”مساله حجاب” پیش از آنکه رضاخان راه تجدد ایران و آرزوهای دور و درازش برای پیشرفت را در “کشف” آن بیابد، از سوی مذهبیون به عنوان چهره دین و “سیمای عفاف و اخلاق” در جامعه تبلیغ شده و در ادوار مختلف مهمترین خواست آنان از زنان همواره حفظ حجاب بوده است. تو گویی در نظر اینان اصولا زن به این منظور آفریده شده که حجاب بر سر بگذارد و تابلویی باشد برای نمایش اعتقاد آقایان به اصول مذهبی و شدت و ضعف حفظ آن نیز نمایه ای است از میزان پایبندی مردمان جامعه نسبت به حفظ اصول اخلاقی.
پس از انقلاب 57 نیز شاید یکی از روترین نقاط چالش برانگیز میان نیروهای اجتماعی حامی تغییرات اساسی در ساخت سیاسی کشور همین مساله حجاب بوده است. بحثی که با توجه به ابعاد گسترده اجتماعی و فردی آن با سرعت خیره کننده ای به عنوان یکی از نمادهای اساسی “گروه غالب” در تحولات سالهای ابتدایی پس انقلاب (یا همان حزب اللهی ها) در آمد و از سوی دیگر طیف های دیگر درگیر در تند باد تحولات جامعه ایرانی همین موضوع پوشش را جبهه ای برای رویارویی و دفاع قلمداد کردند. و چه بسا که بتوان بر همین اساس مبارزه ای مدنی را از آن زمان تاکنون میان زنان و حاکمیت اقتدارگرا نشان داد که صد البته برنده گام به گام آن بانوان ایرانی بوده اند.
از همین زوایه البته سخنان فردی مانند علم الهدی امام جمعه شهر مشهد که می گوید “مسأله حجاب در مملکت حیاتی است و مسأله بیحجابی در کشور مانند قطع رگ گردن دین و انقلاب است” و تاکید می کند که “وزیر کشور فرانسه سال قبل به آمریکا گفت، لازم نیست بمب بر سر مردم بریزید، بلکه کافی است پیراهن و دامن زنان کوتاه شود.” قابل فهم می شود. از قضا او خوب فهمیده است رگ حیات و شاید به عبارت بهتر “شیشه عمر” طرز تلقی ای از دین که موجب ادامه حیات اجتماعی توام با حفظ قدرت او و امثالهم می شود کجاست. منتها بازهم به جای واقع بینی و برخورداری از اندکی تعامل عینی با جامعه و خواسته هایش خود را به کوچه دیگری می زند و به دنبال ردپای دشمنان و بیگانگان می گردد. باید گفت که دیده گان افرادی از این دست نیازمند درمان است، چرا که درعوض رویت حضور تمام قد زنان ایرانی در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر اساس ساده ترین و بدوی ترین انگیزه های شهوانی توجه اش به کوتاه و بلندی شلوار و دامن زنان معطوف است.
از سوی دیگر کار به همین اظهارنظرهای شگفت انگیز ختم نمی شود بلکه گویی این سخنان آتش تهیه حملات گسترده تر به حریم خصوصی شهروندان آن هم در ساده ترین و ابتدایی ترین حدود آن یعنی انتخاب نوع پوشش (توجه کنید نوع پوشش و نه مثلا تلاش برای عریانی و…) و سبک زندگی است. همین گفته ها دستاویزی می شود برای مدیرانی که “طرح امنیت اجتماعی” را مهمترین دستاورد و افتخار دوره مدیریت خود بدانند. طی روزهای گذشته و در آستانه فصل گرما بازهم خط و نشان کشیدن نیروی انتظامی برای دختران و بانوان ایرانی شدت گرفته است. پایگاه اطلاع رسانی نیروی انتظامی هفته گذشته اعلام کرد که “از آغاز سال جاری و در طول این طرح تعداد یک هزار و 68 نفر از زنان بدحجاب دستگیر شده اند”. بی شک و بدون امکان پذیرفتن هیچ استدلال قانونی که نیروی انتظامی برای چنین عملکردی دست و پا کند، تمامی موارد مشمول این آمار و چه بسا ده ها و صدها برابر این تعداد که مورد مواخذه ماموران گشت های ارشاد قرار می گیرند، موارد بارزی از نقض حقوق مسلم شهروندان است. حقوقی که به موجب استانداردهای حقوقی جهانی که جمهوری اسلامی نیز به رعایت آنها متعهد شده است.
با این همه و با پرهیز از تکرار مکررات در اثبات غلط بودن برخوردهای این چنینی با مقوله پوشش در سطح جامعه و دست درازی حاکمیت به حریم خصوصی شهروندان، صاحب این قلم این پرسش را پیش روی دست اندرکاران “وااسلام گو” قرار می دهد که آیا نقض “قانون آزادی پوشش حجاب در دانشگاه های ترکیه” از سوی بالاترین مرجع حقوقی کشوری که برپایه سکولاریسم بنیان گذاشته شده است و طی حکمی استفاده از حجاب را تنها در دانشگاه های دولتی ممنوع می شمارد نقض کرامت انسانی، اصول اخلاقی و حقوق بشر است یا رها کردن بیشمار ماموران انتظامی در کوی و برزن این مملکت و گشودن دست تطاول آنان برای گشایش عقده های فروخفته جنسی شان در برخورد با دختران و بانوان این مرز و بوم؟ امکان برپایی و سامان دهی به تجمعات اعتراض آمیز نسبت به صدور چنین حکمی افتخار آمیز است یا به کمین نشستن مردمان خسته از هزاران شوربختی روزمره در پارکها و مراکز خرید به بهانه “امنیت اجتماعی” و یا فرود آوردن باتوم بر سر زنان آزادی خواه در تجمع 22 خرداد 85؟ در مرام و مسلک شما کدام یک اخلاقی است؟ واقعا چه کسی بی شرم است و چه کسی با رفتار خود حریم باورهای اخلاقی و امنیت عمومی را لکه دار می کند؟