پس از مشکلاتی که در پی کنکورسال جاری پیش آمد، “تعبیر بومیگزینی” هم بر سر زبانها افتاد. علاوه بر اعتراضها، تحلیلهای مختلفی نیز در مورد بومیگزینی ارائه شده است. من هم چندی پیش در همین زمینه مصاحبهای کردم با روزنامهی اعتماد. اما از آنجا که فقط چند جملهای از مطالب آن مصاحبه در قالب یک گزارش منتشر شد، بیمناسبت ندیدم کل پرسش و پاسخهای مطرح شده را در اینجا بیاورم. چرا که به نظرم این طرح بر خلاف ظاهرِ صرفاً آموزشیاش، در صورت اجرایی شدن و تداوم، میتواند تا حدی بر فضای اجتماعی زندگی شهری موثر افتد و پیامدهای اجتماعی و سیاسی پردامنهای در پی داشته باشد. به علاوه با پیگیری این موضوع ضمناً میتوان دید که چرا کنترل بدن زنان به ذغدغهای برای قدرت سیاسی بدل شده است.
فکر می کنید اجرای طرح بومی گزینی جنسیتی و سهمیه بندی جنسیتی، تا چه اندازه ترکیب جنسیتی دانشگاه های بزرگ و به تبع آن بازار کار را متحول سازد؟
قاضیان: هنوز که جزئیات طرحِ مجلس روشن نیست. مصوبات شورای انقلاب فرهنگ هم کلیتر و ارشادیتر ازآن است که بشود بر آن نام طرح گذاشت. چیزی هم که در روزهای گذشته اتفاق افتاد بر اساس طرحی از پیش آماده شده نبود، چرا که تازه نمایندگان مجلس پس از وقوع «حادثه» و از پس تصمیمات وزارت علوم در صدد به میان آوردن طرحی برای بومیسازی برآمدهاند. در واقع آنچه از آن به عنوان بومیسازی یاد میشود، درست مثل حوادث غیرمترقبه بود و طبیعتاً بسیاری را هم غافلگیر و بهت زده کرد. این حوادث بر مبنای تصمیمات فردی و خلقالساعهی مقامات بالادست پدید میآیند. در سالهای اخیر شاهد موارد متعددی از این حرفها و تصمیمها و حوادث ناشی از آن بودهایم. تصمیماتی که یک شبه و اغلب هم یکتنه گرفته میشود، و بعد کلی از آدمهای دیگر موظف میشوند تلاش کنند و دست و پا بزنند تا طرحی بدوزند که به قامت تصمیمات گرفته شده، برازنده بیاید. خوب وقتی طرحهایی که بر مبنای انبوهی از تلاشها ـکه نامِ نامی “کار کارشناسی” را هم بر پشت خود حمل میکنندـ تهیه میشود و ناکارآمد از کار در میآید، معلوم نیست آخر و عاقبت این جور طرحهای شتابزده که معمولاً هم فقط هدف یا آرزویی کمابیش مشخص در نظر دارند، چه جور از کار دربیاید. چرا که طرحهایی که به این شیوه تنظیم شوند، معمولاً به پیامدهای آشکار (مثلاً تغییر ترکیب جنسیتی دانشگاههای بزرگ) هم توجهی ندارند، چه رسد به پیامدهای پنهان و ناخواسته از جمله پیامدهایش بر بازار کار و اشتغال. با این اوصاف فکر میکنید کسانی مثل من بتوانند در حال حاضر پاسخ قابل قبولی به این پرسشها بدهند.
صرف نظر از جنبههای کلان، این طرح واقعاً چه گرهای از مشکل دانشجویان دختر باز میکند؟
قاضیان: فرض کنیم که بنا به آنچه تا به حال شنیده شده، این طرح در صدد حل برخی مسائل فنی، از جمله مشکلاتی مثل انتقال دانشجویان دختر، کمبود خوابگاه، و آسودگی خاطر بیشتر خانوادهها یا خود دختران برای تحصیل در دانشگاه باشد. در این صورت چرا باید «الزام» در کار باشد. چون اگر کسانی، اعم از دختر یا پسر، رتبة مناسب داشته باشند میتوانند به خاطر شایستگی آموزشی بیشتر هر جایی که میخواهند، ازجمله شهر محل سکونتشان را، برای ادامهی تحصیل انتخاب کنند. اگر هم رتبهی مناسبی در حد و حدود سطحِ آموزشی دانشگاهِ محلِ سکونتشان ندارند، چرا باید حق آموزشی اشخاص دیگری را که از شایستگی آموزشی بیشتری برخوردارند، پایمال کنند. آیا به صِرف فراهم کردن اسباب راحتی افراد برای تحصیل در محل سکونت، میشود حق دیگران را ضایع کرد؟ آیا میشود برای جبران ناکارآمدی نظام اجرایی در جهتِ تهیهی شرایط مطلوب برای ادامهی تحصیل دانشجویان، از جمله تدارک خوابگاه، که بویژه برای تسهیل ادامهی تحصیلِ دانشجویان دختر ضروری است، حق عدهای از آنها را زیرپا گذاشت. برای موارد خاصی هم که افراد واجد شایستگی آموزشی، پس از مدتی به دلایلی میخواهند به جای دیگر منتقل شوند که نیاز به چنین طرحی نیست. مشکلِ این موارد را میتوان با ایجاد تسهیلاتی برای انتقال حل کرد یا مشکلات کنونی را برطرف کرد. به این ترتیب حتی در غیاب طرح بومیگزینی نیز، افراد واجد شایستگیهای آموزشی، از جمله دختران میتوانند به طور نسبی محل تحصیلشان را به اختیار خود انتخاب کنند. اگر هم در طرح مورد نظر از ”الزام” خبری نباشد که اصلاً طرح به حساب نمیآید و آنوقت میشود هیاهوی بسیار برای هیچ.
