خشت اول

محمد قائد
محمد قائد

po_ghaed_n_01.jpg

وقتی نشریه ای در تهران می خواهد درباره اعدام صدام حسین نظر بدهم، توصیه می کنم ابتدا مسئولان تحریری در این باره تصمیم بگیرند آیا نظری که در تأیید مجازات اعدام نباشد قابل درج است یا نه. همان طور که انتظار می رود، خطر نمی کنند. چند سال پیش، درج مقاله وارده ای در دفاع از الغای اعدام، برای یک روزنامه پرونده شد و همه مبهوت ماندند که رندان حق پرست تا کجاها را خوانده اند: اول حقوق بشر و مخالفت با اعدام، بعد حرفهای ارتداد آمیز با استفاده از همان مصونیت. اگر روشنفکران ما هم تا این حد جوانب و تبعات قضایا را در نظر می گرفتند وضع مان خیلی بهتر بود.

فردای روز اعدام در بغداد، تکه فیلمی که با دوربین تلفن همراه گرفته شده بود صدام حسین را نشان می داد با پالتو تیره، نستباً آراسته، موقر و با لبخندی تلخ، که مثل مدیر مدرسه نخاله ها به چند آدم کوتاه قدتر که صورتشان را مثل فیلمهای سربریدن القاعده با نقاب پوشانده اند با تحقیر نگاه می کند. دادوفریادهایی در صحنه شنیده می شد و گفتند کسانی شعار داده اند و دیکتاتور سابق با آنها دهن به دهن شده است اما سایتی با عنوان «دختر عراقی» ترجمه شبکه سی ان ان از این بگومگوها را غلط دانسته و نظر داده است این بیشتر احتمال دارد جعل و تحریف باشد تا نتیجه بدشنیدن مترجمان عربی.

بعد خبرهای تازه ای رسید که عجیب تر از آن فیلم بود، از جمله: آمریکائیان با اعدام سریع (و یحتمل کلاً با حکم اعدام) مخالفت بوده اند اما دولت عراق فشار آورده که محکوم را تحویل بگیرد؛ آمریکایی ها از بیم اینکه دولت بغداد دست نشانده به نظر برسد کوتاه آمده اند اما بعد از اعدام با توقیف جسد جداً مخالفت کرده اند؛ دادگاه رسیدگی به اتهامات سران رژیم سابق خارج از نظام قضایی دادگستری عمل می کند (سناریو آشناست؟) و بنابراین نیازی به تأیید رئیس جمهور، که مخالف مجازات اعدام است، ندارد. عبرت آموزترین نکته این است که سفیر آمریکا با اعدام در صبح عید قربان مخالفت می کند اما دولت شیعی عراق از مجتهدین کاغذ می گیرد که نخیر، عیبی ندارد.

کسانی حساب کرده اند پس از قطع سر انسان با تیغه گیوتین، خون موجود در جمجمه تا ده ثانیه برای فعالیت مغز کفایت می کند و محکوم در این لحظات همچنان صداها را می شنود و درک می کند که هوا چقدر پس است، البته اگر تیغه گیوتین به تیزی تیغ ریش تراشی باشد و گردن را مثل خیار تر دو نیم کند. در اعدام با دار به سبک جدید، با بازشدن دریچه و پائین افتادن محکوم، فشار طناب دار مهره گردن را می شکند، نخاع را قطع می کند و فرد بلافاصله در شوک می رود. درهرحال، حداکثر مدتی که می توان پدر محکوم را پیش چشمش آورد هشت ده ثانیه است. فکرش را بکنید: کسی که سرنوشت میلیونها تن را در دست گرفته و زندگی بی شمار انسان را نابود کرده است فقط چند ثانیه تنبیه شود. به شوخی می ماند. تنها تکنیک مجازات واقعی و عذاب ممتد همان است که در دوزخ پیش بینی شده، یعنی هزارهزار بار مردن و باز زنده شدن، که هستی محکوم تبلور بی انتهای درد باشد اما نه مرگ باشد و نه زندگی. انسان فانی در کره خاکی با اولین ضربه ناک اوت است و تمام.

در سال 1358مجالس نمایندگان و سنای آمریکا علیه اعدامها در ایران قطعنامه صادر کردند. پیش از آن هم مهدی بازرگان بسیار کوشیده بود جلو دادگاه شیخ خلخالی را بگیرد. شیخ معتقد بود اسم بعضی افراد برای صدور حکم اعدامشان کفایت می کند و آئین دادرسی و وکیل مدافع فقط حرف مفت است. از قضای روزگار، همان مجالس قانونگذاری و همان حقوقدانان آمریکایی امروز در کشور همسایه ایران اختیاردار مغلوبان بعثی اند. دادگاه بغداد، با تمام کج و کولگی اش، با محکمه سرپایی خلخالی قابل مقایسه نیست اما می بینیم وقتی کار به انتها می رسد باز همان آش است و همان کاسه: اجرای عدالت را تبدیل به میتینگ مرده باد ـ زنده باد می کنند، و کسانی با دیدن این صحنه کمر به انتقام از شیعه و فارس، یعنی ایرانی، می بندند. این طرز کار و صحنه اعدام در سراسر جهان باعث انزجار شد و می توان گفت تلقی افکار عمومی جهان از قتل عام شیعه ها بعد از این واقعه متفاوت با پیش از آن خواهد بود.

