ورزش و نرمش روزانه در عمل به طور کامل تعطیل شده است، حتی امکان رفتن به حیاط و محوطه ی هواخوری هم برایم وجود ندارد. اوضاع جسمی ام چنان خراب است که در عمل راه رفتن عادی هم مقدور نیست. فاصله ی سی چهل متری حسینیه تا زیر هشت را باید به چند ایستگاه تقسیم کنم و در هر توقفگاه دقایقی بر روی نیمکتی بنشینم، نفس چاق کنم تا فشار وارده بر کمر و پاهایم کم شود، درد تقلیل یابد و بنیه ی ادامه دادن میسر شود.
امروز بحث نیاز به ویلچیر را با رسمیت بیشتری مطرح کردم، اما گرامی مرا حواله داد به رئیس بهداری تا رجبی دستور لازم را صادر کند. در این مرحله نمیخواستم چنین کاری را انجام دهم، اما پس از سقوط دیشب و انتقال اضطراری به اورژانس، خودشان اول وقت نامم را برای اعزام صدا کردند. پزشک مستقر در بهداری با همان معاینه ی اولیه جوابم کرد. او با توجه به درمان های غیربنیانی درون زندان تاکید داشت که “کافی است این همه آمپول و…”. به دکتر یوسفنژاد معاون بهداری که مرد نیک و شریفی است مراجعه کردم. او با دقت و حساسیت مساله را پیگیری کرد و دستور انجام رادیولوژی و فیزیوتراپی را صادر کرد. همچنین قرار شده دکتر ارتوپد نیز مرا ویزیت کند و اگر لازم تشخیص داد برای انجام عکسبرداری و ام.آر.ای به بیمارستان خارج از زندان اعزام شوم.
با این وجود چندان خوش بین نیستم. گمانم این است که این کار هم در ردیف انجام تست ورزش قرار خواهد گرفت که دکتر عندلیب تا کنون در دو مرحله- پیش از اعزام به زندان فردیس و پس از بازگشت از آنجا- دستور آن را صادر کرده ولی در عمل اتفاقی نیفتاده است. حتی پس از آنکه از جانب مسوولان بهداری زندان این موضوع مطرح شد که در صورت موافقت با تقبل هزینه ی تست ورزش و استقرار در بیمارستان در روند امور تسریع خواهد شد، پذیرفتن مخارج از جانب من هم کار ساز نشد. معلوم است که جای دیگری تصمیم ها گرفته می شود.
اوضاع دارو و درمان در زندان چنان خراب است که پاسخ آزمایش خون یک ماه پیش هم هنوز نیامده است. در امور جزئی کارهای آزمایشگاهی داخل زندان انجام می شود و در مجموع بد هم نیست، اما وقتی پای مراکز درمانی خارج از زندان به میان می آید و ارتباط با آن ها، همه چیز دگرگون می شود؛- همانند دریافت پاسخ همین آزمایش خون در خصوص وضعیت تروئیدم. دکتر متخصص مغز و اعصاب معتقد است که پا درد و دست دردم میتواند پیامد عمل تیروئید در آمریکا باشد و صدمه دیدن غده ی پاراتیروئید. از دید او این امری طبیعی است. به عقیده ی وی عمل رادیودرمانی پس از مدتی آثار منفی و عوارض جانبی خود را نشان میدهد و احتمالا در مورد من زمان بروز آن فرا رسیده است. دکتر جدیدی هم مشتی قرص و کپسول جدید به موارد فراوان گذشته افزود، همراه با دو آمپول برای تخفیف درد و شل شدن عضلات. با تمام این موارد، اندک تغییری در میزان درد پاها ایجاد نشده است.
امشب مهدی مصاحبه مفصلی با رادیو فردا داشت و در این مورد صحبت کرد، به علاوه بحث شکایت یک سال پیش من در مراجع قضائی بین المللی که اکنون نتیجهاش اعلام شده است، در محکومیت اقدام غیرقانونی و نقض حقوق بشر حکومت ایران و ضرورت آزادی فوری من؛ بخصوص حالا که بیماریام عود کرده است و در عمل نیمه فلج شدهام.