به نظر شما دختران ایرانی چرا تا این اندازه برای ورود به دانشگاهها اصرار دارند؟
قاضیان: میشود به طور کلی گفت که دختران ایرانی در تلاشهای خود برای ورود به دانشگاه در جستجوی منابع جدیدی هستند برای ساختن هویت خویش. به زبان غیر فنیتر، آنها یا در جستجوی فرصتهای سرنوشتساز تازهاند یا در صدد فرار از محدودیتهای فرصتکُش موجود. دختران از یک سو میخواهند از محیط بستهی خانه و خانواده ومحله و شهر خود پا بیرون بگذارند، و فضاهایی اندک آزادتر را تجربه کنند. چرا که صدای این تجربههای آزادتر را بیش و کم شنیدهاند. ورود در این تجربهها بدون کندن فیزیکی حتی کوتاه مدت از چاردیواری خانه مکن نیست. چنین کندنهایی در شکل سنتیاش از طریق ازدواج میسر میشده است. اما این نوع کندن مثل رفتن از دل محدودیتهای قدیمی به درون محدودیتهای جدید است. شکل دیگری از این نوع رهایی از طریق اشتغال است. اما در حال حاضر، هم پیدا کردن کار با مدرکی در حد دیپلم دشوار است هم بسیاری از خانوادهها با این نوع خروج دختران از خانه برای شاغل شدن موافقتی ندارند. اما ادامهی آموزش از طریق آموزش عالی، که امروزه ارزش اجتماعی پذیرفتهتری برای دختران به حساب میآید، کلیدی است برای گذر از درهای محیط بستهی خانه و محدودیتهای آن. چون ماندن در خانه یعنی تن سپردن دختران به معدود گزینههای قابل دسترسی که در مسیرهای خانوادگی معمول اتفاق میافتد، که از مهمترین آنها تن دادن به تصمیمات مقدر خانواده برای آیندهشان (مثل فشار برای ازدواج سریعتر) است. اما وقتی دختری پا به دانشگاه میگذارد، حتی برای همین فشار خانوادگی و اجتماعی برای ازدواج هم با گزینههای بیشتری مواجه میشود. چون به هر حال نمیشود کتمان کرد که در غیاب سازوکارهای نهادی مناسب برای همسریابی، دانشگاهها امروزه بارِ این ناکارکردی نهادی را هم بر دوش گرفتهاند. از سوی دیگر، گذشته از گریزهای ناگزیر از محدودیتهای محلی، دختران نه فقط به گونهای واکنشی، که با اتکا به قدرت عاملیت خود نیز میکوشند هویت فردای خود را با توسل به فرصتهای امروزشان بسازند. یکی از مهمترین این فرصتها در جامعهی ما و حتی در سطح جهانی، آموزش، بویژه آموزش عالی است. با ورود به آموزش عالی دختران میتوانند در سقف شیشهای جهان مردانهی اشتغال و ارتقای اجتماعی ترکهایی بوجود بیاورند و خود را بالا بکشند. البته که بجز آموزش عالی راههای دیگری هم برای ارتقاءِ اجتماعی یافت میشود، اما آن راهها معمولاً پرمخاطره و در هر حال پرهزینهترند. بنابراین تقاضای بیشتر دختران برای آموزش عالی (صرف نظر از جنبهی مقایسهای آن، یعنی کاهش تقاضای پسران) میتواند به معنی جستجوی فرصتها شغلی و موقعیت اجتماعی بهتر در آینده هم به حساب بیاید.
