با اجازه بزرگترها، نخیر!‏

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

برخلاف تصور بسیاری از کسانی که فکر می کنند چون آنان به انتخابات فکر نکرده اند، یا ‏راه حلی مناسب برای آن نیافته اند، یا گزینه مطلوب شان در انتخابات پیروز نشده است، به ‏همین دلیل کسی غیر از نامزدهای انتخابات ممکن است برنده شود، من فکر می کنم بالاخره ‏یکی از همین افرادی که خیلی از آنها خوشمان نمی آید، یا خوشمان می آید ولی فکر می کنیم ‏برای رانندگی کامیون مناسب اند و نه برای ریاست جمهوری و یا چیزهای دیگر، رئیس ‏جمهور خواهد شد. من حدس می زنم دایره انتخاب شوندگان احتمالا افراد زیر را در بر می ‏گیرد، و حدس می زنم هر کدام از این افراد ممکن است به دلیلی که توضیح می دهم انتخاب ‏شود:‏

خاتمی: آمادگی اش را اعلام کرده، نامزد شده، حلقه نامزدی اش را از ایتالیا خریده، رضایت ‏ولی اش را جلب کرده، لباس اش مرتب است، شب ها زود به خانه می آید، در توالت آنقدر ‏خودش را نگه داشته تا پسر غریبه چپ چپ نگاهش نکند، بدون اجازه بزرگترها یکی دو بار ‏بیشتر آب نخورده، همیشه مواظب همه جاش بوده، فقط اسمش را به موقع ننوشته و یکی دوبار ‏شب خانه مردم مانده است.‏

مهدی کروبی: عروس تعریفی هر شب چون ساعتش خواب می ماند خودش هم خواب می ‏ماند، شوهر قبلی اش ازش ناراضی است، شب ها لگد می زند به بختش یا به پشت بختش، همه ‏از او راضی اند بخصوص کسانی که نمی خواهند او را بگیرند. با پدر داماد رابطه اش خوب ‏است، ولی یک دفعه دیدی گاز گرفت. قبلا که می رفت دیدن غریبان، حالا هم ممکن است ‏برود. فعلا اسمش را نوشته، رختش را خریده، قرار است شیرینی هم بدهد، فقط منتظر است ‏ببیند خواهر بزرگترش شوهر می کند یا نه.‏

میرحسین موسوی: پانزده سال از بس صبح تا شب و شب تا صبح از پنجره آسمان را نگاه ‏کرد و دلش را با بادبزن بادزد، دارد زنگ می زند، یا برو جلو بگو شوهر می کنم، یا بگذار ‏من سفید بخت بشوم. بعد از ده سال رفتن به دانشگاه الزهرا و نشستن کنج خانه و مینی ژوپ ‏نپوشیدن توی مهمانی خاص و خواص، مثل خانم هابیشام تارعنکبوت دور سرویس کارد و ‏چنگال و چینی 84 پارچه اش را گرفته، حالا می خواهد بند بندازد و جلو چادر نماز را ول کند ‏و برود دنبال بختش، فعلا تختش را خریده، پدر داماد هم ناراضی نیست، قبلا هم دوست پسر ‏نداشته، آشپزی و گلدوزی و چل تکه دوزی اش هم تکمیل است. تمام الکساندر دوما را هم ده ‏دور خوانده.‏

احمدی نژاد: عروس تعریفی بود تلنگش سر تورم زیادی در رفت. فعلا همسایه ها شوهر ‏کردند و دیگر صبح تا شب بغدادشان خراب نیست که بروبیا داشته باشند و تقی به توقی ‏بخورد، فورا اره و عوره، شمسی کوره را ببرند حمام که دست و پای بلوری اش را ببینند. ‏تازه! مادر عروس بعد از چهار سال عروس نجیب و عجیب و ددر برو داشتن، می خواهد ‏یکی را بیاورد که بزرگتری نکند و زبان به دهن بگیرد، فقط مشکلش این است که اینقدر فامیل ‏و صاحاب دارد که مگر از دهان آدم گشنه بگیری بگذاری دهان آدم سیر. یک لنگش اشرق ‏بوده و یک لنگش مشرق و لای لنگش از زنجان و تویسرکان هزار تا فیلمبرداری کردند. ‏هنرش فقط این است که دست به یراق است و برای این داماد یک همچه عروسی بی ریخت هم ‏که باشد بالاخره کاری راه می اندازد.‏

علی لاریجانی: از عروسی دیپلم اش را دارد و پدر و مادرش و چشم و ابروش و کتاب و ‏قرآنش و نجابتش و آشپزی و گلدوزی اش، تازه کلاس شهید مطهری مسجد محل را هم رفته، ‏دو بار هم خواسته رضایت بدهد که بنشیند سر سفره بخت، ولی آقاش گفته فعلا مواظب خانه ‏باش، هنوز دیر نمی شود. فعلا هم از بس بدعادت شده به خانه و یک بار هم وعده ‏خواستگاری گرفته اند و نیامدند که حالا دیگر اسم شوهر و خانه بخت و بچه و مادر شوهر می ‏آید، دلش آشوب می شود و ته دلش رخت می شورند. الآن هم یک ماه است هی آقاجونش می ‏گوید برو سری به خانه طرف بزن، ولی از بس چشمش ترسیده، جرات نمی کند برود از خانه ‏بیرون. از طرف دیگر هم زن پسر عموش که براش وعده گرفته بودند، خبرش آمده که حالش ‏خراب است و بردندش شیمی درمانی، شب ها خواب می بیند عروس آقا شده. زنیکه هم نمی ‏میرد خیال اش راحت بشود.‏

