کوه و صدا

محمد رهبر
محمد رهبر

رسیدیم به لحظه های کابوس سید علی خامنه ای. شش سال پیش، پیکر تراش پیر از گل و لای مرداب ولایت، غلامی ساخت تا حلقه بر گوش، آداب فرمانبرداری به دیگران بیاموزد. روسای جمهور پیشین، هیچ گاه باب میل رهبری نبودند. چه آن وقت که هاشمی رفسنجانی کار خود می کرد و فخر می فروخت و با نگاه به” آقا” می فهماند که آن جلسه خبرگان را فراموش نکند که حجت الاسلام را به کیمیاگری، یک شبه آیت الله کرد و چه خاتمی که هر روزش رنج بود و بیست میلیون رای پشتِ سر داشت که آقا می توانست مطمئن باشد در آن هیچ دخلی ندارد.

“آقا”، احمدی نژاد را انتخاب کرد و نفسی راحت کشید. این حلاوتِ خوردن از دسترنج، پیکرتراش پیر را به قمار کشاند و آنچه از تتمه آبرو و حفظ ظاهر برای نظام مانده بود به پای این هیکلِ ناساز ریخت و شعبده بزرگ نمود و 25 میلیون رای برایش ساخت و آن سرکوب و ندا کُشی کرد که به جنایت نامبردارش ساخت.

 اما دلِ آقا راضی بود که خیال از پشت جبهه آسوده است. همین زمستان گذشته در سفر به قم، میانِ محرمان گفت که حالا هر کاری که رییس جمهور دلخواه می کند، به مذاقش

می سازد و اصلا آن دل نگرانی های قبل را ندارد.1

 پدر ژپتو هم خیری از پینوکیو ندید، این دست ساخته طغیان کرد و حکم حکومتی رهبری را زیر پا گذاشت و دست در خزائن اطلاعات نظام بُرد و مشایی را به جای آقا به سروری ستود.

 انحراف از همان دوره پیش هم بود اما “آقا” باور نمی کرد، این کابوس به بیداری بیاید. احمدی نژاد در تنفیذ اول، دست رهبر بوسید و سال 88  به تنفیذ دوم، با آن همه خدمت که نظام به او کرده بود، شانه آقا را بوسه داد و یعنی که قد می گیرد و کنار سید علی نه خم که راست می ایستد، ولی باز هم کنار ایستادن کجا و رو در رو سرکشی کردن کجا.

احمد خاتمی به ارگان موئتلفه اسلامی -شما- گفته است که در این چند هفته با پروژه “دیدید”

روبرو شده اند. از خواص و عوام می آیند و می گویند: دیدید که این احمدی نژاد هم در روی آقا ایستاد.

حال رهبر بد است. پیکر تراش پیر درعزاداری فاطمیه برای خود گریه می کرد، حاج منصور و صدیقی را اجازت داده بود تا بر دست ساخته اش بتازنند و از مهر ولایت بگویند و ابراز بندگی کنند که بسیار نیازمند است و به این فکر فرو می رفت که حالا باید دستاورد سالهای رهبری را نابود کند و احمدی نژاد مغرور به رای نداشته را که سازنده  فراموش کرده و این همه هشدار به گوش نمی گیرد، بشکند:

مست از می غرور و دور از غم منی  / گویی دل از کسی که تراساخت کنده ای

هشدار زانکه درپس این پرده نیاز / آن بت تراش بُلهوس چشم بسته ام

آن شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند / بینند سایه ها که ترا هم شکسته ام2

تیشه ها به دست خدام بتخانه داده شد که بشکنند. “طائب” که فرمانده نامدار سرکوب است، گفت که فقط رهبراست که می ماند و شکستن را ازدور بریهای احمدی نژاد آغاز خواهند کرد.

 ”احمد خاتمی” جارچی بتخانه گفت که همه آن رایها که به حساب احمدی نژاد ریخته شده از آنِ رهبری است. اما اشتباه هولناک را “صدیقی” پاسبانِ شبهای بتخانه کرد، به نماز جمعه رفت و احمدی نژاد را تحقیر کرد و کار به ناموس کشاند، درست همان کاری که محمود در شب حماسه مناظره با میر حسین موسوی کرد و با گفتن و نگفتن، ذهن میر را بر هم می ریخت و غیرتش جوشان می کرد.

