ملی گرائی وارونه

میر حمید سالک
میر حمید سالک

‏در تاریخ چند هزار ساله این کشور، سلسله صفویه به حکومتی شهره است که از دو عنصر ملی گرائی و مذهب درکنار هم، ‏چنان استفاده کرد تا به قدرت برسد و به بقای خود ادامه دهد. داستان هایی که در دل تاریخ پنهان است و حکایت از نحوه ‏شکل گیری تمهیدات لازم برای آمیزش این دو پدیده ذهنی دارد، مدت های مدیدی است مورد بحث علاقمندان مباحث ‏تاریخی است.‏

از جمله آقای محسنیان راد معتقد است برای سلسله ای که بنیانگذارش شیخ صفی سنی مذهب است (1)، چنان سلسلة النسبی ‏درست می کنند، که بی هیچ واسطه ای اسباب روابط فامیلی این خاندان با امام اول شیعیان فراهم شود.(2) بنابر یافته های ‏همین نویسنده مادر شاه اسماعیل مسیحی بوده و به خاطر یک سری از اتفاقات تاریخی، اولین پادشاه صفوی ناچار می شود ‏چهار سال تحت تعالیم مسیحیت قرار بگیرد.(3) اما اتاق فکر بنیانگذاران این دودمان، از این مسیحی زاده و آموزش دیده ‏‏”مکتب تثلیث”، با جَدّی سنی مذهب، چنان شیعه متعصبی به نمایش می گذارد که به هیچ رو حاضر نیست، به غیر از ‏دوست داران اهل بیت کس دیگری را تحمل کند. ماشین تبلیغاتی صفویه، به قول شریعتی، زمانی هم که احساس می کند این ‏امر برای تحریک احساسات ملی کافی نیست با جعلی دیگر در تاریخ، اسباب ازدواج یکی از اعضای خاندان پیامبر را با ‏شاهزاده ای از دربار ساسانی فراهم می کند تا از این طریق خود را تنها میراث خوار تاج و تخت ساسانیان معرفی کند.(4) ‏زمانی را تصور کنید که کشور از سوی حکومت عثمانی سنی مذهب تهدید می شد و هر گوشه از این سرزمین پهناور در ‏اختیار یکی از اقوام بود. در چنین اوضاعی، چه چیزی بهتر از یک تفکر شیعی، در میان مردمی که جدا ً به اسلام معتقد ‏بودند، می توانست عامل وحدت باشد؟ آن هم برداشتی از تشیع که یادآور شکوه و عظمت روزگاران پیشین این سرزمین نیز ‏باشد. شریعتی داستان را چنین شرح می دهد: “هنرمندی و هوشیاری نهضت صفوی این بود که اصولاً بنای حکومت خودش ‏را بر دو ستون قوی قرار داد. 1- مذهب شیعی و2- ملیت ایرانی! یکی تکیه بر عواطف و شعائر ویژه شیعی و دیگری ‏ملیت ایرانی و تکیه بر سنت های قومی، این دو تا مرز، ایران را از همه جهت از امت بزرگ اسلامی و از قلمرو بزرگ ‏عثمانی که جامعه اسلام به تن کرده بود و قدرت رقیب صفویه بود کاملاً جدا می کرد.”(5) از آن جائی که، ظاهرا ً این سنت ‏تاریخ است که با تمام خصوصیاتش، تراژدی و کمدی بودن آن، دوباره تکرار شود، امروز هم با چنین پدیده ای روبرو ‏هستیم. آمیزه ای از مذهب و ملی گرایی به کار گرفته شده است تا اسباب اقتدار گروهی خاص فراهم شود. ‏

