حقوق مجرمان

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

شمار اعدام ها در ایران به نحو نگران کننده‌ای افزایش یافته و این مساله باعث پریشانی خاطر جامعه شده ‏است.‏

اعدام مجازاتی است که حتی اگر لغو کامل آن مورد پذیرش برخی جوامع نباشد، ولی بدون شک موارد اجرای ‏آن باید چنان محدود و استثنایی باشد که در هر سال در یک کشور از عدد انگشتان یک دست فراتر نرود.‏

در کشور ما متاسفانه اعدام در حال تبدیل شدن به مجازاتی عادی و معمول است، چیزی که پیامدی جز افزایش ‏استرس روانی، ناامنی روحی، افسردگی و بیزاری از حیات و فرومردگی شوق زندگی در جامعه در بر ‏ندارد.‏

جمهوری اسلامی مدعی است که همه اعدامی‌ها، افرادی خطرناک و مستحق مرگ‌اند چرا که مرتکب جرائمی ‏چون اوباش‌گری، قاچاق مواد مخدر، دزدی مسلحانه، تجاوز به عنف و یا جرائم امنیتی نظیر فعالیت‌های ‏تروریستی و تجزیه‌طلبانه‌اند.‏

در مقابل، مخالفان جمهوری اسلامی ادعا می‌کنند که حکومت ایران، مخالفان سیاسی و عقیدتی خود را تحت ‏عناوین مجرمانه فوق، حذف فیزیکی می‌کند و بویژه کسانی را که متهم به فعالیت‌های خشونت‌آمیز تروریستی ‏می‌شوند، مخالفان فرهنگی و مسالمت‌جوی نظام حاکم معرفی می‌کنند.‏

حقیقت چیست؟ آیا همه کسانی که در ایران اعدام می‌شوند مستحق مرگ‌اند و یا انسان‌هایی بیگناه؟

برای شهروندی که می خواهد مسئولانه و منصفانه داوری کند، کشف حقیقت مهمترین وظیفه است، اما این ‏دقیقا همان چیزی است که در ایران روز به روز دست نایافتنی تر می‌شود.‏

حکومت انتظارش این است که شهروندان در امور مربوط به اعدامی‌ها پرس و جو و کنجکاوی نکنند و ‏بخصوص هنگامی که پای سرنوشت گروههای خاصی مانند مجاهدین خلق، پژاک، جندالله، بهایی‌ها و عوامل ‏ناامنی اجتماعی در میان است، هیچ نوع اعتراضی صورت نگیرد.‏

این درخواستی غیر معقول است چرا که حق هر شهروند متعهد است که بداند هموطنانش از هر دسته و فرقه ‏و مذهبی، به چه علت محکوم و مجازات می‌شوند و آیا مجازات اعمال شده، متناسب با جرم ارتکابی هست یا ‏خیر؟

در این میان، برخی از محافل حکومتی می‌کوشند تا دفاع از حقوق قانونی مجرمان را به منزله دفاع از جرم ‏آنها وانمود کنند و بدین وسیله معترضان را به هراس اندازند. این شیوه افزون بر آنکه سفسطه‌ای رسواست، با ‏سیره و سنت بزرگان دینی و اصول قطعی احکام شریعت هم مغایر است.‏

طبق اصول شریعت، اگر کسی مرتکب جرمی شد که حتی مجازاتش مرگ باشد، زدن یک سیلی اضافی به او ‏حرام و مستوجب قصاص است. ‏

دفاع امیرالمومنین علی از حقوق ضارب خود نیز که نقل خاص و عام است. امام به فرزندانش نصحت می‌کند ‏که اگر از ضربت پسر ملجم زنده ماند که خود در باره‌اش تصمیم می‌گیرد، اما اگر کشته شد، فقط و فقط یک ‏ضربت به او وارد کنند و نه بیشتر.‏