صدیقی بااین گفته  که حکم حکومتی می تواند به همسرِ احمدی نژاد هم برسد، محمود را با خاک یکسان می کرد، تحقیری مغول وار که همه حیثیت یک مرد را نشانه می رود و تیر زهر آگینش از مقام و اعتقاد می گذرد و غرور را منهدم می کند. احمدی نژاد از همان دست گرفت که داده بود و کردار بدش در کوهستان دنیا کمانه کرد.

این جهان کوه است و فعل ما ندا       سوی ما آید نداها را صدا 3

اما باقی بازی آن طور هم نخواهد بود که صدیقی می خواست. تحقیرِ هر کس، انرژی مظلومیت می سازد و حتی ظالمین هم می توانند لحظه ای مظلوم و محبوب شوند.

 مصیبت بزرگ آقا این است که همه را حکم داده بود که عاشق احمدی نژاد شوند و بصیرت داشته باشند و او را یوسف مصری ببینند، بگذریم از خواصی که زیر لب خنده

 می زنند بر بصیرت آقا، اما عوام اغواشده و این اقلیت متراکمِ محافظ و هوادار این همه تبلیغ و خوش خوانی نظام درباره دولتِ محمودی را باور کرده اند.

 احمدی نژاد مظلوم که با این حمله فراگیر ارکان نظام، به گوشه ای رانده شده و هر لحظه شکسته تر می شود، می تواند غیرتِ عشاق سابق را به سمت حمله به آقا بچرخاند.

صدیقی اشتباه کرد و هدیه مظلومیت را به احمدی نژاد داد. از آن سو گویا خیال پردازی هوادارن تئوریک آقا به پشت بام رسیده و اوج گرفته است. مصباح یزدی رهبر را بر عرش می برد و از سید خراسانی بالاتر، نعمت عظیم خداوند می داند و صدیقی از قول مرحوم بهجت که دست از دنیا کوتاه نه تکذیبش می رسد نه تصدیق، می گوید که امام زمان به آن مرجع گفته که این رهبر از اولیاست و هر تصمیمش، حتی خلع احمدی نژاد متبرک است.

این همه دمیدن در پوستین آقا، البته هدفش اکثریت جامعه ایران که تماشاچیان هستند و این نمایش کمدی- تراژیک را می بینند، نیست. برای همان جماعتی است که به بودجه های نفتی سا خته اند و به تاریخ اسطوره ای و طلسم قداست و امام سازی هیپوتیزم احساسی، عقل ایشان فلج کرده اند.

 آخرین سنگر نشینان، با شکستن احمدی نژاد ممکن است از خواب مصنوعی بیدار شوند و این سوال را بپرسند که پس علم غیب ولایت و اتصالش به امام غایب کجا رفته بود و این خطای عظیم از کجا آمد. یا بپرسند که مگر ما حامیانِ ولایت انسان نیستیم و مگر برده ایم که بتوان چون محمود هر کار با ما کرد و در این صورت محمود احمدی نژاد، نماد طغیان بردگانِ بدنه نظام خواهد شد.

احمدی نژاد در لحظه های غریب تاریخ به سر می برد از آن نغز بازی ها که می تواند ظالمی را در مقابل ستمگری بزرگتر، مظلوم جلوه دهد و محبوبیتی لحظه ای بسازد، البته که این سیاهی سبز نخواهد شد اما می تواند این شب را از درون بشکند.

 تا صبح چیزی نمانده است، اگر سبزها سحرخیز باشند.

 

پانوشت ها

1 . رهبر در سفر به قم در دیماه سال گذشته در میان مدرسین حوزه علمیه سفره دل گشود و خبرش چند لحظه ای بر سایت های اصولگرا آمد و به توبیخی رفت: “الآن رئیس‌جمهور با هرکسی در دنیا ملاقات کند و حرف بزند، من از حرف زدن او نگران نیستم. اطلاع هم ندارم، اما نگران نیستم. می‌دانم که در خلاف جهت انقلاب و سیاست کلی نظام مطلبی گفته نخواهد شد، مطلبی پیش نخواهد رفت؛ ولو حالا به لحاظ تعارف دو کلمه هم یک چیزی بگویند، اما کاری پیش نخواهد رفت؛ این را خاطرم جمع است.”

  1. شعر بت تراش از نادر نادر پور

  2. مولانا می گفت:

 این جهان کوه است و فعل ما ندا 
سوی ما آید نداها را صدا 
فعل تو کان زاید از جان و تنت 
همچو فرزندی بگیرد دامنت 
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد