خاطره ای از آیت الله منتظری نقل است که می گفت: “اوایل سال ۱۳۵۶ با آسید محمود طالقانی هم سلولی بودم، یک شب بی وقفه سیگار می کشید و راه می رفت. نیمه شب به او گفتم: خفه شدیم از دود چرا نمی خوابی؟
ایشان گفت: مگر نمی بینی؟ مگر نمی شنوی؟
گفتم: چه چیز را؟
گفت: صدای مردم! انقلاب! دارن پیروز میشن.
من گفتم: خب بشن چه بهتر.
ایشان در جواب گفت: چرا متوجه نیستی! شاه می رود، مردم به ما مراجعه می کنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را که هم دارند از کف می دهند این مردم بی نوا…”[۱]
گریه را بهانه مستی می کنم تا از همین ابتدا، نتیجه و ماحصل این نوشتار را با این نقل قول به رخ بیاورم؛ خاصه به همه آنهائیکه واقعه سال ۵۷ را نقطعه عطف تاریخ اینکهنه دیار میدانند، تا دریابند نه تنها هر انقلابی الزاما باعث آزادی و شکوفایی جامعه استبداد زده نمیشود بلکه باعث پس رفت هم میتواند باشد.
طرفه آنکه آنچه امروز بنام انقلاب از واقعه سال ۵۷ میشناسیم در ذات خود همه مشخصات تعریف شده از یک قیام عمومی را نداشته و تنها شورشی بی تعقل از سر نا آگاهی فرهنگی بوده است؛ واقعه ای که هم موجب خدشه دار شدن باور های دینی و فرهنگی شده، و هم همراه با آن اخلاق از جامعه ایران رخت بسته و به فراموشی سپرده شده است تا آنجا که چنین ظلم پذیر، به تماشای غارت چپاولگران آب و خاک خود نشسته ایم.
آنچه امروز به تماشا نشسته ایم حاصل همه باور هایی است که به عالمان خداجوی داشته ایم، غافل که “قدرت ” در ذات خود جذاب و جذب کننده همه اقشار، ازعامی تا روشنفکر واز ناهیان بدی و مبلغین فرامین الهی است؛ آنچنانکه امروز گروهی که زمام امور این آب وخاک را در اختیار دارند نان خدا می خورند و فرمان شیطان می برند.
امروز جنگ بین سران نظام و رو در رویی سران سه قوه در نظام ولایی، همه از سرباور به حکومت بی سئوالی است که زمامداران خدای جوی گمان داشتند با تحمیل فردی بی نام و نشان، بعنوان رئیس جمهور، می توانند بردوام و بقای خود بیفزایند. غافل که نه تنها تمامیت ارضی این کهنه دیاررا به خطر خواهند انداخت که خود همچون گروگان اسیر و گرفتارچنین منتخبی خواهند شد.
می گویند در دوران شاهنشاهی در مجلس پنجم نصرت الدوله وزیر دارایی وقت لایحه ای به مجلس برد که به موجب آن دولت ایران یک صد عدد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند؛ بر همین اساس نصرت الدوله در باره سگ ها داد سخن داد که این سگ ها شناسنامه دارند، پدرو مادر آنها معلوم است و نژادشان مشخص و از همه مهمتر اینکه به محض دیدن دزد او را میگیرند.
مدرس طبق معمول با کوبیدن دستانش بر میزاز جایش بر خاست و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی با ناراحتی رو به مدرس می گوید: ای آقا، ما که هر چه لایحه می آوریم شما مخالفت می کنید، دلیل مخالفتتان با این لایحه چیست؟
مدرس در جواب می گوید: مخالفتم هم دلیل دارد و هم بخاطر خود شماست. مگر نمی گوئید این سگ ها به محض دیدن دزد او را می گیرند؟ بنا بر این با ورود این سگ ها به کشور اول خود شما را می گیرند.
حال حکایت ماجرای انتخاب احمدی نژاد از سوی رهبری نظام است که بسیاری از دلسوزان نظام نسبت به این انتخاب بارها به او هشدار داده بودند
اقای خامنه ای تا کنون برای چنین خطایی که مرتکب گردیده هزینه های گزافی را پرداخت کرده است؛ از جمله تمام آنچه بعنوان “پرنسیب رهبری” که پس از مرگ آیت الله خمینی با دسیسه و زور و تطمیع از سوی افرادی چون هاشمی رفسنجانی و زعمای مجلس خبرگان برای غالب کردن او بعنوان رهبری، ساخته و پرداخته شده بود، طی هفت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد با حمایت و لاپوشانی اعمال باج خواهانه او وکابینه اش، ذره ذره از دست رفته است تا بدانجا که امروز دیگر نه به نصایح وپند و اندرز های او بعنوان فصل الخطاب، و نه حتی به حکم های حکومتی او، اعتنایی نمی شود، چرا که بسیاری از حامیان نظام بر این باورند که بزرگترین معضل حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دولتی سرکش و یاغی است که نه تنها کلیت نظام بلکه شخص رهبری را هم به گروگان گرفته است. از این روآنان به رغم بارها توصیه وسفارش قائد اعظم در تحمل این پدیده خود ساخته نظام، سعی بر خلع ید از این یاغی دارند تا بلکه بتوانند بدنه بیمار وضعیف شده نظام را از وجود چنین دمل چرکینی نجات دهند.
ماجرای افشای رانتخواری برادر رئیس مجلس از سوی احمدی نژاد، آن هم در صحن علنی مجلس، آغاز رودرویی جدید دولت یاغی و سرکش منتخب رهبری است که هرچه به پایان دوران ریاست جمهوری وی نزدیک تر می شود ابعاد وسیعتری می یابد. بعد از این عرصه سیاست نظام شاهد ماجراهای به مراتب شوک اورتر از بازداشت قاضی منتخب رهبری سعید مرتضوی خواهد بود؛ از قضا آزادی این قاضی از زندان، آن هم کمتر از ۴۸ ساعت و از پی ملاقات رئیس قوه قضائیه با شخص آیت الله خامنه ای، گواه گروگان گرفتن نظام و رهبری از سوی رئیس دولت منتخب است.
پانویس
1- خاطره حاج داود کریمی در دیدارشخصی با الله منتظری- به نقل از میثم کریمی (تیر ماه ۱۳۷۸)