تصحیح لازم سخنان رییس

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

توضیح سخنگوی وزارت خارجه در این باره که دولت ایران در قبال درگیری های اخیر در منطقه قفقاز موضعی ‏مستقل اتخاذ کرده است و خبرهای حاکی از جانبداری از روسیه را تکذیب می کند، در دل خود خبری بد داشت و ‏خبری خوش.‏

خبر خوش از آن رو که به ذهن می نشاند که نظام هنوز روش و هنر تصحیح مسیر، پیش از آنکه دیر شود را می داند، و ‏به قول آقای باهنر ترمزدستی ها کار می کند. این خود با داشتن دولتی چنین که از سه سال پیش در ایران حاکم شده، ‏موجب شادی و آرامش خاطر می تواند بود، ورنه آشکار نبود که سرانجام همکاسه شدن خرس روسی با گربه ایرانی به ‏کجا می کشید. و آشکار نبود که اگر دولت چند گام دیگر برمی داشت به دادن کدام تعهد نخواسته ناگزیر می شد و کشور ‏را به کدام دامچاله می انداخت. ‏

اما خبر بد آن جا نهفته است که بدانیم این تصحیح چگونه رخ داده است.‏

منطقی ترین وضعیت مفروض آن است که بعد از تندروی های آقای احمدی نژاد که جز این راهی و روشی نمی داند و ‏از آن جمله کسان است که در سیستم ذهنی اش جز صد و صفر جا ندارد، و ظریفه سیاست و نازک کاری های آن را ‏نمی شناسد، با هشدار کارشناسان و اتاق های فکر [مثلا مرکز راهبردی سیاست خارجی که سه سال قبل طراحی شد] و ‏به اشاره مقام بالاتر، این تصحیح رخ داده باشد. به ویژه که علاوه بر گفته های رییس جمهور در شهر دوشنبه، رسانه های ‏دولت و هوادار دولت نیز در این هفته با سرعت تمام در مسیر هماغوشی با کرملین رفتند و از شوق موشک های ‏نرسیده به پایکوبی پرداختند.‏

بدترین فرض این است که نه هشداری که دیروز در مصاحبه صادق خرازی با روزنامه اعتماد بود، نه آن چه دیگر ‏کارشناسان مسائل سیاسی گفتند و به اشاره نوشتند، باعث توضیح سخنگوی وزارت خارجه نشده باشد بلکه مثلا یکی از کسانی که مشغول تدارک سفر آینده رییس جمهور به نیویورک است، از قول یک شاخ شکسته ای که ‏قرارست این بار او نقش رییس دانشگاه کلمبیا را بازی کند خبر آورده باشد. مثلا خبر داده باشد که این اظهار نظر آن ماجرائی را که قرارست این بار در نیویورک رخ دهد و برایش به هر دری زده ایم منتفی می کند. ‏

تفاوت این دو فرض بر آن است که در فرض دوم خطر باقی می ماند. دلخوش نباید بود قرار نیست که سیستم تصمیم گیری از روش های ‏عموما بر بنیاد تبلیغات و جلب نظر دست بردارد. و آن چه مد نظر نیست آینده این سرزمین است و ‏مردمانش. ‏

نکته دیگر اینکه توضیح سخنگوی وزارت خارجه چنان تنظیم شده است که گویا رسانه های جهان و یا تحلیلگران ‏مخالف دولت، از سر خود و بی مطالعه چیزی گفته و تحلیلی نوشته اند که درست نبوده و توضیح لازم آمده است ؛در ‏حالی که چنین نیست. وقتی تیتر های هفته گذشته نشریه دولت و نشریات همراه و همدل دولت – مانند کیهان – نگریسته ‏شود و از آن مهم تر وقتی به سخنان رییس جمهور در جریان سفر به اجلاس سران پیمان شانگهای دقیق ‏شویم، روشن می شود که وی عامل این مغالطه بود و تحلیلگران خطا نکرده بودند؛ نه خارجی و نه ایرانی. ‏

کارتون روز دوشنبه دیلی تلگراف روزنامه دست راستی لندن خرس را نشان می داد که یک دست روی لوله ‏های انتقال سوخت گذاشته که اشاره به تسلط روسیه بر بخش عمده ای از گاز و نفت جهان است و در دست دیگر یک ‏هدیه برای ایران دارد که موشک است، موشک های پیشرفته اس 300 است. مضمون این کارتون همان است که تیتر اول روزنامه رسالت ‏بود “تجهیز ایران به پیشرفته ترین موشک ها” و همان است که تیتر روز یکشنبه روزنامه کیهان بود که [گرچه به نقل از ‏منابع غربی] ولی در تیتر اول خود ادعا کرده بود که جریان گرجستان احتمال حمله نظامی به ایران را از جورج بوش ‏گرفت. بنابراین تحلیلگران به خطا نرفته بودند.‏

اگر ده ها نمونه از این دست خبرها و هم تحلیل های پخش شده از صدا و سیما به حساب رسانه ها گذاشته شود که البته ‏‏”آزادند و نظر خود را می دهند که نظر دولت نیست” اما از گفته های همراه با خنده های شادکامانه رییس جهور نمی ‏توان گذشت که در شهر دوشنبه از بی تدبیری دولتمردان گرجستان سخن گفت و بحران قفقاز را ناشی از دخالت های ‏قدرت های خارج از منطقه دانست و گفت: “ما اطلاعاتی داریم که صهیونیست ها در ماجرا خیلی فعال بوده اند”.‏‎ ‎‏ ‏

