“چه این متن[توافق هسته ای وین] تصویب بشود و چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید: از ملّت مظلوم فلسطین، از ملّت مظلوم یمن، از ملّت و دولت سوریه، از ملّت و دولت عراق، از مردم مظلوم بحرین، از مجاهدان صادق مقاومت در لبنان و فلسطین؛ [اینها] همواره مورد حمایت ما خواهند بود.”
این اظهارات ۲۷ تیر۹۲ توسط آیت الله خامنه ای در فاصله 3 روز از توافق هسته ای وین ( ۲۴ تیر) ابراز شد. او طی این اظهارات، در حالی که حمایت جمهوری اسلامی از ملت و دولت سوریه و عراق را مورد تاکید قرار می دهد، به بحرین و یمن که می رسد صرفاً از حمایت ملت یمن و بحرین (نه دولت های آنان) سخن بر زبان می آورد.
به بیان دیگر، ملاک حمایت او از دیگر کشورها روشن نیست. مثلا چرا او در مورد سوریه از ملت و دولت سوریه حمایت می کند ولی در مورد بحرین، فقط از ملت بحرین؟ اگر حمایت از دولت سوریه برای این است که در این کشور، دولتی قانونی برسرکار است، مگر در بحرین دولت قانونی در کار نیست؟
حال اگر اعتراضات مردم علیه حاکمان بحرین از نظر خامنه ای موجب سلب مشروعیت از دولت بحرین شده، چگونه است که از نظر خامنه ای اعتراضات مردمی سوریه علیه بشار اسد، موجب سلب مشروعیت از بشار اسد محسوب نمی شود؟
به بیان دیگر خامنه ای چگونه مخالفان دولت سوریه را شورشی و آشوب طلب می داند ولی مخالفان دولت بحرین را شورشی و آشوب طلب نمی داند؟ مجموع کسانی که در بحرین کشته شده اند به رقم ۱۰۰ نفر نمی رسد در حالی که شمار کشته شدگان توسط بشار اسد به چند ده هزار نفر منتهی می شود.
شگفت انگیز است که چگونه خامنه ای در یک جمله کوتاه، مواضعی چنین متناقض اتخاذ می کند و در عین حال باور دارد که می تواند جهانیان را قانع کند؟ چگونه او می تواند سرکوب دولت بحرین را محکوم کند ولی برای 5 سال از سرکوب خونین بشار اسد حتی برای یک بار دم نزند؟
نتیجه این اظهارات همین که در فاصله ۱۱ روز از این سخنان دولت بحرین با ادعای کشف قاچاق مواد منفجره و اسلحه توسط افرادی که در ایران آموزش دیده اند، سفیر خود را از تهران فراخوانده است. بحرین، فراخوان سفیر خود را واکنش به پاره ای “اظهارات دشمنانه” اعلام کرد. روشن است این اظهارات دشمنانه فقط و فقط از زبان خامنه ای ابراز شده و نه اعضای هیأت دولت روحانی.
با این مقدمه، پرسش این است که سیاست خارجه جمهوری اسلامی، حال که دولت یازدهم بر سر کار است، تابع کدام الگوست؟ تقابل یا تعامل؟ تنش زایی یا تنش زدایی؟ اساساً سُکاندار سیاست خارجی کیست؟ خامنه ای یا روحانی؟
اهمیت این پرسش های هنگامی دانسته می شود که حسن روحانی در شرایط انزوایی که در دروان احمدی نژاد بر ایران حاکم شده بود، سیاست خارجی خود را “تعامل سازنده” با جهان اعلام کرده است. اگر اظهارات خامنه ای علیه بحرین و یمن، مخالفت با سیاست تعامل سازنده نیست، پس چیست؟
بدیهی است اگر شواهدی در دست باشد که جمهوری اسلامی گاه تقابل و گاه تعامل را معرفه سیاست خارجی خود قرار می دهد، از نگاه جهانیان این نظام متصف به تناقض گویی، دروغ گویی، استانداردهای دوگانه و سرانجام غیر قابل اعتماد بودن می شود.
سیاست خارجی دوران احمدی نژاد
به یاد داریم که در ۸ سال دولت احمدی نژاد، سیاست خارجی او تابع الگوی “تقابل” با دشمنان بود. از اینرو، او متوهمانه تا آنجا پیش رفت که پیشنهاد “کنترل مدیریت جهانی” به دست جمهوری اسلامی را داد.
وجه بارز این سیاست خارجه در پرونده هسته ای آنجا نمایان شد که احمدی نژاد در نشانی از عدم انعطاف در پرونده هسته ای گفت: “ترمز پرونده هسته ای را در آورده ایم و به بیرون انداختیم.”
دیگر نمود این سیاست خارجه در اوج گرفتن تنش با اتحادیه اروپا و کشورهای عرب به ویژه در حوزه خلیج فارس و به وجه اخص با عربستان بود که آثار و پیامدهای ناگوار آن تاکنون نیز ادامه دارد.
در طول ۸ سال دولت احمدی نژاد، هرگز دیده نشد که سیاست خارجی ویرانگر او حتی برای یک بار، مورد نقد و سرزنش خامنه ای قرار گیرد؛ که هیچ، وی احمدی نژاد را احیاگر ارزش های فراموش شده اوایل انقلاب دانست و بدین ترتیب هیزم بر آتشی افزود که تحریم های رنگارنگ و فلج کننده را برای ایران همراه داشت.