برنامه ی تجلیل از روزنامهنگاران در روز خبرنگار- سالروز شهادت صارمی- در حقیقت بر اساس برنامه پیش نرفته و می توان با قاطعیت گفت که به هم خورده است. بر اساس برنامه ی اولیه ، آقای خاتمی قرار بود در این روز به منزل یکی از روزنامهنگاران زندانی برود و در شرایطی که خانواده های دیگر زندانیان در این محل گردهم می آمدند به تجلیل از آن ها بپردازد. اول نام من مطرح شده بود و آمدن همه به خانه ی ما. از همان ابتدا می شد حدس زد که وی بنا به ملاحظات سیاسی به این کار رضایت نخواهد داد. او که در این یک سال حتی سری به خانواده ی من نزده است، چگونه میتواند به مناسبت روز خبرنگار به خانه ی ما بیاید و کلی روزنامهنگار دیگر را هم آنجا جمع کند. کسی که پیش از این حوادث و شرایط پیش از انتخابات- احتمالا بنا به توصیه ی افراد شناخته شده- حاضر نشده بود در مراسم تشییع جنازه و حتی سالگرد وفات احمد بورقانی حضور و سخنرانی مرا بپذیرد، مشخص بود که مراسم روز خبرنگار را با محوریت من اجرا نخواهد کرد، بخصوص حالا که آن دفاعیه در سطح گسترده منتشر و شکایتم از آن سه نفر همه جا مطرح شده است.
نامزد پس از من زیدآبادی بود. دیروز خبر رسید که در منزل آنها هم خبری از برگزاری روز خبرنگار نخواهد بود. گمان میبردیم که در مورد احمد، خاتمی کوتاه بیاید. اما گویا برای رفع مشکل صورت مساله را بطور کلی پاک کرده اند. حال اعلام شده است که وی چون قرار است در مراسم سالیانه ی بنیاد باران ـ- یا چیزی شبیه آن-ـ حضور داشته باشد، پس فرصت شرکت در این مراسم را نخواهد داشت!
این پرسش این روزها حسابی ذهن مرا مشغول کرده است که وقتی ملاحظه کاری ها و محافظهکاری ها در این حد و اندازه است، در آینده اگر اتفاق خاصی بیفتد چه خواهد شد؟ لابد و حتما آن گروه “مطرود” و “نامقبول” حاکمیت و شخص رهبری- با تمام هزینههایی که در راه سرنگونی شاه و استقرار جمهوری اسلامی و دفاع از خاک سرزمین ایران دادهاند- حذف خواهند شد و جریان محافظهکار و فرصتطلب همه کاره ی این مرز و بوم. پائین ترین جایگاه چنین افراد شناخته شده ای مشاور خواهد بود و نشستن در جایگاه راهنما و مصدر صدور پیشنهادها و توصیه های این چنینی. بگذریم که هر چه در این ارتباط بگویم کم گفتهام، به هر حال آفتاب همیشه پشت ابرها باقی نخواهد ماند و حقایق روز آشکار خواهد شد.
این در شرایطی است که خاتمی در مرکز حملات تبلیغاتی جریان اقتدارگرا، از جمله در خصوص دریافت پول از خارج قرار گرفته است. پیش از این میگفتند آمریکا یک میلیون دلار به سران فتنه داده است. پس از حمله موسوی و کروبی به جوسازان و اعلام شکایت علیه احمد جنتی که ابتدا این حرف را مطرح کرده بود، کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان گفته است که جنتی حتما مدرک و مستنداتی در اختیار دارد! حالا رسابی گفته است که منظور از این پول کمکی است که عربستان به نیابت از آمریکا به خاتمی داده است. احتمالا منظورشان آن بودجه ی فعالیت های بین المللی است که کشورهای خارجی از جمله عربستان به صورت علنی برای بنیاد گفتوگوی تمدنها، اختصاص دادهاند. این احتمال وجود دارد که انجام چنین حملاتی باعث شده باشد که خاتمی بر دز محافظهکاری همیشگیاش بیفزاید؛ خدا عالم است.
بالاخره در ماجرای اوین هم تحولی ایجاد شد. بابک بردبار که قرار بود برای عید نیمه شعبان آزاد شود، حالا پس از سیزده چهارده روز اعتصاب غذا و گذشت ۱۲ روز از پانزده شعبان بیرون آمده است. با این حساب تعداد زندانیان اعتصابی اوین اکنون به ۱۶ نفر رسیده است.
ما هم امروز یا اعتصاب غذا بودیم یا روزه سیاسی! جالب است که مصطفی از اول صبح دور افتاده بود که ببیند چه افرادی روزه گرفتهاند و چه کسانی در اعتصاب غذا هستند- اطلاعاتی که میتواند زمینه ساز برخورد و اقدام تنبیهی از سوی مقامهای زندان یا مسوولان قضایی و امنیتی فراهم شود. این امر خواسته و ناخواسته به شک و تردیدها و حرف و حدیثهای موجود پیرامون او دامن میزند و بیش از پیش مصطفی را به عنوان آنتن معرفی خواهد کرد، هرچند که واقعیت میتواند خلاف این باشد و در این ماجرا تنها یک کنجکاوی شخصی یا حماقت سیاسی صورت گرفته باشد.
غروب یکشنبه ۱۷/۵/۸۹ ساعت ۱۹: ۳۰ حسینیه سالن۸، بند۳، رجایی شهر