چه کسی بی شرم است؟

حسن اسدی زیدآبادی
حسن اسدی زیدآبادی

‏”مساله حجاب” پیش از آنکه رضاخان راه تجدد ایران و آرزوهای دور و درازش برای پیشرفت را در “کشف” آن ‏بیابد، از سوی مذهبیون به عنوان چهره دین و “سیمای عفاف و اخلاق” در جامعه تبلیغ شده و در ادوار مختلف ‏مهمترین خواست آنان از زنان همواره حفظ حجاب بوده است. تو گویی در نظر اینان اصولا زن به این منظور ‏آفریده شده که حجاب بر سر بگذارد و تابلویی باشد برای نمایش اعتقاد آقایان به اصول مذهبی و شدت و ضعف ‏حفظ آن نیز نمایه ای است از میزان پایبندی مردمان جامعه نسبت به حفظ اصول اخلاقی. ‏

پس از انقلاب 57 نیز شاید یکی از روترین نقاط چالش برانگیز میان نیروهای اجتماعی حامی تغییرات اساسی در ‏ساخت سیاسی کشور همین مساله حجاب بوده است. بحثی که با توجه به ابعاد گسترده اجتماعی و فردی آن با ‏سرعت خیره کننده ای به عنوان یکی از نمادهای اساسی “گروه غالب” در تحولات سالهای ابتدایی پس انقلاب (یا ‏همان حزب اللهی ها) در آمد و از سوی دیگر طیف های دیگر درگیر در تند باد تحولات جامعه ایرانی همین ‏موضوع پوشش را جبهه ای برای رویارویی و دفاع قلمداد کردند. و چه بسا که بتوان بر همین اساس مبارزه ای ‏مدنی را از آن زمان تاکنون میان زنان و حاکمیت اقتدارگرا نشان داد که صد البته برنده گام به گام آن بانوان ایرانی ‏بوده اند.‏

‏ از همین زوایه البته سخنان فردی مانند علم الهدی امام جمعه شهر مشهد که می گوید “مسأله حجاب در مملکت ‏حیاتی است و مسأله بی‌حجابی در کشور مانند قطع رگ گردن دین و انقلاب است” و تاکید می کند که “وزیر ‏کشور فرانسه سال قبل به آمریکا گفت، لازم نیست بمب بر سر مردم بریزید، بلکه کافی است پیراهن و دامن زنان ‏کوتاه شود.” قابل فهم می شود. از قضا او خوب فهمیده است رگ حیات و شاید به عبارت بهتر “شیشه عمر” طرز ‏تلقی ای از دین که موجب ادامه حیات اجتماعی توام با حفظ قدرت او و امثالهم می شود کجاست. منتها بازهم به ‏جای واقع بینی و برخورداری از اندکی تعامل عینی با جامعه و خواسته هایش خود را به کوچه دیگری می زند و ‏به دنبال ردپای دشمنان و بیگانگان می گردد. باید گفت که دیده گان افرادی از این دست نیازمند درمان است، چرا ‏که درعوض رویت حضور تمام قد زنان ایرانی در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر اساس ‏ساده ترین و بدوی ترین انگیزه های شهوانی توجه اش به کوتاه و بلندی شلوار و دامن زنان معطوف است. ‏

از سوی دیگر کار به همین اظهارنظرهای شگفت انگیز ختم نمی شود بلکه گویی این سخنان آتش تهیه حملات ‏گسترده تر به حریم خصوصی شهروندان آن هم در ساده ترین و ابتدایی ترین حدود آن یعنی انتخاب نوع پوشش ‏‏(توجه کنید نوع پوشش و نه مثلا تلاش برای عریانی و…) و سبک زندگی است. همین گفته ها دستاویزی می شود ‏برای مدیرانی که “طرح امنیت اجتماعی” را مهمترین دستاورد و افتخار دوره مدیریت خود بدانند. طی روزهای ‏گذشته و در آستانه فصل گرما بازهم خط و نشان کشیدن نیروی انتظامی برای دختران و بانوان ایرانی شدت گرفته ‏است. پایگاه اطلاع رسانی نیروی انتظامی هفته گذشته اعلام کرد که “از آغاز سال جاری و در طول این طرح ‏تعداد یک هزار و 68 نفر از زنان بدحجاب دستگیر شده اند”. بی شک و بدون امکان پذیرفتن هیچ استدلال قانونی ‏که نیروی انتظامی برای چنین عملکردی دست و پا کند، تمامی موارد مشمول این آمار و چه بسا ده ها و صدها ‏برابر این تعداد که مورد مواخذه ماموران گشت های ارشاد قرار می گیرند، موارد بارزی از نقض حقوق مسلم ‏شهروندان است. حقوقی که به موجب استانداردهای حقوقی جهانی که جمهوری اسلامی نیز به رعایت آنها متعهد ‏شده است. ‏

با این همه و با پرهیز از تکرار مکررات در اثبات غلط بودن برخوردهای این چنینی با مقوله پوشش در سطح ‏جامعه و دست درازی حاکمیت به حریم خصوصی شهروندان، صاحب این قلم این پرسش را پیش روی دست ‏اندرکاران “وااسلام گو” قرار می دهد که آیا نقض “قانون آزادی پوشش حجاب در دانشگاه های ترکیه” از سوی ‏بالاترین مرجع حقوقی کشوری که برپایه سکولاریسم بنیان گذاشته شده است و طی حکمی استفاده از حجاب را ‏تنها در دانشگاه های دولتی ممنوع می شمارد نقض کرامت انسانی، اصول اخلاقی و حقوق بشر است یا رها کردن ‏بیشمار ماموران انتظامی در کوی و برزن این مملکت و گشودن دست تطاول آنان برای گشایش عقده های ‏فروخفته جنسی شان در برخورد با دختران و بانوان این مرز و بوم؟ امکان برپایی و سامان دهی به تجمعات ‏اعتراض آمیز نسبت به صدور چنین حکمی افتخار آمیز است یا به کمین نشستن مردمان خسته از هزاران ‏شوربختی روزمره در پارکها و مراکز خرید به بهانه “امنیت اجتماعی” و یا فرود آوردن باتوم بر سر زنان آزادی ‏خواه در تجمع 22 خرداد 85؟ در مرام و مسلک شما کدام یک اخلاقی است؟ واقعا چه کسی بی شرم است و چه ‏کسی با رفتار خود حریم باورهای اخلاقی و امنیت عمومی را لکه دار می کند؟ ‏