در حالی که رسانه های رسمی از آغاز سال جدید، از کلمه کودتای مخملی در اشاره به انقلاب مخملی استفاده می کنند، “جمهور” نیز دریافته است که نظام سعی دارد هزینه عمل سیاسی و تحول خواهی را تا حد ممکن بالا ببرد:
در حالی که عملکرد دولت نهم و برخی از نهادهای انتصابی در چند انتخابات اخیر به شکل تاسف باری جریان های سیاسی رفرم خواه معتقد به چهارچوبهای قانون اساسی را به سمت تبدیل شدن به نیروهای معتقد به اصلاح ناپذیری نظام سوق داده است؛ تلاش گسترده ای از سوی اقتدارگرایان صورت می پذیرد تا با بزرگ نمودن خطر انقلاب مخملی فشار و برخوردهای خود را بر نیروهای تحول خواه افزایش دهد.
از سوی دیگر برابر سازی موضوع تحریم انتخابات با براندازی نظام از دیگر معناسازیهای جعلی در میدان عمل سیاسی ایران است. تحریم نه یک اتیکت یا مانیفست سیاسی که تنها یک روش محدود، کم اثر و مدنی قلمداد می گردد که برای محل اثر واقع شدن نیاز به برنامه های تکمیلی دارد. اما حاکمیت اقتدار گرا با معادل سازی تحریم با براندازی سعی دارد هزینه ساده ترین روش برای اعتراض مدنی بالا برده و با اتهام تلاش برای انقلاب مخملی نیروهای سیاسی منتقد را محدود کند.
مال خودتان. دوری و دوستی!
نوشته علی مهتدی در”کاریز” رایو خاطره ای از گفتگو با یک راننده لبنانی است:
سوار بر تاکسی در سکوت مسیری را میپیمودم. راننده که فهمید ایرانی هستم، داد سخن در مورد احمدینژاد داد و او را افتخار عصر حاضر خواند. میگفت: “رییسجمهور شما خودرویی سوار میشود که هیج لبنانی حاضر به سوار شدن آن نیست و این بزرگترین نشانه مردمی بودن و متواضع بودن اوست”.
در پاسخ به این سوال که آیا تواضع برای اداره کشوری با هفتاد میلیون نفر جمعیت کافیست یا خیر گفت: “شما ایرانیها همیشه پرتوقع هستید و قدر داشتههای خود را نمیدانید”. بهترین پیشنهادی که میتوانستم به او بدهم این بود که شما لبنانیها پنج ماه است رییسجمهور ندارید. ما رییسجمهور خود را به شما میدهیم و به این ترتیب هر دو ملت خوشحال خواهند بود. پاسخ او شاید تکان دهنده بود: “ما او را نمیخواهیم. ما به اینکه احمدینژاد رییسجمهور شما باشد و از دور به فکر ما مردم محروم باشد راضی هستیم. شما باید خود را تغییر دهید”.
اعتماد به نفس کاذب
مجتبی پورمحسن در “هفت ها” به این موضوع اشاره دارد که این روزها، در قبال بن بست موجود، هر جریان سیاسی مدعی است که راه حل و همان جریان سوم است:
جامعه وقتی به بنبست میرسد، یعنی رو به شکوفایی است. یعنی جامعه وقتی که در بنبست است، نمیداند که در بنبست است. و وقتی که راه حلی مییابد، یا لااقل به راه حلی فکر میکند در حال خروج از بن بست است.به نظر میرسد جامعهی ما، با حذف مرحلهی بنبست، تصور میکند بلافاصله جدا از شیوههای دیگر، به شیوههای جدیدی نیاز دارد.
سادهتر بگویم الان هرکسی در جامعهی ما فکر میکند که تمام راههایی که تاکنون جامعهی ما رفته، بیراهه بوده و مسیر درست همانی است که او پیشنهاد میدهد. غالباً هم افراد بسته به سطح دانش شان، با زبان بیزبانی، راه پیشنهادی خود را «خط سوم» و یا «نه این، نه آن» مینامند. اینکه افراد جامعه همگی خود را تئوریسینِ خط سوم یا به عبارت بهتر خطوط سوم میدانند، نشان دهندهی نوعی اعتماد به نفس کاذب است که پیامد از هم گسیختگی جامعه است.
