواب می بیند عروس آقا شده. زنیکه هم نمی میرد خیال اش راحت بشود.
محسن رضایی: همه چیزش آماده است، دیپلم آشپزی و آرایشگری که دارد، گواهینامه هم که گرفته، تعمیرات چرخ خیاطی هم که بلد است، بیست کیلو اضافه وزن دارد که آن هم بخاطر درشت بودن هیکلش است، هر کس نمی تواند ببیند قدش سر چشمش دربیاید، بهتر از آن عروس قد کوتوله لاغر مردنی است که چشم دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی. دفعه قبل هم می خواست برود خانه شوهر که روز خواستگاری چای را ریخت روی چادرنماز از خجالتش رفت شهرستان پیش مادربزرگش تا سه ماه نیامد. فعلا هم هر روز تلفن می زند خانه مادر شوهر بلکه یادش کنند، همه اش در مورد رزا منتظمی حرف می زند، ذلیل مرده ها یک کلمه نمی پرسند، هیکل گنده کردی برای چی؟
علی اکبر ولایتی: رضایت ولی اش را بیست سال است گرفته، فقط مانده یک ذلیل مرده ای بزند پس گردنش بیاید او را بگیرد، هم مدرسه مامایی رفته و سوزن زدن بلد است و باسن همه اعضای فامیل را مثل کف دستش می شناسد، هم وقت مریض داری پنج شب پنج شب بیمارستان خوابیده و آنجای فامیل و آشنا را شسته، هم فوق دیپلم حسابداری دارد، هم در کلاس های تاریخ خاورمیانه مسجد الجواد شرکت کرده، هم قرآن را بر است. یک کلمه هم کسی پشت سرش حرف نزده که بعد از اینهمه سفر سوریه و دبی و استانبول خطایی از او سرزده باشد یا یک بار کسی دیده باشد چادرش یک ذره عقب رفته. امسال هم مثل هر سال در خانه را هفته ای سه بار برای خواستگار آب و جارو می کند، حالا او را نمی گیرند، دیگر تقصیر خودش نیست.
مصطفی پور محمدی: یک شهر کشته مرده او هستند، پشت سرش صف حرف مفت است که قطار است، هر چه کار واجبی بوده انجام داده به مستحباتش هم رسیده، زبانش هم یک عمر قفل بوده، یک مدتی هم دوره دیده و کلاس های کمیته را که تا وقتی هفت تا سوراخ آدم را نگردند آدم را نمی فرستند آن تو رفته و دیده، حالا منتظر است که یکی خواستگاری اش را بکند، عیبش این است که با رضایت ولی اش یک سالی صیغه یک حاج آقایی بوده که راست افراطی بوده و سرش دو تا دیگر هوو آورده. فعلا خودش که هر روز دنبال طرف است، ولی کسی خواستگاری اش نمی آید.
هاشمی رفسنجانی: دو بار شوهر کرده، کلی هم مال و اموال دارد، خانه داری و شوهرداری و زندگی داری را هم فوت آب است، شوهر قبلی سرش یکی را آورده و به خاک سیاه نشسته، حالا دیگر مصلحت نمی داند برود شوهر کند، می گوید آردم را بیختم الکم را آویختم. نه که خواستگار نداشته باشد، ولی اگر یک بار دیگر بگوید بله، ولی طرف بگوید نه، دیگر جلوی سر و همسر چطور سر بالا کند؟
قالیباف: از سوات و قیافه و برو رو و نجابت چیزی کم ندارد که هیچ، خانه داری و زندگی داری هم بلد است و هنر آشپزی و نجف دریابندری را هم فوت آب است. فقط خانواده ندارد که آن هم می شود مثل بقیه عروس های آقا بزرگ. فعلا یک هفته است که موهاش را مش کرده، اکستنشن هم کرده که کچلی اش توی چشم نخورد، آرایش خلیجی هم دارد، بادی بیلدینگ هم رفته که شوهرش چشمش نخورد به زن های ماهواره و تا نصف شب زل بزند به این مونا لونا و از کار و زندگی بیفتد، اپیلاسیون هم حسابی کرده، سه سال هم کار کرده و پولش را جمع کرده برای مراسم عروسی.
شعار انتخاباتی: مواظب باشید، آن کسی که شما می خواهید نیست، در عوض ده تا هستند که شما نمی خواهید.
نتیجه گیری منطقی: اونی که می خواهیم هیچ وقت نمی آد، اونی که نمی خواهیم هر دفعه به یک شکلی می آد.