طرح بومی‌گزینی دانشگاه

نویسنده

zeinabpeyghabarzadeh.jpg

پس از مشکلاتی که در پی کنکورسال جاری پیش آمد، “تعبیر بومی‌گزینی” هم بر سر زبان‌ها افتاد. علاوه بر ‏اعتراض‌‌ها، تحلیل‌های مختلفی نیز در مورد بومی‌گزینی ارائه شده است. من هم چندی پیش در همین زمینه ‏مصاحبه‌ای کردم با روزنامه‌ی اعتماد. اما از آن‌جا که فقط چند جمله‌ای از مطالب آن مصاحبه در قالب یک ‏گزارش منتشر شد، بی‌مناسبت ندیدم کل پرسش و پاسخ‌های مطرح شده را در این‌جا بیاورم. چرا که به نظرم ‏این طرح بر خلاف ظاهرِ صرفاً آموزشی‌اش، در صورت اجرایی شدن و تداوم، می‌تواند تا حدی بر فضای ‏اجتماعی زندگی شهری موثر افتد و پیامدهای اجتماعی و سیاسی پردامنه‌ای در پی داشته باشد. به علاوه با ‏پی‌گیری این موضوع ضمناً می‌توان دید که چرا کنترل بدن زنان به ذغدغه‌ای برای قدرت سیاسی بدل شده ‏است.‏

‏ ‏

‎ ‎فکر می کنید اجرای طرح بومی گزینی جنسیتی و سهمیه بندی جنسیتی، تا چه اندازه ترکیب ‏جنسیتی دانشگاه های بزرگ و به تبع آن بازار کار را متحول سازد؟‎ ‎

‏ ‏

قاضیان: هنوز که جزئیات طرحِ مجلس روشن نیست. مصوبات شورای انقلاب فرهنگ هم کلی‌تر و ‏ارشادی‌تر ازآن است که بشود بر آن نام طرح گذاشت. چیزی هم که در روزهای گذشته اتفاق افتاد بر اساس ‏طرحی از پیش آماده شده نبود، چرا که تازه نمایندگان مجلس پس از وقوع «حادثه» و از پس تصمیمات ‏وزارت علوم در صدد به میان آوردن طرحی برای بومی‌سازی برآمده‌اند. در واقع آن‌چه از آن به عنوان ‏بومی‌سازی یاد می‌شود، درست مثل حوادث غیرمترقبه بود و طبیعتاً بسیاری را هم غافلگیر و بهت زده کرد. ‏این حوادث بر مبنای تصمیمات فردی و خلق‌الساعه‌ی مقامات بالادست پدید می‌آیند. در سال‌های اخیر شاهد ‏موارد متعددی از این حرف‌ها و تصمیم‌ها و حوادث ناشی از آن بوده‌ایم. تصمیماتی که یک شبه و اغلب هم ‏یک‌تنه گرفته می‌شود، و بعد کلی از آدم‌های دیگر موظف می‌شوند تلاش ‌کنند و دست و پا بزنند تا طرحی ‏بدوزند که به قامت تصمیمات گرفته شده، برازنده بیاید. خوب وقتی طرح‌هایی که بر مبنای انبوهی از تلاش‌ها ‏ـ‌که نامِ نامی “کار کارشناسی” را هم بر پشت خود حمل می‌کنند‌ـ تهیه می‌شود و ناکارآمد از کار در می‌آید، ‏معلوم نیست آخر و عاقبت این جور طرح‌های شتابزده که معمولاً هم فقط هدف یا آرزویی کمابیش مشخص در ‏نظر دارند، چه جور از کار دربیاید. چرا که طرح‌هایی که به این شیوه تنظیم شوند، معمولاً به پیامدهای آشکار ‏‏(مثلاً تغییر ترکیب جنسیتی دانشگاه‌های بزرگ) هم توجهی ندارند، چه رسد به پیامدهای پنهان و ناخواسته‌ از ‏جمله پیامدهایش بر بازار کار و اشتغال. با این اوصاف فکر می‌کنید کسانی مثل من بتوانند در حال حاضر ‏پاسخ قابل قبولی به این پرسش‌ها بدهند.‏

‏ ‏

‎ ‎صرف نظر از جنبه‌های کلان، این طرح واقعاً چه گره‌ای از مشکل دانشجویان دختر باز ‏می‌کند؟‎ ‎