کاش کمی، فقط کمی همدیگر را دوست داشتیم
اردشیر طیبی در “رویای آریایی” در پاسخ به خواننده ای که مفتخر بوده حتی یک افغان هم در این سال ها جرات حضور در شهرشان را نداشته نوشته است:
متاسفم و اندوهگین، اندوهگین به خاطر اینکه افتخار می کنید در شهرتان یک افغانی هم وجود ندارد و کشتن و بیرون کردن آنها را نشانه غیرت آذربایجانی می دانید. تا آنجا که من یادم هست مردمان آذربایجان به دلسوزی و مهمان نوازی مشهور بودند و نماد شجاعتشان ستار خان است که شانه به شانه هوارد باسکرویل آمریکایی، برای آزادی ایران از جانش هم گذشت و برای نجات مردم شهری دیگر (تهران) شجاعانه اسبش را می تاخت.
ترساندن و به قتل رساندن آوارگانی که از دست ستمگران متعصب مذهبی به شهر های ما پناه آورده اند و از سر ناچاری به ما روی انداخته اند، هنر و افتخار نیست. افتخار این است که دستشان را فشار بدهیم و بهشان بگوییم که ایران موطن ابدی شماست و اینجا شما صاحب خانه اید و مهمان نیستید. کاش کمی، فقط کمی، بیشتر همدیگر را دوست داشتیم.
هر لحظه به رنگی
محمد جواد کاشی در “زاویه دید” همچنان پیگیر موضوع فقدان امنیت در حوزه اجتماعی ست که ایرانیان را ناچار ساخته تا چندچهرگی پیشه کنند:
فقدان امنیت در دهههای اخیر، ماجرا را دوچندان کرده است. همه ما به همه چیز نیازمندیم. همه چندجور سابقه کاری داریم. هر کدام را برای روزی نگاه داشتهایم. چه کنیم اگر از این کار بیرون مان کردند؟ چندین مهارت انبار کردهایم. حتی سوابق گوناگون ما، به کارمان میآید. با افراد گوناگون و ناهمرنگ نسبت داریم. چه کنیم اگر نزد فلانیها مغضوب شدیم؟
شاید سیاستها عوض شد. ممکن است روزی به خاطر همراهی با کس یا کسانی، مغضوب واقع شویم. اما خدا را چه دیدی، شاید اوضاع عوض شود و همان سابقه بد به کارمان آید. چندین زبان برای سخن گفتن یاد گرفتهایم. کانالهای ارتباطی پیچیده و چند لایه داریم. حال را حفظ میکنیم، اما دل نگران آیندهایم. چون الزاماً منطق حفظ امروز، با منطق حفظ آینده سازگار نیست. اگر این دو را حل کنیم، با گذشته چه کنیم؟ هر آن باید رنگی تاره به آن بزنیم، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک شخصیت وانمودهمان.
من مادرش هستم
آسیه امینی در “وارش” در مورد دستگیری اخیر از میان زنان فعال در امور مسائل اجتماعی نوشته است:
خبر دستگیری خانم مقدم عزیز ما، در بهت و حیرتم فرو برده است. او را سالهاست که می شناسم. از اولین سال دانشجویی ام و عضویت در جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست. او را تا سالها تنها فعال محیط زیستی می دانستم. زنی جسور و نیک اندیش که در عین حال همیشه آرام حرف می زند. مهربان است و وقتی می خندد با خودت می گویی محال است این زن، دشمنی هم در زندگی اش داشته باشد.
در چند سال اخیر، او را بارها در اجتماع های زنان دیده ام. زنی محکم و مادری دلسوز. وقتی برای آزاد کردن زینب پیغمبرزاده راهی دادگاه شد و گفت : “من مادرش هستم”، از همانجا فکر تشکیل مادران کمپین یک میلیون امضا کلید خورد. او و جمعی دیگر از زنان داوطلب گروه مادران کمپین را تشکیل دادند. گروهی که باعث دلگرمی و تقویت روحیه جوانترهایی می شود که شاید برای وارد شدن به میدان فعالیتهای اجتماعی به حمایت مادری چون او نیازمندند.
روز ملی فن آوری هسته ای
به مناسبت روز فن آوری هسته ای، آرش سیگار چی در “پنجره التهاب” راوی روزهای زندان در چنین روزی ست:
حاجی مهدوی، آخوندی که از دادگاه ویژه به زندان ما بود نیز آمد و تبریک گفت. او فکر می کرد همسرم زاییده، حال آنکه من و رافونه هنوز نامزد بودیم.باز نقل را چرخاندم، که محمود، جوانک ریز که “شهرداری” اتاق را می کرد، آمد و گفت رییس زندان دارد می آید. راست می گفت چهارشنبه ها تهمتن، رییس زندان به بند ما می آمد.
