پرونده/ شرح – یوسف محمدی: درباره بیژن جلالی و شعرش روایت و داوری بسیار است. بیشتر، دلیل علاقه به آثار و شخصیت او را خواهرزادگی با صادق هدایت دانسته اند و شعر او را شعری خنثی، منفعل و غیر قابل اعتنا. برخی برای او و شعرهایش، ارزش و اعتبار قائل شده اند و او را شاعر شعرهای بسیار ساده اما عمیق نامیده اند. در میان شخصیت های ادبی معاصر کم تر کسی را می توان یافت که به این صورت مورد داوری قرار گرفته باشد: بزرگ، غیر قابل اعتنا، سطحی، عمیق، شاعر، شاعرنما… بیژن جلالی درست در تقاطع دو دمه قیچی ای قرار گرفته که در عین حال که او را نوازش می کند و می ستاید، می بُرد و از خود و هرکسی می رانَد. بزرگان گفته اند که داور، اجتماع است و تاریخ است. ما هم بی آن که قصد بزرگ نمایی یا انکار او را داشته باشیم، شعرهای او و برخی گفته ها و دیدگاه ها درباره او را گرد آورده ایم.
مسعود احمدی: درخت هرچه پربارتر، سر فروافکنده تر
نه هر که طرف کُله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آئین سروری داند
- حافظ
میان محمد مختاری و سردبیر “فرهنگ توسعه” اختلاف نظر و تفاوت سلیقه ای پیدا شد که سرانجام ادامه همکاری آنان را ناممکن کرد. نگارنده در آن سال ویرایش برخی مقالات نشریه مذکور را بر عهده داشت و از پی مرگ غریبانه و دلخراش آن عزیز، مسئولیت بخش ادبی مجله یاد شده گریبانش را گرفت.
سواد دستخط بیژن جلالی شاعر فقید و فرهنگمند و صاحب فضل این سرزمین را که از پی تقاضای من به همراه چند قطعه شعر ارسال شد، از این روی در این جا آوردم که شاید اندکی، فقط اندکی از سجایا و مکارم اخلاقی پیشکسوتانِ به راستی بزرگ را پیش چشم بیاوریم و از یاد نبریم که درخت هرچه پربارتر، سر فروافکنده تر:
دوست عزیز آقای مسعود احمدی
با تشکر از اینکه از من هم چند شعر خواستید. به پیوست سه شعر تقدیم می کنم تا از پیرمردهای شاعر هم سن، در آبروریزی عقب نیفتاده باشم.
با عرض سلام و ارادت
بیژن جلالی
۷۸/۹/۱۶
علی باباچاهی: جلالی؛ معنانگاری حرفهای
پس از دو سال زیر و رو کردن مجموعه های شعر و مجلات و فصلنامه ها و گاهنامه ها و… بالاخره موفق شدم یک ماه پیش کتاب “گزاره های پیوست” (۹۰سال شعر نو فارسی) را به ناشر –دیبایه- تحویل دهم. این کتاب دارای فصل بندی هایی است که عنوان هر یک از شعرهای نیما برگرفته شده است. این عنوان ها کم و بیش ناظر بر خصوصیت های شعر شاعرانی است که زیر آن عنوان آمده اند. در مقدمه کتاب از حکمت این کارها صحبت کرده ام. غرض اما؛
فصلی از این کتاب “به سوی راه دگر می گذرند” اسم گذاری شده، آن هم در دو بخش:
الف. احمد شاملو، فروغ فرخ زاد
ب. احمدرضا حمدی، بیژن جلالی
تقسیم بندی ها لزوما بر مبنای اعتبار و ارزش شعر شاعران صورت نگرفته است بلکه همان گونه که تلویحا اشاره شد از جنس (سنخیت) شعر آن ها خبر می دهد. حضور بیژن جلالی زیر عنوان یادشده نیز به این نکته اشاره دارد. بیژن راه بی دردسری را پیموده ولی به هر صورت راهی است “دگر”.
“دگر”یت شعر بیژن جلالی از جنس شعر احمدرضا احمدی است و ناگفته پیداست که در مرتبه و از جنس شعر شاملو و فروغ نیست. شعر بیژن همچون شخصیت این شاعر صاف و ساده و متین و آرام است ولی این همه کافی نیست که “دگر”یت او را ممتاز و معتبر سازد.
جلالی معنانگاری حرفه ای است، بی آن که ماهرانه عمل کند. شعر او ثبت احوالات اوست که غالبا به لحاظ عاطفی موثر و جذاب است: دست و رو شستن در جوی آب روانی است که صفابخش نیز هست. به گمان من شعر در اجرای زبانی قدر و قیمت خود را نشان می دهد؛ اجرای زبانی اما به پیچیده و معقد نگاری ربطی ندارد. شعر ویرایش پذیر جلالی همچون شعر احمدرضا احمدی فاقد دغدغه زبانی است. این تذکر بی جا شاید منظورم را از دغدغه زبانی مشخص کند. هرچند دستاوردی جز دشمن تراشی ندارد و اما تذکر!
اگر فروغ فرخ زاد فرصت این را پیدا کرده بود که حدودا نثر کهن فارسی –لااقل بخشی از تذکره الاولیای عطار- را بخواند از “پیش شعر” های آن روز احمدرضا احمدی نمی شدند در شگفت!
ولی همیشه حق با کسی است که می بیند. فروغ هم اختیار چشم و چرای خود را دارد/داشت.
این توضیحات اما به این معنا نیست که از شعرهای این دو شاعر هم چنان عزیز خوشم نمی آید.
چرا که در کتاب سه جلدی “گزاره های منفرد” که چاپ دوم آن هم اینک در بازار مسگران! است مدام با این دو شاعر با روی خوش دیدار کرده ام و در جلد اول این کتاب (صفحه ۳۰۱) شعر “خاطرات من” احمدی را ستوده ام که بیش از صد سال زنده باشد! و اما؛
یک باغ زیبا
چون چهره ای است زیبا
که در آن
امکان
هزاران خوشبختی هست (بیژن جلالی)
بی گمان شعر دلنشین و شیرینی است اما به جز شکردهنی مایه هاست خوبی را!
بیشتر شعرهایی که با محوریت تشبیه و ادات تشبیه و استعاره شکل می گیرند با بلندپروازی های شاعرانه بیگانه اند:
۱. جهان چه ساده
است
چون داستانی است که…
۲. تن تو
چون سپیدارهاست…
۳. تن تو
چون باران هاست…
۴. کاغذ سفید
چون روز است…
اما نکته این جاست که تاکید من بر زبان -نه صرفا به گونه شعر شاملو از یک طرف و رویایی از طرف دیگر- این امکان (استعداد؟!) را از من سلب نمی کند که از شعر دوستان “کم زبان” یا “بی زبان” لذت نبرم و از موقعیت هنری آن ها بی خبر باشم. شاهد آن هم تا امروز دو کتاب “عاشقانه ترین ها” و “سه دهه شاعران حرفه ای” است که بیژن جلالی و احمدرضا احمدی را زیر عناوینی قابل درنگ و در کنار شاعرانی قرار داده ام که یا نوآفرین یا آوانگارد بوده یا هستند. بی انصافی هم حدی دارد! پس بخوانید:
گل ها می درخشیدند
و با رنگ های خود زمین را
روشن می کردند
و من از خود می پرسیدم
آیا خورشید نیز
از جنس گل هاست
یادش و شعرش گرامی باد.