جمله آقای احمدی نژاد در حالی که تقریبا همه همسایگان روسیه [کوچک تر از ایران ها و بی ادعاترها در استقلال] یا ‏حمله نظامی روسیه را محکوم کرده یا به محکوم کردن دخالت همسایگان قوی اکتفا کرده بودند، هیچ معنائی جز حمایت ‏از حرکت کرملین نداشت. به ویژه وقتی روس ها هم با اعلام فروش موشک ها به ایران واکنش نشان دادند. اما حالا سخنگوی وزارت خارجه – به دستور تازه ای که دریافت داشته – جمله پرخطر و ‏نسنجیده رییس جمهور را که بحران را ناشی از “دخالت قدرت های خارج از منطقه” خوانده بود به “دخالت های ‏خارجی و فرامنطقه ای در بحران گرجستان” تغییر داد و تصحیح کرد و گفت “این مداخلات به نفع صلح و ثبات در ‏منطقه نیست”، گرچه از عوامل این مداخلات نام نبرد‎.‎‏ البته گفتنی است که رییس دولت در حاشیه اجلاس سران ‏کشورهای عضو پیمان شانگهای “از صهیونیست ها به عنوان مداخله گران در امور قففاز” نام برده بود که به نظر از ‏انواع کلک های مرغابی می رسد که در زبان دیپلوماتیک کارآئی ندارد.‏

تصحیحی که سخنگوی وزارت خارجه بدان مامور شده همان کاری است که علی لاریجانی سال قبل هنگام سفر ولادیمیر پوتین ‏به تهران قصد انجامش را داشت اما نتوانست و شغل خود [دبیری شورای عالی امنیت ملی] را هم از دست داد. از ‏همین روست که نگرانی ها باقی است.‏

جمهوری اسلامی بعد از سی سال و با داشتن دیپلومات هائی که بازنشسته می شوند دیرست که هنوز نداند که با زبان ‏صد درصدی ها و خنده های بلاموضوع نمی توان در میدان سیاست جهانی، گردونه کشوری مانند ایران را جلو راند. در ‏حالی که دیگران مجهز به هزار کارشناس، مشاور خردمند و سلول های دانشگاهی با سرعتی آرام و مورچه وار ‏طرح های صدساله می ریزند. صدمه هائی که تاهم الان از اثر شتاب و سرهم بندی، هزالی و جلافت در صحنه جهانی به منافع کشور خورده ‏اندک نیست. یکی از اصول مسلم در این میدان آن است که حرکات بازیگران غیرقابل پیش بینی باشد. در حالی که ‏تندروان و آن ها که شتاب دارند همه حرکاتشان در دنیای سایبرنتیک قابل محاسبه است. متانتی که در صحنه دیپلوماسی ‏جهانی بر رفتار و حرکات دیپلومات ها و دولتمردان جهانی حاکم است، بیش تر از آن که نمایش و بازیگری باشد نشان از تامل و طمینه ای است که باید بر حرکات حاکم باشد. چرا که باید منافع جامعه ای را نمایندگی و حفظ کنند. و جهانیان می دانند که این چه دشوار کاری است . اما افسوس که ما مانند همه کار، سیاست خارجی را هم سهل گرفته ایم و نخوانده ملایش شده ایم. و بلد شده ایم که به دنیا زرنگی کنیم و بنابراین از هر سفر که برمیگردیم گزارشی بدهیم از دیگران که انگشت به دهان مانده بودند از معجزات ما.

در اجلاس دوشنبه، آن چه رییس جمهور ایران در مورد بحران قففاز گفت و حالا تصحیح شدد، تنها صدمه ای نبو که وارد آمدد، صدمه ‏بزرگ تر به عزت و غرور ایرانی وارد آمد. نفس حضور به اصرار رییس جمهور ایران در جمعی که علاقه ‏چندانی به قبول ایران به عنوان یک عضو ندارند و آویختن به گردن پوتین و دیگران چیزی نیست که بر عزت کشور ‏بیفزاید.‏

این ابتکارعمل های بچگانه مانند جمع شدن سه عضو اجلاس که فارسی صحبت می کنند و آن را در روزنامه های ‏دولتی به عنوان یک حادثه بزرگ جا انداختن، بیش از آنکه ارزشی داشته باشد ضعف و عطش ما به تبلیغات را به چشم ‏دیگران می کشاند و راه یادشان می دهد. این همان حکایت است که در مورد طرح موسوم به خط لوله صلح وقتی تبدیل ‏به دلار و ریال می شود قابل شمارش و اندازه گیری است متاسفانه همه جا مجال اندازه گیری امروز نیست. ‏

رفتن در یک اتاق با حامد کارزای که همه می دانند از کجا و چگونه بر افغانستان نازل شده است، و همتای تاجیک آقای ‏

احمدی نژاد که در هر مناسبت به ایرانی ها می گوید، با صدای بلند که ما ملا نمی ‏خواهیم و اینجا ما ودکا می خوریم و زیاد هم می خوریم، راست بگوئیم به چه کار می آید جز به درد فریبکاری و ثبت در میان خبرهای خبرگزاری دولتی.