متاسفانه در کشور ما که به نام اسلام اداره می‌شود، بخشی از بدیهی‌ترین احکام اسلام از جمله ضرورت ‏رعایت حقوق مجرمان و حتی متهمان به صورتی انکار می‌شود که گویی حکومت هیچ چارچوبی برای ‏برخورد با بخشی از گروههای مخالف خود قائل نیست.‏

در واقع، همین نوع برخورد سبب شده است که برخی از مخالفان نظام، امکان ارتکاب هر نوع جرمی توسط ‏کسانی که به هر نحوی در ایران مجازات می‌شوند، انکار کنند و بخشی از افکار عمومی نیز سخن آنان را ‏بپذیرند.‏

قاعدتا دفاع مطلق از عملکرد هر کسی که به نحوی در ایران مجازات می‌شود، می‌تواند خطر مصونیت یافتن ‏افرادی را در پی داشته باشد که به واقع مرتکب جرمی می‌شوند. این مساله، فقط حکومت را دچار دردسر ‏نمی‌کند، بلکه امنیت و حیات جامعه را نیز به خطر می‌اندازد.‏

من می‌دانم که برخی از مخالفان سرسخت نظام، ایجاد تردید نسبت به بیگناهی کسانی که این روزها در گوشه ‏و کنار کشور مجازات می‌شوند، به منزله توجیه مجازات آنها و نیز باز گذاشتن دست حکومت برای اعمال ‏فشار بیشتر بر مخالفان و منتقدان آن می‌دانند، اما چنین استدلالی پذیرفتنی نیست، همانطور که خشم حکومت از ‏دفاع از حقوق متهمان و مجرمان بی مبناست.‏

در واقع، من هیچ جرمی را به کسانی که این روزها در ایران اعدام می‌شوند نسبت نمی‌دهم به این علت واضح ‏که از روند دادرسی و جزئیات پرونده آنان اطلاعی ندارم. تنها این احتمال منطقی را طرح می کنم که ممکن ‏است برخی از آنان به واقع مجرم و گناهکار باشند، اما مساله عمده‌تر این است که چرا در بین بخشی از ‏ایرانیان فضایی به وجود آمده که امکان مجرم تلقی کردن هر محکومی، به نوعی ضد ارزش و اقدامی به نفع ‏حکومت تلقی می‌شود؟

البته من از «اخلاق مبارزه» در ایران که اصولا مبتنی بر سیاه و سفید کردن امور است، به خوبی آگاهم، اما ‏در مورد فوق، حکومت را مقصر اصلی می‌دانم.‏

در واقع باید از حکومتگران در ایران پرسید که کدام رفتار آنها سبب شده است که وقتی کسی را مجازات ‏می‌کنند، درصد قابل توجهی از مردم آن را بی مبنا می‌دانند؟

آن رفتار کاملا روشن است.‏

وقتی که در ایران، افراد بسیاری به علت بیان نظرات خود و یا فعالیت های سیاسی مسالمت آمیز به زندان ‏می‌افتند، وقتی که آیین دادرسی در محاکمات برخی از متهمان رعایت نمی‌شود، وقتی که بسیاری از ‏مجازات‌ها، متناسب با جرم ارتکابی نیست، وقتی که امکان دفاع از حقوق مجرمان و حتی متهمان برای ‏نهادهای مدنی فراهم نیست، وقتی که دستگاههای تبلیغاتی نظام چنین القاء‌می‌کنند که برخی از دسته‌ها و ‏گروههایی که در بالا از آنها نام برده شد از هیچ حقی برای دفاع برخوردار نیستند، در این صورت چه جایی ‏برای اعتماد در سایر زمینه ها باقی می‌ماند؟

حکومت ایران با شفاف کردن روند محاکمه افراد و ایجاد زمینه قانونی برای دفاع حقوقی و مدنی از آنها ‏می‌تواند به بی اعتمادی بخش بزرگی از جامعه به عادلانه بودن برخی مجازات ها پایان دهد، اما آیا این نوع ‏توصیه ها در کشور ما خوش خیالی نیست؟