فرهنگ رژیم و کارگزارانش
پشت به باسن آقا و روی زیلو
امیر ممبینی
صادقانه بگویم، من برای این که موضع خودم را در قبال این رژیم مشخص کنم همواره در گام نخست به فرهنگ رژیم و کارگزارانش نگاه می کنم.
در اولین برخورد من رژیمی را می بینم که رهبر آن رئیس جمهور و دیگر سران سیاسی و مذهبی را روی یک زیلوی کهنه بافت دولقوز آباد روی زمین مینشاند و خود کمتر از یک متر جلو تر، پشت به آنها روی یک صندلی کم عرض که نیمی از ایشان را نیز جا نمیدهد می نشیند به گونه ای که باسن وی دقیقا هم ارتفاع صورت آن رهبران حکومتی می شود. همانگونه که در عکسهای مراسم تحلیف آقای احمدی نژاد می توان دید. آن وقت در چنین وضعیتی رو به ملت حرفهایی می زند که که تنها خدای تصویر شده در تورات می توانست به زبان بیاورد. برای من کدام توهین به شخص و شخصیت خودم می تواند بدتر از آن باشد که نفهمم جلو دماغ دیگر انسان ها و آن هم مسئولین سیاسی یک کشور روی صندلی و پشت به آنان لم دادن چقدر مرا زشت و فرو فرهنگ می کند. و مگر من می توانم چنین نگاهی داشته باشم و آنگاه برایم مهم نباشد که آقای خاتمی و چون او کسان محترمی می پذیرند پشت باسن آقا با این ذلت روی زیلو پهن شوند و پای برهنه و بدون کفش خود را رو به تلویزیون بی بی سی به نمایش بگذارند؟ یک بار رضا رادمنش رهبر پیشین حزب توده و از میهن دوستان به نام گفت، در دوره رضا شاه چند نفر و از جمله مرا برای تحصیل در فرانسه به آنجا اعزام کردند. وقتی در محل سکونت چمدان ها را باز کردیم دیدم که یکی از همراهان (که بعد ها از رهبران بزرگ نهضت آزادی شد) در چمدان خود یک آفتابه همراه دارد. زدم بر سر خودم و گفتم از همین حالا رهبری ملت را از آن خود کرده است. متأسفانه سیاست ایران تهی از مبارزه فرهنگی است و آنان که شرافتمناند و به درستی برای اصلاحات تلاش می کنند کمتر چشمی برای دیدن میزان زشتی و عقب ماندگی برخی از شعار های اصلاحاتی دارند. اصلاح طلبان برآمده از جنبش اسلامی کمتر فکر می کنند که یک ملت نه به خاطر دیکتاتوری بلکه به خاطر فرهنگ اش ممکن است موضوع تمسخر قرار گیرد. و ملتی که مسخره می شود به همان میزان آماج راسیسم می شود و زیان ناشی از این حتی ممکن است از زیان دیکتاتوری بیشتر باشد. کسی که اهل مبارزه فرهنگی باشد و بضاعت آن را داشته باشد می داند که در عرصه فرهنگ غربی و شرقی کردن یک کار ضد فرهنگی است. ما فرهنگ نوین و پیشرو داریم و فرهنگ عقب مانده و سنتی. فرهنگ سکولار و فرهنگ دینخو. فرهنگ منجمد و فرهنگ پویا. در این تقسیم بندی من غربی هستم، به اعتبار تمرکز بیشتر فرهنگ نو در اینجا و نه چیزی دیگر. من برودین گوش میکنم و گویا میبینم و دریاچه قو تماشا میکنم و از دموکراسی در تفسیر فرانسوی و آلمانی آن دفاع میکنم و میراث فرهنگی اروپا را از آن خود میدانم و از آن لذت می برم. چون من کسی قبل از هر چیز تلاش می کند مثل چین و ژاپن این فرهنگ مدرن در ایران به شکل درست جذب شود و ما هم در غربی یا یعنی مدرن شویم. من فکر می کنم غرب فرهنگی خود مهمترین مبارز علیه غرب سیاسی بوده است و این دو را یکی نمی کنم. اگر من امروز زنده هستم این هدیه ایست از جانب همین غرب فرهنگی وگرنه غرب سیاسی می توانست مرا بفروشد و شرق سیاسی می توانست مرا طعمه تمساح کند. چون من کسی از دروازه همین غرب فرهنگی، یعنی فرهنگ مدرن وارد میدان سیاست ایران می شود. از این رو من قبل از سیاست خود را با حریف فرهنگی خویش رو به رو می بینم و هرگز و هرگز و هرگز به خاطر سیاست در گفتگوی انتقادی با آن فرهنگ خللی ایجاد نمی کنم.
منبع : فیس بوک
عنوان: هنر روز