محسن رضایی: همه چیزش آماده است، دیپلم آشپزی و آرایشگری که دارد، گواهینامه هم که ‏گرفته، تعمیرات چرخ خیاطی هم که بلد است، بیست کیلو اضافه وزن دارد که آن هم بخاطر ‏درشت بودن هیکلش است، هر کس نمی تواند ببیند قدش سر چشمش دربیاید، بهتر از آن ‏عروس قد کوتوله لاغر مردنی است که چشم دارد نخودچی ابرو ندارد هیچی. دفعه قبل هم می ‏خواست برود خانه شوهر که روز خواستگاری چای را ریخت روی چادرنماز از خجالتش ‏رفت شهرستان پیش مادربزرگش تا سه ماه نیامد. فعلا هم هر روز تلفن می زند خانه مادر ‏شوهر بلکه یادش کنند، همه اش در مورد رزا منتظمی حرف می زند، ذلیل مرده ها یک کلمه ‏نمی پرسند، هیکل گنده کردی برای چی؟

علی اکبر ولایتی: رضایت ولی اش را بیست سال است گرفته، فقط مانده یک ذلیل مرده ای ‏بزند پس گردنش بیاید او را بگیرد، هم مدرسه مامایی رفته و سوزن زدن بلد است و باسن همه ‏اعضای فامیل را مثل کف دستش می شناسد، هم وقت مریض داری پنج شب پنج شب ‏بیمارستان خوابیده و آنجای فامیل و آشنا را شسته، هم فوق دیپلم حسابداری دارد، هم در کلاس ‏های تاریخ خاورمیانه مسجد الجواد شرکت کرده، هم قرآن را بر است. یک کلمه هم کسی پشت ‏سرش حرف نزده که بعد از اینهمه سفر سوریه و دبی و استانبول خطایی از او سرزده باشد یا ‏یک بار کسی دیده باشد چادرش یک ذره عقب رفته. امسال هم مثل هر سال در خانه را هفته ‏ای سه بار برای خواستگار آب و جارو می کند، حالا او را نمی گیرند، دیگر تقصیر خودش ‏نیست.‏

مصطفی پور محمدی: یک شهر کشته مرده او هستند، پشت سرش صف حرف مفت است که ‏قطار است، هر چه کار واجبی بوده انجام داده به مستحباتش هم رسیده، زبانش هم یک عمر ‏قفل بوده، یک مدتی هم دوره دیده و کلاس های کمیته را که تا وقتی هفت تا سوراخ آدم را ‏نگردند آدم را نمی فرستند آن تو رفته و دیده، حالا منتظر است که یکی خواستگاری اش را ‏بکند، عیبش این است که با رضایت ولی اش یک سالی صیغه یک حاج آقایی بوده که راست ‏افراطی بوده و سرش دو تا دیگر هوو آورده. فعلا خودش که هر روز دنبال طرف است، ولی ‏کسی خواستگاری اش نمی آید.‏

هاشمی رفسنجانی: دو بار شوهر کرده، کلی هم مال و اموال دارد، خانه داری و شوهرداری و ‏زندگی داری را هم فوت آب است، شوهر قبلی سرش یکی را آورده و به خاک سیاه نشسته، ‏حالا دیگر مصلحت نمی داند برود شوهر کند، می گوید آردم را بیختم الکم را آویختم. نه که ‏خواستگار نداشته باشد، ولی اگر یک بار دیگر بگوید بله، ولی طرف بگوید نه، دیگر جلوی ‏سر و همسر چطور سر بالا کند؟

قالیباف: از سوات و قیافه و برو رو و نجابت چیزی کم ندارد که هیچ، خانه داری و زندگی ‏داری هم بلد است و هنر آشپزی و نجف دریابندری را هم فوت آب است. فقط خانواده ندارد که ‏آن هم می شود مثل بقیه عروس های آقا بزرگ. فعلا یک هفته است که موهاش را مش کرده، ‏اکستنشن هم کرده که کچلی اش توی چشم نخورد، آرایش خلیجی هم دارد، بادی بیلدینگ هم ‏رفته که شوهرش چشمش نخورد به زن های ماهواره و تا نصف شب زل بزند به این مونا لونا ‏و از کار و زندگی بیفتد، اپیلاسیون هم حسابی کرده، سه سال هم کار کرده و پولش را جمع ‏کرده برای مراسم عروسی. ‏

شعار انتخاباتی: مواظب باشید، آن کسی که شما می خواهید نیست، در عوض ده تا هستند که ‏شما نمی خواهید.‏

نتیجه گیری منطقی: اونی که می خواهیم هیچ وقت نمی آد، اونی که نمی خواهیم هر دفعه به ‏یک شکلی می آد.‏