شدت انزوایی را که سیاست خارجی دشمن- پندارِ به همراه داشت، می توان در دعوت تهران از رهبران ۱۹۴ کشور جهان برای حضور در روز تحلیف روحانی یافت که فقط ۵۵ کشور (عمدتاً غیر مهم) در این مراسم حضور یافتند.
خامنه ای و سیاست خارجی روحانی
مخالفت با سیاست خارجی روحانی را می توان در همان ماه های نخست روی کار آمدنش دید. تنها حدود دو ماه از استقرار دولت حسن روحانی می گذشت که پس از مکالمه تلفنی او با اوباما در سفرش به نیویورک، خودروی او پس از بازگشت به تهران و هنگام خروج از فرودگاه، مورد حمله و کفشپرانی جمعی از معترضان قرار گرفت. این در حالی بود که در هشت سال ریاست جمهوری احمدینژاد، هرگز چنین اقدامی علیه او به هیچ انگیزهای (حتی در اعتراض به بدعتهایش در دین) رخ نداده بود.
اگر گمان رود که این اقدام، اقدامی خودسرانه بود، موضع سردار احمدیمقدم فرمانده پیشین نیروی انتظامی گویاست که اراده ای برای مقابله و تنبیه حمله کنندگان به خودروی فردی که بر صندلی رییس جمهور تکیه زده، وجود نداشت. احمدی مقدم (به عنوان منصوب رهبر) در پی آن حادثه گفته بود: “در فرودگاه مهرآباد هنگام بازگشت رئیسجمهور به کشور اتفاق خاصی (!) رخ نداده است، بالاخره یک گروه موافق و گروهی نیز مخالف هستند». وی افزود: «ما نباید در این ارتباط سخت بگیریم مردم با آرا و نظرات مختلف آمده بودند.”
مکالمه روحانی با اوباما، نماد بارز سیاست خارجی بود که روحانی آن را “تعامل سازنده” با جهان نام نهاده است. محمدجواد ظریف به عنوان سکاندار این الگوی سیاست خارجی در کتاب خاطرات خود (آقای سفیر)، به نکتهای بس مهم اشاره کرده است. او گفته: “من تلاش میکنم هیچگاه از واژه «دشمن» استفاده نکنم.”
از قضا بر خلاف نتانیاهو که روحانی را “گرگی در لباس میش” توصیف کرده، مدعای این نوشتار این است که مهم ترین مخالف سیاست تعامل سازنده، نه نتانیاهوکه مخالفان داخلی اودر ایران هستند.
سیاست تقابل خامنه ای و سیاست تعامل روحانی
به شرحی که گذشت سیاست خامنه ای و احمدی نژاد مبتنی بر تقابل با دشمن کاملا بر هم منطبق بود. چنین مدلی از همسویی سیاست خارجی رهبر و رییس جمهور نه در دولت رفسنجانی و نه در دولت خاتمی وجود نداشت. سیاست خارجی این دو به ویژه در دولت اصلاحات و اتخاذ سیاست تنش زدایی، تابع نوعی عملگرایی بود.
بی گمان سیاست تعامل سازنده روحانی را می باید ادامه همان سیاست تنش زدایی دولت خاتمی دانست. اگر نبود چنین نگاهی، توافق هسته ای میان ایران و غرب، اساساً ناممکن بود.
در شرایطی که اینک مذاکرات هسته ای به توافقی جامع ولی در عین حال “شکننده” منتهی شده، می توان پیش بینی کرد که شکست این توافق گرچه امتیاز مهمی را از دست اوباما بیرون می آورد ولی در سوی دیگر، تحریم های ویرانگری را بر ایران تحمیل خواهد کرد.
با علم بر اینکه یکی از مخالفان این نهال آسیب پذیر، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس هستند، آیا مقتضای عقل سلیم این نیست که نباید بر طبل مخالفت با آنان کوفت؟
حمایت خامنه ای از ملت بحرین، یمن یا فلسطین در حالی که متناقض با حمایت از او از بشار اسد است، جز هیزم افزودن به مخالفت آنان با پرونده هسته ای نیست؟ روشن است که اگر توافق هسته ای به شکست منتهی شود، بیش از همه نتانیاهو خرسند خواهد شد. پس چرا خامنه ای بر طبل خصومت با کشورهای عربی می نوازد تا آنان را با نتانیاهو همسو کند؟
نتیجه:
مواضع خامنه ای در نماز عید فطر هم متناقض و هم مخرب و هم نماد حاکمیت دوگانه در جمهوری اسلامی است.
مخالفت او با بحرین در حالی که او از بشار اسد حمایت می کند، نماد تناقض گویی اوست.
در عین حال مخالفت او با دولت های بحرین و یمن و فلسطین بیش از همه مخرب دستاورد هسته ای است که در وین به دست آمده است.
افزون بر اینکه دمیدن او بر مخالفت با کشورهای یاد شده عملا در تضاد با سیاست خارجی تعامل سازنده دولت یازدهم است. با چنین موضعگیری هایی، خامنه ای آشکارا و به دست خود، حاکمیت دوگانه در جمهوری اسلامی را در برابر دیدگان جهانیان به ترسیم می کشد؛حاکمیتی دو گانه که در آن سیاست خارجی مورد تایید رهبر به دنبال تقابل با جهان است و سیاست خارجی دولت به دنبال تعامل با جهان.