نادرقلی طالب زاده اردوبادی متولد 1332 تهران، فارغ التحصیل رشته ادبیات از دانشگاه راندولف میکن و رشته کارگردانی سینما از دانشگاه کلمبیا است. با وقوع انقلاب اسلامی در 1357 به ایران بازگشت و شروع به ساختن فیلم های کوتاه مستند کرد. در 1359 به سیمای جمهوری اسلامی ایران پیوست و همزمان به تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی نیز پرداخت. در 1376 به مدیریت این مرکز رسید و مدتی نیز سرپرستی اداره تحقیقات و مطالعات سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برعهده داشت. آخرین سمت اجرایی وی مدیریت روابط بین الملل تلویزیون است. طالب زاده در کنار سمت های اجرایی خود تاکنون سه مجموعه های مستند تلویزیونی درباره بحران معنویت در آمریکا (1371)، خنجر و شقایق در بوسنی (1372)، رویشی در آتش «کوزوو» (1373) و عصر انتظار در اسپانیا (1376) را ساخته است.
تعزیه برای عیسی
مسیح
کارگردان: نادر طالب زاده. نویسنده: حسین بهزاد، نادر طالب زاده. مدیرفیلمبرداری: صادق میانجی. تهیه کننده: نادر طالب زاده. بازیگران: احمد سلیمان نیا، فتحعلی اویسی، مرتضی ضرابی، رضا سعیدی.
خلاصه داستان: این فیلم دربرگیرنده دوران سه ساله رسالت سراسر اعجاز عیسی مسیح آخرین فرستاده خدا بر قوم بنی اسراییل و بشیر پیامبر خاتم است.
نادرطالب زاده پیش از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد نام چندان شناخته شده ای در عرصه سینما نبود. تنها به عنوان نماینده جناح راست هر از گاهی در سینما سرک می کشید و بیانیه و نظریه هایی را از منظر های سیاسی/مذهبی صادر می کرد. او در این بین چند مستند نیز ساخت و توانست از این رهگذر نام خود را بین علاقمندان سینما نمودار سازد. همزمان تلاش هایی برای سخت فیلمی سینمایی بر اساس مشکوک ترین انجیل موجود به نام برنابا انجام داد که با شکست مواجه شد. سکانس هایی فیلمبرداری و به علت ضعف دور ریخته شد و کار به محاق فراموشی سپرده شد. اما چند سال قبل و بعد از دستیابی طالب زاده به سمت های اجرایی، بار دیگر وسوسه ادامه این پروژه به سراغ وی آمد. این بار نام پروژه بشارت منجی بود تا سینمای ایران و تئوریسین هایش را که همواره فیلم های دینی خارجی را به استهزا می گرفتند، صاحب نسخه ای مطابق با آموزه های اسلام از دینی دیگر کند!
اما تولید این فیلم نیز مانند پروژه مشابه قبلی چند سالی به درازا کشید و پس از اتمام مراحل فنی نتوانست نظر مسئولین را به خود جلب کند، تا جایی که خود طالب زاده نیز برای حفظ آبرو آن را مجدداً تدوین کرده و نام تازه ای-مسیح- بر آن گذاشت. مسئولین سینمایی هم که از فیلم کاملاً قطع امید کرده بودند، نسخه فعلی را بدون سر و صدا اکران کردند تا به بهانه ماه رمضان هم فیلم را نمایش داده باشند و هم در قبال این فیلم که کارگردانش ادعاهای زیادی را داشت رفع مسئولیت کرده باشند.
فیلم مسیح فارغ از ضعف های بنیادین فیلمنامه و داستان پردازی و نوع نگرش نسبت به زندگی مسیح از ضعف ساختاری و تکنیکی رنج می برد. یکی از صحنه هایی که پس از نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر زبانزد اهالی مطبوعات شد زمانی بود که مسیح عروج می کند. دو دست بازیگران فیلم را در این صحنه با طنابی بسته بودند و به شیوه ای کاملا بدوی او را از دو طرف بالا می کشیدند.
فیلم مسیح بیشترین آسیب را از نظر فیلمنامه نویسی به دلیل نوع نگاه می بیند. فیلمنامه نویسان ابتدا به روایات اسلامی و قرآنی درباره مسیح و سپس به انجیل دروغین برنابا اتکا کرده اند، کاری که سبب مجعول و آشفته بودن فیلم شده و تماشاگر را با عیسی مسیح تازه ای رو در رو می کند که از دیدگاه سازندگان فیلم کار دیگری جز بشارت آمدن محمد(ص) نداشته است!
البته فیلمنامه نویس و کارگردان فیلم می کوشد با ارجاع به روایت های معتبر و مشترک میان انجیل های چهارگانه و قرآن با استفاده از میان نویس- ساده ترین تمهید سینمایی که شاید در دوره فیلم های صامت تازه بود!-با ذکر منابع بر سندیت کار خود تاکید کند.
میان نویس اول با ذکر [به روایت انجیل های چهارگانه] روایتی را از شام آخر ارائه می دهد که با به خیانت یهودا سربازان رومی به خانه آنها هجوم آورده و مسیح را با خود می برند. شکنجه مسیح در ملأ عام و نهایتاً به صلیب آویختن او روایت آشنایی است که پیروان دین مسیح بنا بر روایت انجیل های چهارگانه به آن سخت معتقدند.
اما در همین مقطع میان نویس دوم با ذکر[به روایت کتب اسلامی و بارنابا] می پردازد به روایتی متفاوت از شام آخر. شبی که مسیح پس از به خواب رفتن حواریون با وحی که از خداوند به او نازل می شود از دستگیر شدن قریب الوقوع خود مطلع شده و به امر خداوند به آسمان عروج می کند.
در چنین روایتی است که به خواست خداوند، حواری خیانتکار- یهودا- به ظاهر مسیح درمی آید و وقتی سربازان رومی برای دستگیری مسیح می آیند او را دستگیر کرده و می برند و… در واقع آنکه به صلیب آویخته و مورد شکنجه قرار گرفت، یهودا است نه مسیح.
فیلم تنها این داستان ها را مطرح می کند، اما هیچ تلاشی به خرج نمی دهد تا از امکانات تصویری آنها بهره جوید. فیلم از ارائه یک زبان مستند نیز قاصر است. بنابراین به آش هفت جوشی ختم می شود که نه قصه گو است و نه قابل استناد و ارجاع. فیلم از تعدد شخصیت که در فیلم سرگردانند، نیز رنج می برد. کارگردان برای بیان مقاصد خود برای چند صحنه آنها را به میدان می آورد و بعد از استفاده ای ناقص به کنار می گذارد. هیچ یک از آنها کارکرد دراماتیکی ندارند و رنجوری دیگر فیلم از همین نقطه نشات می گیرد. فیلم نتوانسته آنگونه که لازمه داستانگویی چنین فیلمی است به معیار های داستان پردازی دست یابد.