‏ ‏

قاضیان: فرض کنیم که بنا به آن‌چه تا به حال شنیده شده، این طرح در صدد حل برخی مسائل فنی، از جمله ‏مشکلاتی مثل انتقال دانشجویان دختر، کمبود خوابگاه، و آسودگی خاطر بیشتر خانواده‌ها یا خود دختران برای ‏تحصیل در دانشگاه باشد. در این صورت چرا باید «الزام» در کار باشد. چون اگر کسانی، اعم از دختر یا ‏پسر، رتبة مناسب داشته باشند می‌توانند به خاطر شایستگی آموزشی بیشتر هر جایی که می‌خواهند، ازجمله ‏شهر محل سکونتشان را، برای ادامه‌ی تحصیل انتخاب کنند. اگر هم رتبه‌ی مناسبی در حد و حدود سطحِ ‏آموزشی دانشگاهِ محلِ سکونتشان ندارند، چرا باید حق آموزشی اشخاص دیگری را که از شایستگی آموزشی ‏بیشتری برخوردارند، پایمال کنند. آیا به صِرف فراهم کردن اسباب راحتی افراد برای تحصیل در محل ‏سکونت، می‌شود حق دیگران را ضایع کرد؟ آیا می‌شود برای جبران ناکارآمدی نظام اجرایی در جهتِ تهیه‌ی ‏شرایط مطلوب برای ادامه‌ی تحصیل دانشجویان، از جمله تدارک خوابگاه، که بویژه برای تسهیل ادامه‌ی ‏تحصیلِ دانشجویان دختر ضروری است، حق عده‌ای از آن‌ها را زیرپا گذاشت. برای موارد خاصی هم که ‏افراد واجد شایستگی آموزشی، پس از مدتی به دلایلی می‌خواهند به جای دیگر منتقل شوند که نیاز به چنین ‏طرحی نیست. مشکلِ این موارد را می‌توان با ایجاد تسهیلاتی برای انتقال حل کرد یا مشکلات کنونی را ‏برطرف کرد. به این ترتیب حتی در غیاب طرح بومی‌‌گزینی نیز، افراد واجد شایستگی‌های آموزشی، از جمله ‏دختران می‌توانند به طور نسبی محل تحصیلشان را به اختیار خود انتخاب کنند. اگر هم در طرح مورد نظر از ‏‏”الزام” خبری نباشد که اصلاً طرح به حساب نمی‌آید و آن‌وقت می‌شود هیاهوی بسیار برای هیچ.‏

‏ ‏

‎ ‎به نظر شما دختران ایرانی چرا تا این اندازه برای ورود به دانشگاهها اصرار دارند؟‏‎ ‎

