قبل از تصمیم هفته گذشته آمریکا برای حمله به نیروهای داعش در عراق، باراک اوباما سه بار دیگر تشویق به درگیری نظامی شده بود: در لیبی در بهار ۲۰۱۱، در سوریه از سال ۲۰۱۱ تاکنون و در عراق از دو ماه پیش.
در هر سه مورد دلایل خوبی برای امتناع وجود داشت. در لیبی دستاوردهای استراتژیک زیادی از سقوط معمر قذافی بدست نمیآمد و بیشتر ترس از خلائی بود که پس از آن ممکن بود بوجود بیاید. سوریه صحنه نمایش خاصتری بود و خیلیها آرزوی سقوط بشار اسد را داشتند. اما آنجا هم مانند لیبی مشخص نبود پس از اسد چه نیرویی میتواند قدرت را در دست بگیرد.
مشکل مشابهی هم در مورد نبردهای اخیر خارج از بغداد وجود دارد. شکی وجود ندارد که منافع آمریکا ایجاب میکرد از پیشروی داعش به سمت جنوب جلوگیری شود. اما بمباران از طرف دولت ضعیف و در حال سقوط نوری المالکی اشتباه بود: به این ترتیب آمریکا به عنوان نیروی هوایی شبهنظامیان شیعه و جمهوری اسلامی ایران عمل میکرد.
در هر سه مورد، موضع عدم دخالت در نهایت بهتر بود. وقتی داعش بغداد را تهدید کرد، به جای جنگنده، مستشار فرستادیم که کار درستی بود. تصمیم خوبی بود که به سوریه سلاح نفرستادیم و اوباما اگر به جای سامانتا پاور و برنار هانری لوی به نصایح رابرت گیتز در مورد لیبی گوش کرده بود، هوش بیشتری از خود نشان داده بود.
اما بحران اخیر متفاوت است. اینبار، موضوع جنگ بسیار قویتر است و تصمیم برای دخالت نظامی کاملا درست است.
در موارد قبلی، موضوعات بشردوستانه در تنش روشن با مسائل استراتژیک قرار داشت. هم اکنون در شمال عراق، این دو مورد کاملا با هم گره خورده است. در کنار تعهدات اخلاقی بیشتری که نسبت به سوریه در اینجا وجود دارد، یک هدف نظامی کامل روشن هم داریم: کردستان متحدی است که امتحان خود را پس داده است و پس از این دخالت نظامی میتوان روی همکاری استراتژیک درازمدت با آن حساب کرد.
تعهد اخلاقی بیشتر، از دو واقعیت ریشه میگیرد. اول اینکه، این بحران انسانی اتفاقی است که ما در ایجاد آن نقش مستقیم داشتهایم: پاکسازی مسیحیان، ایزدیها و دیگر اقلیتهای مذهبی در هرج و مرج پس از حمله آمریکا به عراق رخ داد و حالا جنبه وحشیانهتری به خود گرفته است، چون داعش از خروج سریع ما در سال ۲۰۱۱ بهره برد.
دوم اینکه، داعش نوع خاصتری از شرارت را، حتی نسبت به دیکتاتوری مانند اسد، از خود نشان میدهد.
در مورد بغداد نقشه استراتژیک مشخصی وجود نداشت اما در این مورد نقشه واضح است. نیازی نیست برای مقابله با داعش و کمک به قربانیان دوباره به عراق حمله کنیم یا ثبات را برقرار کنیم، چون کردستان پیشاپیش ثبات خود را به درست آورده است؛ خط مقدم درگیری تقریبا مشخص است. خود کردها روابط درازمدتی با آمریکا داشتهاند و این در مورد لیبی و سوریه صدق نمیکرد.
بنابراین اهداف دخالت نظامی، مشخص و محدود است: عقب راندن داعش به سمت سرزمینهای سنینشین و اجازه به قربانیان برای پناهندگی در منطقه کردنشین و افزایش توان کردها برای مقابله علیه خلیفهگری.
اگر رئیسجمهور تفکری استراتژیک داشته باشد، این دخالت نظامی میتواند صحنه را برای تغییر سیاسی نیز آماده کند. بسته به تغییرات سیاسی در بغداد، یک کردستان مستقل، امن و مسلح میتواند به سرعت یا به تدریج جایگزین عراق بیثبات و تکهتکه برای نفوذ آمریکا در منطقه شود.
به این زودیها در جهان عرب یک کشور همراستا با آمریکا، آنگونه که معماران حمله به عراق خاماندیشانه آرزویش را داشتند، بوجود نخواهد آمد. اما با حفاظت از کردستان که میتواند به حفاظت از گروههای بیپناه گسترش یابد، میتوان چیزی را از میان آوار نجات داد.
منبع: نیویورک تایمز - 9 اوت