علت شلوغی جلوی اتاق را از معاونش که احمدی نژاد نام دارد می پرسد و او گزارش می دهد که سیگارچی دارد برای خبر خوش هسته ای نقل پخش می کند. جدی می گیرد، می پرسد شما با چنین روحیه ای چرا کارت را درست نکردی که نیایی زندان. لبخند می زنم و می گویم نمی دانم. شاید تقصیر آقای احمدی نژاد است.
یکوقت چنین اعترافی نکنیم!
محمدعلی ابطحی در “وب نوشت ها” می گوید اماراتی ها بدشان نمی آید که از دولتمردان ایرانی اعترافاتی در این زمینه بگیرند که جزایر سه گانه مابه ازای گسست بحرین از ایران بوده است:
از وقتی من با اماراتی ها در مورد جزیره ابوموسی به عنوان نماینده ی رسمی ایران مذاکره می کردم، همواره یکی از مسایل شیرین و پرجاذبه برای آن ها این بود که مسئولی در ایران بگوید که انگلیسی ها، جزایر خلیج فارس را به ایران دادند تا ایران موافقت کند که بحرین از ایران جدا شود. اصرار داشتند این حرف را از زبان یک مسئول ایرانی بشنوند تا در مرحله بعدی بگویند شما ایرانی ها حق ما را بدهید و بروید حق خودتان را از بحرین بگیرید.
یک جلد از خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار رژیم گذشته به مسائل مربوط به بحرین اختصاص دارد. در آن جا به این مسأله تلویحاً اشاره ای شده است. این جلد کتاب اسدلله علم را به زبان عربی ترجمه کرده اند و دولت امارات سرمایه گذاری زیادی روی انتشار این جلد دارد. به اعتقاد آنها، ایران که نمی تواند بحرین را باز پس بگیرد ولی اعتراف به اماراتی بودن جزایر از این تعبیر بیرون می آید.
رابطه خطرپذیری مردان با اروتیسم
محمد صادق الحسینی در “کالاتاکسی” به نتایج یک پژوهش تازه در حوزه اقتصاد اشاره دارد:
وقتی به مردان جوان، عکس های اروتیک نشان داده می شود، آنها بیشتر تمایل داشته اند تا دست به یک شرط بندی بزنند، نسبت به هنگامی که به آنها چیزهایی ترسناک، نظیر یک مار یا حتی یک چیز خنثی مثل یک منگنه، نشان داده می شود! این در یک تحقیق دانشگاهی بدست آمده است. این بدان دلیل است که عکس های تحریک کننده، آن بخشی از مغز را بیدار می کنند که هنگام پذیرا شدن ریسک های مالی بیدار می شود.
این مطالعه با تحقیقات تازه ای که نشان می دهند مردان وقتی که یک فیلم تحریک برانگیز را می بینند، مخاطرات بیشتری را می پذیرند، مطابقت دارد. همچنین می توان نتیجه گرفت که مردان هنگامی که به عکس های زنان زیبا می نگرند، کمتر درباره آینده مالی شان می اندیشند.
این پیروزی غرورآفرین، بر شما مبارک باد!
سید ایمان ضیاءبری که خود را جوانترین خبرنگار جهان در سال 2004 می خواند و کماکان پیگیر پروژه یک بمب گوگلی است، در “ایمان امروز” نوشته است:
یقیناً در خاطر دارید که مدتی پیش، خبر از به راه افتادن بمب گوگلی برای اعتراض به حذف نام نامی ایران از فهرست کشورهای سایت یاهو دادم. هرچند در ابتدا، عدهیی از دوستان باور داشتند ارزش سایت یاهو بسیار پایینتر از آن است که انرژی و وقت خود را صرف مبارزه با آن کنیم.
با این حال، من معتقد بودم که چنین جنبشی، میتواند قدرتنمایی بینالمللی همهی عاشقان پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران باشد که توانایی خنثی کردن توطئههای هر دشمنی را دارند. این هم سند پیروزی غرورآفرین شما که با همت ایرانی خود، پاسخ همهی یاوهگوییها را دادید. چه یاوهگویان خودفروختهی داخلی و چه فرصتطلبان بینالمللی که از هر موعدی برای مبارزه با مردم صلحطلب ایرانزمین بهره میجویند.