آقای احمدی نژاد به مناسبت های مختلف از ملت ایران به عنوان سرور و پرچمدار همه خوبی ها یاد کرده است. خبرگزاری ‏جمهوری اسلامی در تاریخ 6/7/84 پس از ذکر این نکته از رئیس جمهور که ملت ایران را عزیزترین و برجسته ترین ‏ملتها دانسته، جمله زیر را از ایشان نقل می کند: “ملت ایران مظهر عزت، عظمت، قدرت، تمدن و فرهنگ است.” گاهی او ‏ایرانیان را سرآمد و قدرت برتر جهان معرفی کرده است. وی در جمع حاضرین مراسم 22 بهمن 86 چنین می گوید: “ملت ‏ایران با تبعیت از فرهنگ حسینی و ایستادگی، کمر استکبار را‏‎ ‎شکسته است و بر بام عزت جهان نشسته است.” وی در همین ‏سخنرانی برای بالا بردن ارج و قرب ملت ایران و گره زدن ملی گرائی با مقدسات شیعی می گوید: “البته دنیا بداند اگر ملت ‏ایران در روز‎ ‎عاشورا حاضر بود صحنه به گونه دیگری رقم می‌خورد.” روزگاری گذشته دور را ستوده است: “ملت ایران ‏یکی از‏‎ ‎پایه‌گذاران دانش مهندسی در بسیاری از رشته‌ها بوده که در حال حاضر نیز موجب افتخار‎ ‎است و کاربرد درست ‏نیز دارد و با شعارهای امروز دنیا سازگار است و بهتر از روشهای‎ ‎وارداتی به ما پاسخ می‌دهد.”(6) وی در ادامه همین ‏سخنرانی، با اشاره به مهندسی عمران، معماری و تونل‌سازی در‏‎ ‎ایران قدیم می گوید: “به ما قبولاندند که منشاء همه علوم، ‏دیگران هستند در حالیکه سه‎ ‎هزارسال پیش، ایرانیان تونل‌سازی می‌کردند.” در نهایت زمانی هم فرا رسیده است تا احمدی ‏نژاد از ایران فرشته ای نجات بخش بسازد، که برای رهائی بشریت قیام کرده است: “ کشور با ذخیره عظیم‏‎ ‎فرهنگی که ‏دارد، می‌تواند پیامهای نجات بخشی برای همه بشریت داشته باشد.”(7) آیا به راستی رئیس جمهور عمیقاً به گفته هائی از این ‏دست باور دارد؟

به نظر می آید، به دلایلی که در پی خواهد آمد، متأسفانه پاسخ سؤال فوق منفی است. تنها دلیلی که می تواند توجیه گر سود ‏جستن از چنین ادبیاتی باشد، تلاش در جهت جلب و جذب شنوندگان و مخاطبین است. احمدی نژاد مشابه با بنیانگذاران ‏صفویه از دو عنصر ملی گرائی و مذهب در کنار هم بهره جسته تا به اهداف خود دست بیابد. تنها تفاوت عمده در این است ‏که بر خلاف صفویه که مذهب را در خدمت ملی گرائی گذاشته بود، آقای احمدی نژاد و دوستانش از احساسات ملی گرایانه ‏مردم استفاده می کنند تا آمال ایدئولوژیک خود را در جامعه ساری و جاری نمایند.‏

رئیس جمهور احمدی نژاد اساساَ نمی تواند دارای گرایش های ملی گرایانه باشد، چون ایشان به ایدئولوژی باور دارند که به ‏طور بنیادی با مفاهیم ملی گرایانه بیگانه است. در حقیقت ایشان نظیر دوستان چپ گرای خود در آمریکای لاتین، اما از ‏زاویه ای متفاوت، حل مسائل بین المللی را مهمتر از رفع مشکلات داخلی ارزیابی می کند. انعکاس این واقعیت در کلام ‏ایشان هویدا است. “وی (منظور احمدی نژاد است) با بیان این مطلب که اولین هدف جمهوری اسلامی ایران استقرار عدالت ‏است، اظهار‎ ‎داشت: امروز مهمترین وظیفه ما تلاش برای استقرار عدالت در جامعه است. احمدی نژاد‏‎ ‎گفت: کوشش در ‏جهت استقرار عدالت، کوشش در جهتی است که خداوند همگان را به آن سفارش‏‎ ‎کرده است، اگر این تلاش مستمر باشد، ‏نتیجه آن استقرار حکومت عدل الهی در سراسر جهان‏‎ ‎است.“(8) حتی تاثیر این امر در کلام سخن گوی دولت او نیز آشکار ‏است، هنگامی که رقیبان را هشدار می دهد با پیش کشیدن مسائلی پیش پا افتاده ای مثل قیمت گوجه فرنگی، مانع از حل ‏مسائل بین المللی نشوند. این روش برخورد بر اساس آموزه هایی شکل گرفته است.‏