‏ ‏

قاضیان: می‌شود به طور کلی گفت که دختران ایرانی در تلاش‌های خود برای ورود به دانشگاه در جستجوی ‏منابع جدیدی هستند برای ساختن هویت خویش. به زبان غیر فنی‌تر، آن‌ها یا در جستجوی فرصت‌های ‏سرنوشت‌ساز تازه‌اند یا در صدد فرار از محدودیت‌های فرصت‌کُش موجود. دختران از یک سو می‌خواهند از ‏محیط بسته‌ی خانه و خانواده ومحله و شهر خود پا بیرون بگذارند‌، و فضاهایی اندک آزادتر را تجربه کنند. ‏چرا که صدای این تجربه‌های آزادتر را بیش و کم شنیده‌اند. ورود در این تجربه‌ها بدون کندن فیزیکی حتی ‏کوتاه مدت از چاردیواری خانه مکن نیست. چنین کندن‌هایی در شکل سنتی‌اش از طریق ازدواج میسر می‌شده ‏است. اما این نوع کندن مثل رفتن از دل محدودیت‌های قدیمی به درون محدودیت‌‌های جدید است. شکل دیگری ‏از این نوع رهایی از طریق اشتغال است. اما در حال حاضر، هم پیدا کردن کار با مدرکی در حد دیپلم دشوار ‏است هم بسیاری از خانواده‌ها با این نوع خروج دختران از خانه برای شاغل شدن موافقتی ندارند. اما ادامه‌ی ‏آموزش از طریق آموزش عالی، که امروزه ارزش اجتماعی پذیرفته‌تری برای دختران به حساب می‌آید، ‏کلیدی است برای گذر از درهای محیط بسته‌ی خانه و محدودیت‌های آن. چون ماندن در خانه یعنی تن سپردن ‏دختران به معدود گزینه‌های قابل دسترسی که در مسیرهای خانوادگی معمول اتفاق می‌افتد، که از مهمترین ‏آن‌ها تن دادن به تصمیمات مقدر خانواده برای آینده‌‌‌شان (مثل فشار برای ازدواج سریع‌تر) است. اما وقتی ‏دختری پا به دانشگاه می‌گذارد، حتی برای همین فشار خانوادگی و اجتماعی برای ازدواج هم با گزینه‌های ‏بیشتری مواجه می‌شود. چون به هر حال نمی‌شود کتمان کرد که در غیاب سازوکارهای نهادی مناسب برای ‏همسریابی، دانشگاه‌ها امروزه بارِ این ناکارکردی نهادی را هم بر دوش گرفته‌اند. از سوی دیگر، گذشته از ‏گریزهای ناگزیر از محدودیت‌های محلی، دختران نه فقط به گونه‌ای واکنشی، که با اتکا به قدرت عاملیت خود ‏نیز می‌کوشند هویت فردای خود را با توسل به فرصت‌های امروزشان بسازند. یکی از مهمترین این فرصت‌ها ‏در جامعه‌ی ما و حتی در سطح جهانی، آموزش، بویژه آموزش عالی است. با ورود به آموزش عالی دختران ‏می‌توانند در سقف شیشه‌ای جهان مردانه‌ی اشتغال و ارتقای اجتماعی ترک‌هایی بوجود بیاورند و خود را بالا ‏بکشند. البته که بجز آموزش عالی راه‌های دیگری هم برای ارتقاءِ اجتماعی یافت می‌شود، اما آن راه‌ها معمولاً ‏پرمخاطره و در هر حال پرهزینه‌ترند. بنابراین تقاضای بیشتر دختران برای آموزش عالی (صرف نظر از ‏جنبه‌ی مقایسه‌ای‌ آن، یعنی کاهش تقاضای پسران) می‌تواند به معنی جستجوی فرصت‌ها شغلی و موقعیت ‏اجتماعی بهتر در آینده هم به حساب بیاید.‏

