ثبت نام اکبر هاشمی رفسنجانی در دقیقه نود یکی از مهم ترین اتفاقات سیاسی بعد از جنبش سبز است. بدیهی است که ثبت نام هاشمی به معنای انتخاب شدن او نیست، چرا که این احتمال وجود دارد که علیرغم کم بودن این احتمال هاشمی رد صلاحیت شود یا به هر دلیل انتخابات را ببازد، اما به نظر می رسد حامیان وی و بخش مهمی از طرفداران تغییر مسالمت آمیز وضع موجود و اصلاح طلبان چیزی برای از دست دادن وجود ندارد. من مدتی بر این گمان بودم که آمدن خاتمی بهترین وضعیت است، اما به هر دلیل او نیامد. شاید به نظر می رسد خاتمی ترجیح می دهد مرد دوم معادله سیاسی اصلاح طلبان باشد، چرا که همه چیز گویای ان است که خاتمی نمی خواهد در خط الراس دعوایی باشد که بزرگترین چالش حکومت در ۳۵ سال اخیر خواهد بود. به نظر من دلایل زیادی وجود دارد که به ما نشان می دهد در حال حاضر هاشمی بهترین گزینه برای خروج کشور از بن بست است.
باید توضیح بدهم که ما هر آنچه من می گویم به دلیل شرایط موجود است، طبیعی است که من هاشمی رفسنجانی را نه به عنوان انتخابی برتر و بهترین حالت در کشور، بلکه به عنوان بهترین انتخاب در شرایط موجود می دانم. طبیعی است که هاشمی با تصورات من یا بسیاری از آنان که از او دفاع می کنند گزینه موجود است. من او را با سه رئیس جمهور دیگر یعنی خاتمی، احمدی نژاد و خامنه ای و همچنین رقبای فعلی او یعنی قالیباف و جلیلی و حداد عادل و دیگر نامزدهای انتخاباتی مقایسه می کنم.
یک: هاشمی سال ۱۳۹۲ دیگر آن هاشمی سال ۱۳۷۲ نیست. او در هشت سال ریاست جمهوری اش در سالهای ۶۸ تا ۷۶ نشان داد که نقاط روشنی در کارنامه اش دارد که قابل توجه است، و اشتباهات بزرگی هم کرد که فراموش کردنی نیست، اما بیست سال دوری از قدرت، رفتن به انزوای سیاسی، نقد شدن توسط همه گروههای سیاسی درون و بیرون حکومت، ماندن در خانه، ضربه خوردن خانواده اش و دوستانش، تجربه دوران پس از شکست مجلس ششم و رفتارش پس از جنبش سبز، او را گوشه نشین کرد و نشانه های زیادی می گوید که او با چهره و منش دیگری به میدان می آید. این نکته امیدواری ماست که نشانه هایی هم برای آن داریم. او مانند بسیاری از سیاستمداران برسر قدرت جهان که پس از یک دوران حذف سیاسی، از اشتباهات شان درس گرفتند، به نظر می رسد متوجه بسیاری از اشتباهاتش شده باشد و از این رو می تواند در آخرین سالهای عمر سیاسی اش در آستانه هشتاد سالگی بهترین رفتارش را داشته باشد.
دو، هاشمی برخلاف احمدی نژاد و خامنه ای همیشه با اعضای دولتش همکاری کرده، نمونه های خوبی مانند کرباسچی و مهاجرانی و نوربخش و نجفی و فاضل و خاتمی که در دولت او حضور داشتند غالبا در حوزه عمل شان همیشه پاس های خوبی از او گرفتند تا گلزن های موفقی باشند. امروز هم هاشمی باید بکوشد تا در فرصتی که دارد، وضعیت را بهبود ببخشد و در پایان قدرت را به فردی تواناتر از خودش ببخشد. قبلا چنین کاری کرده و حالا هم این امید دور از انتظار نیست.
سه، جبران عقب ماندگی و توجه به مدرنیزم: هاشمی در دو دولت خود از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ عملا دولت ایدئولوژیک دوران آیت الله خمینی را به سوی دولت مدرن کشاند و اصلا تکنوکراسی که در دوران انقلاب صدمه جدی خورده و له شده بود در دوران وی دوباره سرپا شد. همین رفتار از سوی او در دولت ۱۳۹۲ نیز انجام شود. احمدی نژاد با ویران کردن برنامه ریزی در کشور، جایگزین کردن کشورهای غیرمدرن مثل چین و روسیه و ونزوئلا به جای اروپا در روابط تجاری و سیاسی، هرج و مرج در سیاست خارجی و داخلی، بحرانسازی در همه زمینه ها و کشاندن جامعه به سوی آسیب های اجتماعی و ویرانی اخلاقی و فرهنگی، جامعه را به قهقرای غریبی برد. هاشمی به دلیل داشتن نگاه مدرن تر به زندگی و روابط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می تواند مانع گسترش روند انحطاط شود و آن را به سوی وضع مدرن ببرد.
