یک سال از درگذشت آیت الله حسینعلی منتظری می گذرد. او زندگی پر رنج و غمی را سپری کرد؛ چه در کسوت یک مبارز مخالف حکومت پهلوی که سالهای زیادی از عمر خود را در زندان و تبعید و شکنجه گذراند و چه در کسوت یک روحانی بلندپایه در نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی که همواره با موضوعات سخت متعددی مانند مرگ پسرش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی یا ماجرای مهدی هاشمی مواجه بود و چه به عنوان قائم مقام عزل شده رهبر جمهوری اسلامی و سپس مرجع تقلید حصر شده ای که اجازه خروج از خانه خود را هم نداشت.
رنج و درد منتظری حتی با درگذشت او هم پایان نیافت با این تفاوت که اکنون نوبت به روح او رسیده بود که باید خراش های روزگار را بر شیشه خود تحمل می کرد و دم نمی زد. او در روز مرگش هم در آرامش نبود و باز هم خانه و خانواده اش توسط اصحاب اربابان قدرت مورد تهاجم قرار گرفتند. به پیکر همسرش که بیش از 100 روز دوری او را تاب نیاورده بود اجازه تشییع ندادند، دفترش را بستند، شاگردان و نزدیکانش را به زندان انداختند و در نهایت حتی مجالی برای برگزاری مراسم سالگرد هم به فرزندانش ندادند.
منتظری عجیب بود و روحانی بودن این حیرت از او را بیشتر می کرد. برای مردمی که در 32 سال پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، همواره به روحانیون “آخوند” و “ملا” گفته است و آنها را اربابان سیری ناپذیر قدرت خطاب کرده، منتظری یکی از عجایب خلقت بود.
روحانی ساده دلی که در روزگار خون و جنون و ترور، از اعضای سازمانی که فرزندش را تکه تکه کرده بودند دفاع می کرد و در این راه از بالاترین مقام در جمهوری اسلامی می گذشت و حتی حاضر نمی شد که به رسم مالوف فقهای شیعه برای چند ماه “تقیه” برگزیند و سکوت کند تا شاید نوبت به خودش برسد و اوضاع را به اصلاح ببرد.
منتظری عجیب بود چون در دفاع از تک تک زندانیانی که مانند او نمی اندیشند اما می اندیشند، سخن گفت و نامه نوشت و تنها یک بار سکوت کرد و آن زمانی بود که نوه های خودش را به حبس برده بودند و پیرمرد ساکت ماند تا دیگرانی چشم ببندند و نگویند که منتظری تنها برای اقوام خودش به سخن می آید.
او عجیب بود چون “ابتذال مرجعیت” را با تمام وجود خود حس کرد اما به رهبر جمهوری اسلامی هشدار داد که با جعل عنوان مرجعیت، مرجعیت را به ابتذال نکشاند. او عجیب بود چون به همین مراجع همواره ساکت نامه نوشت و به آنها یادآوری کرد که به خاطر سکوتشان، روسیاه خلق و خدا نشوند.
منتظری بسیار عجیب بود چون هرگز خسته نشد. او گامی به عقب برنداشت و از مبارزه دست نکشید. یک عمر از آنها که دیگران برایشان حق حیات هم قائل نبودند دفاع کرد بدون اینکه به این بیندیشد که نخستین فقیه شیعه می شود که از انسان به ذات انسان بودنش دفاع می کند و حقوق انسانی و طبیعی او را در قید و بند امور ماورایی محبوس نمی سازد.
پیرمرد عجیب بود زیرا در روزگار “محاسبه گری هزینه و فایده” که “ثروت” و “قدرت” کعبه آمال آدمیان بود و “دین” متاع این بازار، از پناه همان دین، به ارباب قدرت و ثروت انذار داد که “حقیقت” را نباید قربانی “مصلحت” کرد و مصلحت را ابزار “قساوت”.
منتظری عجیب بود چون در سالگرد درگذشتش، جز همان اربابان قدرت، از چپ های کمونیست گرفته تا مسلمانان دوآتشه، کسی نیست که به یاد خوبی ها و مهربانی هایش نباشد و یادی از بزرگی، روح پاک و در یک کلام عجیب بودن و استثنا بودنش نکند.
یک سال از درگذشت پیرمرد عجیب می گذرد اما حرف و سخن درباره او بی پایان است. او امتحان دشوار زندگی به عنوان یک روحانی در جمهوری اسلامی را با بهترین نمره پشت سر گذاشت تا جای خالیش هم باعث تعجب و حیرت کسانی باشد که در نبودنش، بی پناهی را با تمام وجود حس می کنند.
ویژه نامه “روز” به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری، تقدیمی است به روح این پیرمرد عجیب، خانواده مظلوم و زجرکشیده اش، شاگردان دربندش و تمام مردمی که جای او را خالی اما سبز می دانند.
این ویژه نامه ادای دین کوچکی است به روحانی آزاده ای که تا روز آخر حیات خود همواره از رسانه های مستقل، روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و اجتماعی، دگراندیشان، روشنفکران، معلمان و در یک کلام تمام آنهایی که با کشیدن بار ظلم بر دوش خود، مظلوم واقع شده بودند، دفاع کرد و در این راه خستگی را خسته کرد.