آموزگارانی که رئیس دولت در مکتب آنها درس اسلام گرایی را مشق کرده است، به طور بنیادی از ملی گرائی تبری می ‏جستند. به عنوان مثال بنیانگذار جمهوری اسلامی به کرات در تقبیح ملی گرایی داد سخن داده بود. شریعتی، یکی دیگر از ‏کسانی که در تربیت نسلی از مسلمانان انقلابی این کشور تاثیر ویژه ای داشته است، هیچ گاه با ملی گرائی از در دوستی در ‏نیامد. این معلم دیروز بسیاری از مسئولین و دست اندرکاران امروز معتقد بود: “(قومیت) {ناسیونالیسم، شوینیسم، راسیسم} ‏که مرز یک جامعه نژادی است، همیشه (امت) را که یک جامعه اعتقادی است قطعه قطعه می کند. چنان که در جنگ اول ‏جهانی، استعمار غربی، با دمیدن روح قومیت گرائی، قدرت جهانی اسلام را از درون متلاشی ساخت.”(9) امروز هم شاهد ‏هستیم از سوی کسانی، که رئیس جمهور بارها خود را پیرو ایشان اعلام کرده است، تخت جمشید، این نشانه ملی گرائی، ‏مظهر ظلم ظالمان ارزیابی می شود. مبانی نظری روحانیون نزدیک به احمدی نژاد، نظیر آیت الله خزعلی، به روشنی نشان ‏می دهد که وی علاقه چندانی نسبت به آیین ها و فرهنگ ایرانی، حداقل آن بخشی که با مفاهیم اسلامی آمیزشی ندارد، به دل ‏راه نداده اند. از جمله ایشان معتقدند که باید عید غدیر جایگزین نوروز باستانی شود. آیا دانش آموزان چنین مکتبی، از ‏آموخته های خود بهره نخواهند جست؟ ‏

بدیهی است این تعالیم آثار خود را بر نحوه عملکرد افراد بگذارد. شاید از همین روست که به راحتی بتوان در جلسه ای ‏شرکت کرد که نام خلیج فارس جای خود را به کلمه مجعول خلیج بدهد، چرا که شرکت در چنین جلسه ای به وحدت ‏کشورهای اسلامی می تواند کمک کند. حالا چه باک نام یک خلیج هم عوض شود. ما قبلاً امتحان خود را پس داده ایم و به ‏خاطر تعلقات ایدئولوژیک نام یک خیابان را تغییر نداده ایم و دوری یکی از کشورهای مهم منطقه را تحمل کرده ایم.‏‎ ‎‏ بارها ‏حاضر شده ایم از منافع ملی خود صرف نظر بکنیم تا منافع هم کیشان خود را به خطر نیندازیم. در صورت درستی مطالب ‏گفته شده، باید به این سؤال پاسخ گفت که چرا رئیس جمهور چنین رویه ای را برگزیده است؟

توجه به اسامی بچه هایی که در سال های نخستین پس از انقلاب چشم به جهان گشوده بودند و مقایسه آن با نام هایی که ‏امروز شناسنامه های کودکانمان را مزین کرده است، نشان از تغییری عمیق در رویکرد فرهنگی جامعه دارد. بعید بود در ‏آن دوران شور و انقلاب، گروهی به فکر تاسیس بانک خصوصی بیفتند چه برسد که نامش را پارسیان و پاسارگاد بگذارند. ‏در نهایت قرض الحسنه ای تاسیس می کردند و نام یکی از شخصیت های مذهبی را بر آن می گذاشتند. امروز گذری کوتاه ‏به خیابان های شهر نشان از تمایل زیاد مردم در استفاده ار نام های ایرانی دارد. از میان چندین هزار وبلاگی که توسط ‏ایرانیان اداره می شود، بخش قابل توجه ای، به آئین های ملی با تعصبی خاص برخورد می کنند. این امر حتی در نامه هایی ‏که در فضای مجازی رد و بدل می شود به وضوح قابل مشاهده است. توجه به اشعار ترانه ها، چه در شکل زیر زمینی و یا ‏حتی مجاز آن، همین روند را نشان می دهد. روز به روز بر تعداد سازمان های غیر دولتی مدافع میراث ملی اضافه می ‏شود. بعضی اوقات، نظیر آن چه که در جریان آب گیری سد سیوند پیش آمد، حتی اسباب درد سر دولت هم می شوند. این ‏همه، حکایت از تغییر گفتمانی در سطح جامعه دارد که قطعاً از چشمان مسئولین حکومتی پنهان نیست. بنا بر این باید هنگام ‏انتشار اسکناس پنجاه هزار ریالی توسط دولت، در روی آن سخنی از پیامبر اسلام نقل شود که پارسیان را بستاید و یا برای ‏نام سایت خبری سازمانی، نام پارسه را برگزیند. با همین تقسیر می توان پذیرفت اگر امروز سخنرانی بخواهد خریدار داشته ‏باشد، فارغ از نوع تفکری که دارد، ناچار به استفاده از چنین ادبیاتی است. بنابراین با توجه به موجی که در سطح کشور ‏قابل مشاهده است، بعید به نظر می رسد، کسانی که بیشتر با احساسات مردم کار دارند تا با عقلانیت آنها، از این موج ‏سواری غافل شوند.‏