چهار، کاهش گریز نیروی انسانی از کشور: دو دولت خاتمی و هاشمی تنها دوره هایی در کشور بودند که آهنگ بازگرداندن ایرانی ها نواختن گرفت. بخش عظیمی از نیروهای غیرسیاسی کشور در همین دوران برگشتند به ایران و هنوز هم اگر زندگی نکنند اما به ایران سفر می کنند. این که گروه های اسلامگرا به او می گویند تجدید نظر طلب اشاره به اعمالی است که بدون شعار انجام داد همان ها که بخشی اش در دوران احمدی نژاد تبدیل به شعارهایی شد که هرگز جامه عمل نپوشید. همین رفت و آمد ساده شدن ایرانی ها بود که سطح عقلانی و تخصصی و فرهنگی جامعه را بالا برد. این امر بطور مستقیم در ارتقاء زمینه های زندگی مردم ایران نقش مثبت دارد.
پنج، ورود نیروهای کارآمد و با تجربه به دولت: کابینه هاشمی هر چه به عمرش گذشت از ترکیب مدیران کارآمد کشور اعم از اصلاح طلب، اصولگرا و مستقل بیشتر استفاده کرد. ده سال حضور در مجلس به هاشمی فرصت داده بود که حتی بین سپاهی ها هم بهترین و باشعورترینشان را شناسائی کند و همین به اصلاح رویکرد سیاسی او در این سالها کمک می کند تا رنگارنگی این مدیران بیشتر هم بشود. حتی بخش اعظم مدیران توانای دولت خاتمی هم در حقیقت تربیت شدگان دولت هاشمی بودند.
شش، رفتار سیاسی دولت هاشمی رویکرد اقتصادی و اجتماعی دارد و همیشه دولت های او بر حوزه اقتصادی و اجتماعی متمرکز بودند و کارآمدترین مدیران حوزه های تولید صنعتی، نیرو، نفت، معادن و فلزات، کشاورزی، بازرگانی و اقتصادی هر چهار دولت هاشمی اول و دوم و خاتمی اول و دوم وزرای هاشمی بودند.
هفت، فاصله گیری از سیاست و تشنج زدایی: کشور در حال حاضر در سیاست داخلی و خارجی بشدت وضع متشنجی دارد. وجود هاشمی که مورد قبول بخش مهمی از نیروهای درگیر در بدنه دولت و نیروهای مختلف سیاسی است، موجب تشنج زدایی از کشور می شود. در حال حاضر مساله کشور نه حقوق بشر است و نه دموکراسی، فعلا کشور نیاز به ثبات اقتصادی و سیاسی و امنیت دارد.
هشت، توانایی دولت سازی با حمایت تکنوکراتها: در کشوری مثل ایران که احزاب وجود ندارند دولتسازی کاری دشوار است. هاشمی رفسنجانی از کسانی است که به دلیل سابقه طولانی دولتسازی توانسته است بخش مهمی از بدنه تکنوکراسی و دیپلماسی را در چند دولتی که تشکیل داده متمرکز کند. شخصی مثل احمدی نژاد موفق نشد دولت خود را تشکیل دهد و به همین دلیل در هشت سال ریاست دولت به اندازه یک دولت کامل وزیر اخراج کرد یا وزرایش به دلیل ناتوانی برکنار شدند، علیرغم اینکه رهبر و مجلس از او بطور کامل حمایت می کردند و در طول هشت سال حتی یک وزیر هم تربیت نکرد.
نه، تشنج زدایی در سیاست خارجی: وجود هاشمی خودبخود عامل تشنج زدایی، توقف میزان تحریم، کاهش امکان جنگ و افزایش توان ایران در منطقه است و می تواند ایران را از انزوای سیاسی که موجب بحران اقتصادی نیز شده است خارج کند. به عبارت دیگر همانطور که شخص احمدی نژاد ابتدا به ساکن کافی است تا با هر رفتار و نظرش وزن سیاسی ایران را در جهان کاهش داده و اعتبار پول، پاسپورت و آبروی ایران را ببرد، وجود هاشمی خود بخود این موجب افزایش منزلت ایران می شود. نکته این که مشکل سیاست خارجی ایران مواضع سیاسی دولت که بخش مهمی را رهبر و نهادهای دیگر تعیین می کنند نیست، بلکه رفتار سیاسی است که از طریق یک دیپلماسی به دور از تشنج و کارآمد اعمال می شود.
ده، دولت پاسخگو: دو عامل باعث پاسخگو بودن دولت می شوند؛ نخست نداشتن پیوند با قدرت غیرپاسخگو و دوم نبودن هاله تقدس حول و حوش دولت. هاشمی نه جزو اردوگاه اصلاح طلبانی مانند خاتمی و موسوی است، اصولا جز آن دسته از سیاستمدارانی نیست که هاله تقدس بگیرد، نه جزو گروههای نزدیک به نظامیان و سپاه است که هاله قدسی انقلاب روی دولت بکشند و امکان نقد را از آن بگیرد. دولتش اولین دولت بعد از انقلاب بود که از همان لحظه تولد نقد شد، منقدینش حذف نشدند. در مقابل بسیاری از هوادارانش به سرنوشت سعیدی سیرجانی دچار آمدند.
آمدن هاشمی فرصتی غنیمت برای تغییر این وضعیت است. حتی لحظه ای را نباید از دست داد و باید تلاش کرد تا ایران را از ویرانی کامل نجات دهیم. حمایت از هاشمی امروز به معنی حمایت از زندگی ایرانی، کشور ایران و اقتصاد و فرهنگ کشور است. برای این منظور تلاش می کنیم.