کل تصویر عدالت عربی ـ اسلامی ـ خاورمیانه ای با این ماجرا در چشم مردم جهان آسیبی ترمیم ناپذیر دید. خروارها متن تبلیغی و سخنرانی گفتگو تمدنها و انجمنهای اسلامی و غیره با این اعدام بی اثر می شود و همه می بینند تلقی این جماعات از مرده و جسد متفاوت با بقیه خلایق جهان است. با تماشای تکه فیلمی حتی چند ثانیه ای از تشییع جنازه می توان گفت این صحنه مربوط به فلسطین و تهران و عراق است یا بقیه دنیا. در این نواحی، اندوه و شعف، تحقیر و احترام، و شتاب و طمأنینه در هنگام تشویق جنازه از یکدیگر قابل تشخیص نیست. خلایق چنان تابوت را می دوانند که انگار مسابقه دو ماراتن است و جسد هم شرکت کننده خط مقدم آن. درهرحال، با صحنه ای که بلافاصله «لینچ کردن صدام حسین» لقب گرفت، دولت شیعی عراق سکه یک پول شد.

این نخستین اعدام از رشته اعدامهایی بود که تازه در آن کشور آغاز شده است. تشریفاتی مدرن که فاتحان کوشیده اند به سیستم قضایی عراق یاد بدهند ممکن است جا نیفتد. اخم و انتقاد ناظرانی نازکدل در اینجا و آنجا هم تأثیر چندانی در سیر وقایع ندارد. کسانی معتقدند چون گفتن حقیقت باعث رنجش خلایق می شود پس می توان به آنها دروغ گفت. بنابراین، وقتی هم شکایتی دارند، بوش و بلر را مقصر قلمداد می کنند، نه مردم و دولت منتخب عراق را.

در برابر تـز فقها، آنتی تز حقوقدانان و مدافعان حقوق بشر قرار دارد و می توان حدس زد زمانی مجازات اعدام هم به تاریخ پیوسته باشد. عکسی در دست است از حدود سال 1300 در شیراز که محکومی را در برابر لوله توپ گذاشته اند و تا چند لحظه دیگر صد پاره خواهد شد. امروز چنان اعمالی از یاد رفته است بی آنکه کسی احساس کمبود کند یا شاکی باشد.

تا زمانی که چنین مجازاتی در قانون وجود دارد، درخواست اجرای آن از اختیارات دادستان است. شهروندان به عنوان بخشی از وجدان جامعه فقط حق اظهار نظر دارند که آن را (البته برای دیگران) می پسندند یا نه. یک دهه پیش، شخصی را به اتهامی مالی (در حد تخلفات رایج، نه جنایتی هولناک) در تهران محاکمه می کردند و جراید به اصطلاح ترقیخواه نه تنها برای اشدّ مجازات فشار آوردند، بلکه انگار مرگ آن شخص را جشن گرفتند. انگیزه شان چندان پیچیده نبود. متهم شریک برادر شخصی ثروتمند و قدرتمند بود و نزدیک شدن چوبه دار به حلقه آن اشخاص انگار دل کسانی را خنک می کرد. در دل هزار سودا می توان پخت، اما هر روشنفکر اهل قلمی که حتی یک بار در نوشته اش تقاضای کشتن کسی کرده، اگر خداشناس است جا دارد استغفار کند، و اگر دهری است جا دارد شرمنده باشد.

اگر در ایران آئین دادرسی عصر جدید که این همه برای آن یقه پاره می کنیم اجرا می شد، دادگاههای سال 57 همچنان ادامه داشت. در جاهای دیگر دنیا به این دلیل از چنین کاری چشم پوشیدند که جزای واقعی فقط در دوزخ ممکن است. و تازه بعد از سالها بروبیا و دادرسی، کافی است یکی دو نفر هنگام اجرای حکم به محکوم بد و بیراه بگویند تا تمام آن آداب و آئین بی اثر شود ـــــ همچنان که در مورد صدام حسین چنین شد ـــــ وگرنه جوامع اروپای شرقی و آفریقای جنوبی نه دادگستری و دیوان عدالتشان کمتر از عراق و ایران است و نه عقل شان کمتر از این ملتها. اگر از فکرهای اعدام طلبانه قبلی مان شرمنده نیستیم بد نیست دست کم این یک نکته را به یاد داشته باشیم.