اگر صفویه با دست آویز قرار دادن مذهب تشیع توانست ملی گرایی را تقویت کرده و به پایه های قدرت خود دوام و قوام ‏ببخشد، این بار شاهد هستیم آقای احمدی نژاد و دوستانش با بهره جستن از ادبیاتی آراسته به زینت عشق به ایران و ایرانی، ‏وسیله ترویج قرائتی خاص از شیعی گری را فراهم می کنند. محمود احمدی‎ ‎نژاد درمراسم تجلیل از خادمان قرآن چنین می ‏گوید: “سعادت نهایی بشر زندگی در جامعه اسلامی است و امروز ملت ما موظف‏‎ ‎است و ماموریت دارد در سرزمین مقدس ‏ایران “جامعه وسط” و الگو را بنا کند.“(10) از این دیدگاه “جامعه الگو” خیرش تنها به این ملک و ملت نخواهد رسید، هر ‏چند که تمامی هزینه هایش را لازم باشد این مردم بپردازند. وی در جمع حاضرین در مدرسه امام خمینی مدعی می شود: ‏‏”جامعه الگو، محصور نیست، تفکر و حاکمیت اسلام نیز به یک جغرافیا و مقطع زمان و مکان خاص محصور و محدود ‏نمی‌شود.“(11) به عبارت دیگر این همه تلاش و شور برای رشد و تعالی این “سرزمین مقدس” هدفی دیگر را دنبال می کند. ‏او به ائمه جمعه سراسر کشور یادآور می شود: “ماموریت انقلاب ما در جهت مقدمه‌سازی برای حضور حضرت مهدی ‏‏(عج) است و بر این اساس ایران باید به جامعه‌ای متقدر، پیشرفته و نمونه اسلامی مبدل شود‏‎.‎‏”(12) اگر چه او در جمع ‏کارکنان نهاد ریاست جمهوری مدعی می شود که می تواند ایران را بر “بام جهان” بنشاند، اما هدف را چنین تشریح می ‏کند: “ما باید امروز یک گام بالاتر برویم. گام بالاتر این است که ما در کشور عزیز ایران باید آن حیات طیبه را عملیاتی ‏کنیم. آن جامعه اسلامی نمونه را بر پا کنیم وبگوییم آن چیزی که ما می گوییم این است و این شدنی است. البته آن نقطه ‏اوجش را که اصلاً ما به دامنه اش هم نمی رسیم، باید انسان کامل بیاید و پیاده کند. اما ما باید نشان بدهیم که در مسیر این قله ‏در حال حرکتیم و این شدنی است.”(13)‏

شاید به همین دلیل است که در روزهای برگزاری و یا نزدیک شدن به هر یک از انتخابات و یا روزهای دهه فجر، شاهد ‏پخش مکرر سرود “ای ایران” از صدا و سیمای جمهوری اسلامی هستیم، سرودی که اولین مسئول رادیو و تلویزیون بعد ‏از انقلاب، به بهانه سروده شدنش در زمان پهلوی اول، از پخش آن توسط رسانه ملی جلوگیری کرد. این در حالی بود که در ‏بیشتر مراسمی که در روزهای انقلاب برگزار می شد این سرود جای سرود شاهنشاهی را گرفته بود. به گوش رسیدن چنین ‏سرودی، سرشار از ملی گرائی در ایامی خاص، می تواند در گروهی از ساکنین این “مرز پر گهر” احساسی را ایجاد کند، ‏که چندان مطلوب نباشد. این حس در زمان شنیدن پاره ای از گفتارهای رئیس جمهور، در بزرگ نمایی ایرانی ها و سابقه و ‏تمدن این مرز و بوم، نزد همین افراد ممکن است تکرار شود. شاید یک جور احساس مغبون شدن.‏

‎ ‎پانوشت ها‎ ‎

‏(1)- ایران در چهار کهکشان ارتباطی جلد دوم ص 629 (محسنیان راد انتشارات سروش 1384)‏

‏(2)- منبع بالا ص615‏

‏(3)- منبع بالا ص 689‏

‏(4)- تشیع علوی و تشیع صفوی ص 91 (شریعتی مجموعه آثار [9] انتشارات چاپخش 1386)‏

‏(5)- منبع بالا ص 88‏

‏(6)- خبرگزاری جمهوری اسلامی 10/6/84‏

‏(7)- منبع بالا 26/7/84‏

‏(8)- منبع بالا 6/7/84‏

‏(9)- تشیع علوی و تشیع صفوی ص 103 (شریعتی مجموعه آثار [9] انتشارات چاپخش 1386)‏

‏(10)- خبرگزاری جمهوری اسلامی 26/7/84‏

‏(11)- منبع بالا 6/7/84‏

‏(12)- منبع بالا 25/8/84‏

‏(13)- پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری 15/1/85‏

‏ ‏