چرا مجلس و سایر دولتمردان می کوشند مانع ورود دختران به دانشگاه ها شوند؟
قاضیان: ببینید، نبود شفافیت و فقدان سازوکارهای نظارتِ مدنی، فضایی پر از سوءِ تفاهم و حتی سوءِظن ایجاد میکند و در نتیجه تصمیمات دولت به جای جلب مشارکت با عدم پذیرش و مقاومتِ اجتماعی روبرو میشوند. دولتهای غیر دموکراتیک تصور میکنند با بستن فضاها و اعمال سرکوب شدیدتر میتوانند از مقاومت اجتماعی جلوگیری کنند. در آغاز هم مشاهدات مؤید موفقیت آنان است. اما به مرور که سرکوب ناگزیر فرسایش مییابد، مقاومتِ اجتماعی مثل آب زیر پوستهی دُمَلِ تصمیمات سیاسی جمع میشود. بنابراین هزینهی تصمیمات اجتماعی سیاستمداران هم افزایش مییابد. نمونهاش همین تصمیماتی است که در زمینهِهای مختلف آموزش عالی گرفته میشود، اما مقبول نمیافتد و طبعاً مشارکتی هم در اجرایش جلب نمیشود. از همین دست تصمیمات، یکی هم بومیگزینی است که چون طی فرآیندهای شفاف صورت نمیگیرد و مشارکت آحاد ذینفعان در موضوع را جلب نمیکند، دستکم با سوءِ تفاهم روبرو میشود. برای همین هم مثلاً فکر بومیگزینی با طرحهای سهمیهبندی جنسیتی یا گزینش جنسیتی خلط میشود و این تصور پدید میآید که گویا دولت با بومیگزینی قصد دارد جلوی ورورد دختران را به دانشگاه بگیرد. اما به نظر من این طرح پیامدهای دیگری دارد که بسیار مهمتر از حل مشکلات فنی آموزش عالی و گستردهتر از موضوع جلوگیری از ورورد دختران به دانشگاههاست. چرا که بومیگزینی نه آن مشکلات فنی را حل میکند نه لزوماً مانع ورود دختران به دانشگاهها میشود، بلکه حضور آنها را از نظر جغرافیایی مقید و محدود میکند. گرچه بومیگزینی میتواند حقوق اساسی دختران را در زمینهی آموزش نقض کند. اما دولتمردان چه قصد ممانعت از حضور دختران در دانشگاه داشته باشند یا نداشته باشند، با این طرح نمیتوانند به مقصود خود برسند. چیز مهمتری که دولتمردان با در میان آوردن فکر بومیگرینی احتمالاً به دنبال آن هستند، فراهم آوردن تمهیداتی اجتماعی برای کنترل فرهنگی بیشتر بر بدن زنان است. آنان تصور میکنند بخشی از فضای اجتماعی و فرهنگی شهرهای کشور که با معیارهای آنان مطابقت ندارد، ناشی از حضور زنان و دختران در فضاهای عمومی است. وضعیت کنونی این فضاها نیز از نظر اظهاری/نمایشی برای قدرت سیاسی مستقر اهمیت بسیار دارد. تا به حال از طریق تمهیدات پلیسی مختلف، که آخرینش طرح ارتقاءِ امنیت اجتماعی بوده، تلاش شده این فضاها تحت کنترل دربیاید، اما با موفقیت همراه نبوده است. تا حدی که مقامات عالی رتبهی پلیس هم گفتهاند که با اجرای این طرح فقط توانستهاند جلوی بیحجابی قطعی را بگیرند، نه بیشتر. پیداست که تمهیدات پلیسی هم هیچگاه نمیتواند مستمر و کامل باشد. بنابراین کنترل بدن زنان نیاز به سیاستهای دیگری دارد تا به تهدیدی بالفعل بدل نشود.. بنا به تحلیلهای امنیتی از فرهنگ، دانشجویانِ دختر، پیشتاز رواج تخطی از معیارهای مناسب در زمینهی چگونگی حضور بدن زنان در فضاهای عمومی شهرها، بویژه شهرهای کوچک تر، به حساب میآیند. بخشی از این نقش پیشتازانه ناشی از این واقعیت است که دختران وقتی از خانه و خانواده دور میشوند، از کنترل سنتی خانواده بر بدن خود رها میشوند. یعنی دیگر از نظر نحوهی پوشش، آرایش، آمد و شد، ارتباط با جنس مخالف و مانند آنها زیر کنترل مستقیم خانوادهها قرار ندارند. دولت با طرحهایی از قبیل بومیگزینی، که نوک تیزش متوجه دختران میشود، به دنبال این است که بخشی از بار کنترلی خود را بر دوش خانوادهها بیندازد. در این حالت خانوادهها عملاً برای پرهیز از مشکلاتی که برای دخترانشان، یا برای “اعتبار” و “آبرو”ی خودشان، ممکن است پیش بیاید، به نیابت از دولت به کنترل بدن دختران از نظر شیوهی حضور در فضاهای عمومی خواهند پرداخت. به این ترتیب هزینههای کنترلی دولت، بویژه هزینههای اجتماعی آن، کاهش مییابد و هدفهایش هم محتملاً بهتر محقق میشود. البته به این ترتیب میدان جنگ و گریز آن دختران با پلیس به داخل خانوادهها منتقل میشود و والدین ناگزیر، و البته گاهی هم با میل و رغبت و به عنوان دستیار داوطلبانهی قدرتِ مستقر، به پلیس بدن دخترانشان بدل میشوند.
منبع: دال