مرضیه رسولی، روزنامهنگار، باید خود را به دادسرای اوین معرفی کند تا حکم دو سال حبس تعزیری و ۵۰ ضربه شلاقش اجرا شود. این روزنامهنگار در زمستان سال ۹۰ بازداشت شده و به قید وثیقه آزاد بود. رسولی به حکم اولیه دادگاه اعتراض داشت اما حتی پیش از اینکه تایید این حکم در دادگاه تجدید نظر به او ابلاغ شود، برای اجرای حکم احضار شده است. دو هفته پیش، ریحانه طباطبایی یک روزنامهنگار دیگر هم به صورت غیرمنتظره احضار و برای اجرای حکم راهی زندان اوین شد.
حکمی به یادگار از چشم روباه و مصلحی
دستگیری مرضیه رسولی و دو روزنامهنگار دیگر در قالب پروژهای امنیتی بود که به “چشم روباه” معروف شد. در پاییز و زمستان سال ۹۰، وزارت اطلاعات دولت احمدینژاد در یک نوبت ۶ سینماگر و در نوبت دوم سه روزنامهنگار و دو فعال رسانهای را دستگیر کرد. آن گونه که حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات وقت عنوان کرد اتهام اصلی همه این دستگیر شدگان ارتباط با بیبیسی بود که مصلحی آن را “فراگیرترین کانون تجمع انواع و اقسام عناصر و گروهکهای ضدانقلاب” میدانست. ایراد اتهام به سینماگران را خود مصلحی برعهده گرفت اما در مورد مرضیه رسولی، پرستو دوکوهکی و سهام بورقانی، سه روزنامهنگار دستگیر شده، وبسایت گرداب وارد عمل شد تا با آب و تاب از دستگیری اعضای یک “شبکه پیچیده و درهم تنیده اطلاعاتی با هدف و کارکرد جمعآوری اطلاعات خاص و هدفمند” خبر بدهد. ایراد اتهامات به روزنامهنگاران دستگیر شده از سوی سایت متعلق به مرکز بررسی جرائم سازمان یافته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حاکی از یک پروژه امنیتی مشترک میان وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه بود که اهالی سینما و رسانه را هدف قرار داده بودند.
مرضیه رسولی از سوی “گرداب” به ایفای نقشی پیچیده در “استخدام و همچنین کمک به خروج پذیرفتهشدگان شبکه بیبیسی به خارج از کشور و تهیه محتواهای خاص برای برنامههای کلیدی بیبیسی فارسی” متهم شده بود. این روزنامهنگار حوزه فرهنگ و هنر را یکی از “سرپلهای بیبیسی برای معرفی و جذب فعالان رسانهای به مراکز آموزشی این شبکه” معرفی کرده بودند که “قراردادهای مالی متعددی با شبکه بیبیسی فارسی به منظور تولید محتوا و پشتیبانی برنامهای” منعقد کرده است. دیگر اتهام او “ارتباط مشکوک و معنیدار با برخی کارکنان و عناصر بومی و غیربومی سفارت انگلیس” بود.
اتهام ارتباط این روزنامهنگاران با بیبیسی، بارها و بارها از سوی مدیران این رسانه تکذیب شد و مانور بسیار وزیر اطلاعات روی این پرونده و نامگذاریاش به نام چشم روباه، دستمایه طنز و شوخی در فضای مجازی گردید. اما از آنجا که جزییات عجیبی درباره این پرونده توسط رسانههای امنیتی عنوان میشد، برخی امیدوار بودند این دستگیریها در قالب یک پروژه نمایشی و به منظور ایجاد ترس صورت گرفته باشدو منجر به صدور احکام سنگین قضایی نشود. اما حکم دو سال زندان مرضیه رسولی که از روز سهشنبه ۱۷ تیر ماه آغاز خواهد شد، حاصل همان اتهامات است.
باستانی: همبندانم میگویند جرمت روزنامهنگاری است!
مرضیه رسولی علاوه بر زندان به ۵۰ ضربه شلاق نیز محکوم شده است. او اولین روزنامهنگاری نیست که چنین حکمی دریافت میکند، چرا که در سالهای گذشته دستگاه قضایی به کرات برای اهالی قلم، روزنامهنگاران و وبنگاران حکم شلاق صادر کرده و برخی از آنها نیز اجرا شده است.
سیامک قادری، روزنامهنگاری که هم اکنون نیز در زندان به سر میبرد علاوه بر چهار سال محکومیت و جریمه نقدی به ۸۰ ضربه شلاق محکوم شده بود که پس از پرداخت جریمه نقدی و تحمل شلاق در تابستان ۹۱، در پاییز ۹۲ مشمول عفو شد؛شلاق خورده و جریمه داده شده را بخشیدند! رحمان بوذری، دیگر روزنامهنگاری است که در خردادماه سال ۹۰ بازداشت و در دادگاه به ۲ سال حبس و ۷۰ ضربه شلاق محکوم شد. حکم شلاق این روزنامهنگار نیز اجرا شد. چندین و چند روزنامهنگار و وبنگار دیگر نیز مشمول اجرای حکم شلاق شدهاند و برای برخی نیز حکم شلاق صادر شده که یا در مراحل بعدی مشمول تجدیدنظر شده و یا اجرا نشده است. از جمله بهمن احمدی امویی در زمستان ۸۸ به هفت سال و چهار ماه حبس تعزیری و ۳۴ ضربه شلاق محکوم اماحکم شلاق در دادگاه تجدیدنظر حذف شد.