‏ ‏

‎ ‎چرا مجلس و سایر دولتمردان می کوشند مانع ورود دختران به دانشگاه ها شوند؟‏‎ ‎

‏ ‏

قاضیان: ببینید، نبود شفافیت و فقدان سازوکارهای نظارتِ مدنی، فضایی پر از سوءِ تفاهم و حتی سوءِ‌ظن ‏ایجاد می‌کند و در نتیجه تصمیمات دولت به جای جلب مشارکت با عدم پذیرش و مقاومتِ اجتماعی روبرو ‏می‌شوند. دولت‌های غیر دموکراتیک تصور می‌کنند با بستن فضاها و اعمال سرکوب شدیدتر می‌توانند از ‏مقاومت اجتماعی جلوگیری کنند. در آغاز هم مشاهدات مؤید موفقیت آنان است. اما به مرور که سرکوب ‏ناگزیر فرسایش می‌یابد، مقاومتِ اجتماعی مثل آب زیر پوسته‌ی دُمَلِ تصمیمات سیاسی جمع می‌شود. بنابراین ‏هزینه‌ی تصمیمات اجتماعی سیاستمداران هم افزایش می‌یابد. نمونه‌اش همین تصمیماتی است که در زمینهِ‌های ‏مختلف آموزش عالی گرفته می‌شود، اما مقبول نمی‌افتد و طبعاً مشارکتی هم در اجرایش جلب نمی‌شود. از ‏همین دست تصمیمات، یکی هم بومی‌گزینی است که چون طی فرآیندهای شفاف صورت نمی‌گیرد و مشارکت ‏آحاد ذی‌نفعان در موضوع را جلب نمی‌کند، دست‌کم با سوءِ تفاهم روبرو می‌شود. برای همین هم مثلاً فکر ‏بومی‌گزینی با طرح‌های سهمیه‌بندی جنسیتی یا گزینش جنسیتی خلط می‌شود و این تصور پدید می‌آید که گویا ‏دولت با بومی‌گزینی قصد دارد جلوی ورورد دختران را به دانشگاه بگیرد. اما به نظر من این طرح پیامدهای ‏دیگری دارد که بسیار مهم‌تر از حل مشکلات فنی آموزش عالی و گسترده‌تر از موضوع جلوگیری از ورورد ‏دختران به دانشگاه‌هاست. چرا که بومی‌گزینی نه آن مشکلات فنی را حل می‌کند نه لزوماً مانع ورود دختران ‏به دانشگاه‌ها می‌‌شود، بلکه حضور آن‌ها را از نظر جغرافیایی مقید و محدود می‌کند. گرچه بومی‌گزینی ‏می‌تواند حقوق اساسی دختران را در زمینه‌ی آموزش نقض کند. اما دولتمردان چه قصد ممانعت از حضور ‏دختران در دانشگاه داشته باشند یا نداشته باشند، با این طرح نمی‌توانند به مقصود خود برسند. چیز مهم‌تری که ‏دولتمردان با در میان‌ آوردن فکر بومی‌گرینی احتمالاً به دنبال آن هستند، فراهم آوردن تمهیداتی اجتماعی ‏برای کنترل فرهنگی بیشتر بر بدن زنان است. آنان تصور می‌کنند بخشی از فضای اجتماعی و فرهنگی ‏شهرهای کشور که با معیارهای آنان مطابقت ندارد، ناشی از حضور زنان و دختران در فضاهای عمومی ‏است. وضعیت کنونی این فضاها نیز از نظر اظهاری/نمایشی برای قدرت سیاسی مستقر اهمیت بسیار دارد. ‏تا به حال از طریق تمهیدات پلیسی مختلف، که آخرینش طرح ارتقاءِ امنیت اجتماعی بوده، تلاش شده این ‏فضاها تحت کنترل دربیاید، اما با موفقیت همراه نبوده است. تا حدی که مقامات عالی رتبه‌ی پلیس هم گفته‌اند ‏که با اجرای این طرح فقط توانسته‌اند جلوی بی‌حجابی قطعی را بگیرند، نه بیشتر. پیداست که تمهیدات پلیسی ‏هم هیچ‌گاه نمی‌تواند مستمر و کامل باشد. بنابراین کنترل بدن زنان نیاز به سیاست‌های دیگری دارد تا به ‏تهدیدی بالفعل بدل نشود.. بنا به تحلیل‌های امنیتی از فرهنگ، دانشجویانِ دختر، پیشتاز رواج تخطی از ‏معیارهای مناسب در زمینه‌ی چگونگی حضور بدن زنان در فضاهای عمومی شهرها، بویژه شهرهای کوچک ‏تر، به حساب می‌آیند. بخشی از این نقش پیشتازانه‌ ناشی از این واقعیت است که دختران وقتی از خانه و ‏خانواده دور می‌شوند، از کنترل سنتی خانواده بر بدن خود رها می‌شوند. یعنی دیگر از نظر نحوه‌ی پوشش، ‏آرایش، آمد و شد، ارتباط با جنس مخالف و مانند آن‌ها زیر کنترل مستقیم خانواده‌ها قرار ندارند. دولت با ‏طرح‌هایی از قبیل بومی‌گزینی، که نوک تیزش متوجه دختران می‌شود، به دنبال این است که بخشی از بار ‏کنترلی خود را بر دوش خانواده‌ها بیندازد. در این حالت خانواده‌ها عملاً برای پرهیز از مشکلاتی که برای ‏دخترانشان، یا برای “اعتبار” و “آبرو”ی خودشان، ممکن است پیش بیاید، به نیابت از دولت به کنترل بدن ‏دختران از نظر شیوه‌ی حضور در فضاهای عمومی خواهند پرداخت. به این ترتیب هزینه‌های کنترلی دولت، ‏بویژه هزینه‌های اجتماعی آن، کاهش می‌یابد و هدف‌هایش هم محتملاً بهتر محقق می‌شود. البته به این ترتیب ‏میدان جنگ و گریز آن دختران با پلیس به داخل خانواده‌ها منتقل می‌شود و والدین ناگزیر، و البته گاهی هم با ‏میل و رغبت و به عنوان دستیار داوطلبانه‌ی قدرتِ مستقر، به پلیس بدن دخترانشان بدل می‌شوند.‏

منبع: دال‏