یکی از موارد جنجالی اجرای حکم “تعزیر”، شلاقزدن یک وبلاگنویس زن به نام سمیه توحیدلو در تابستان ۹۰ بود. هرچند این وبلاگنویس اعلام کرد که اجرای شلاق او “نمادین” بوده و کسی “نگرانی بابت هیچگونه درد و رد فیزیکی” نداشته باشد. گویا هدف از اجرای این حکم به نوعی شکنجه روحی و تحقیر این وبنگار بوده است.
صدور حکم شلاق برای روزنامهنگاران، پیش از جریانات اعتراضی سال ۸۸ هم سابقه داشته است. از جمله در سال ۱۳۸۶، محمدجواد روح، روزنامهنگار روزنامههای اصلاحطلب از سوی شعبه ۱۰۰۵ دادگاه عمومی تهران به ۳۵ ضربه شلاق و پرداخت یک میلیون ریال جریمه محکوم شد.
پیش از آن هم امید معماریان، روزبه میر ابراهیمی، شهرام رفیع زاده و جواد غلام تمیمی که در مهرماه ۱۳۸۳ به دلایل مطالب منتشر شده در وبلاگشان دستگیر، شکنجه و وادار به اعتراف اجباری شده بودند، از سوی شعبه ۱۰۵۹ دادگاه جزایی و انقلاب تهران به حبسهایی تا سه سال و سه ماه و همچنین شلاق محکوم شدند.
اما یکی از موارد خبرساز صدور حکم شلاق برای روزنامهنگاران در مورد مسعود باستانی رخ داد. باستانی، روزنامهنگاری که پس از انتخابات ریاستجمهوری ۸۸ همچنان در بازداشت به سر میبرد پیش از این و در شهریور ۱۳۸۵ برای اجرای حکم شلاق به دفتر اجرای احکام دادسرای ناحیه ۹ فرودگاه فراخوانده شد. این حکم مربوط به پرونده باستانی هنگام سردبیری هفته نامه “ندای اصلاحات” اراک بود که به اتهام “نشر اکاذیب و اهانت” به ۶ ماه حبس و ۶۰ ضربه شلاق محکوم شده بود. انتشار خبری از وضعیت اکبر گنجی هنگام بستری شدن در بیمارستان میلاد پس از اعتصاب غذای سال ۸۴ موجب بازداشت دوباره باستانی و فراخوانی برای اجرای حکم شلاق قدیمی شد. اما در نهایت حکم اجرا نشد.
مسعود باستانی در آن هنگام در یادداشت کوتاهی نوشته بود: “مادرم می گوید: من حاضرم طلاهایم را بفروشم تا شلاقت را بخری! همسرم اما از او نگرانتر است. صبح امروز میگفت که تمام شب گذشتهاش را با خوابهای پریشان شلاق خوردن من سپری کرده است و همکارانم در روزنامههای کشور هر کدام میکوشند تا به سهم خویش سخنی به همدردی بگویند.”
در ادامه این مطلب آمده بود: “یکی از دوستان به ضعف بدنی من اشاره می کند و میگوید: اگر تو ۷۴ ضربه شلاق بخوری دیگر چیزی ازت باقی نمیماند. دیگری نیز به دنبالش این قول را می آورد که باید یک ماه در بستر بخوابی و دیگری با تعجب بسیار زیادی می پرسد تحملش را داری…؟! اما من این روزها خاطرات سال گذشته را با خود مرور می کنم و گهگاه به یاد زندانیانی میافتم که سال گذشته در چنین روزهایی که من در کنارشان در زندان اراک و زندان اوین گرمای تابستانی را تحمل می کردم چگونه از تعیین مجازات حبس برای روزنامهنگاری که چیزی سنگینتر از قلم را در دست نگرفته بود تعجب می کردند. یکی از آنها که گاهی روزنامه میخواند و گهگاه در هواخوری زندان با من گپ میزد و از سیاست سخن میگفت و اکبر گنجی را میشناخت از من پرسید: واقعا تنها جرم تو، فعالیت روزنامهنگاری بوده است؟ اینجا همه فکر می کنند که تو دروغ می گویی و شاید جرمات مهریه، نفقه و یا کلاهبرداری است… آنها آن روزها از این که من در کنارشان حبس میکشم، تعجب می کردند و با خود فکر می کنم اگر آنها شاهد شلاق خوردن من باشند تا چه حد تعجب خواهند کرد. شاید از خود خواهند پرسید: به چه جرمی …؟!”