با نزدیک شدن موسم انتخابات بازار وعده های پوشالی داغ است، یکی وعده عدالت می دهد وآن یکی به حیله هنرمند وبازیگر به میدان میکشد وگروهی ازبرآوردن آرزوهای لامحالی که به قدمت تاریخ، عمر بر سر آن نهاده ایم دم میزند… و این همه، از فروش مطاعی است که درموسم انتخابات در بازار سیاست، رونقی می گیرد که به بهای خوش باوری مردم می فروشند، اما افسوس که از پس سال ها خرید این وعده های پوشالی، هنوز هم :
رنگ سال گذشته را دارد
همه ی لحظه های امسالم
365 حسرت را همچنان می کشم به دنبالم
می گویند، حکایت تاسیس خانه ملت و ایضا انتخابات در این کهنه دیار از آنجا آغاز شد که جمعی از مشروطه خواهان برای رساندن پیامشان به شاه به خانه امیر بهادر خان رفتند، امیر بهادر از آنها می پرسد حرفتان چیست؟
می گویند مجلس ملی و عدالتخوانه می خواهیم باز می پرسد که چه بشود؟
می گویند برای اینکه شاه تنها سلطنت کند و مسئول نباشد و این مجلس و دولت باشندکه مسئولیت بر عهده می گیرند.
امیر بهادر خنده ای کرد و گفت:
این نشدنیست، تا امروز سی کرور رعیت بود و یک شاه، که همگی از او اطاعت می کردیم اما حا لا شما می خواهید یک نفر رعیت باشد و سی کرور شاه، نه،ما که از عهده بر نمی آئیم.
از آن زمان تا به امروز اندکی بیش از یک قرن می گذرد،و این حکایت همچنان در این کستره تاریخی ادامه دارد، و در طول این سال ها همواره این قصه نشنیده باقی ماند و کسی صدای ساکنان این آب و خاک را که جامعه مدنی را می طلبید نشنید،نه محمد علی شاه شنید، نه رضا خان قلدر و نه پسرش محمد رضا پهلوی و عاقبت آن شد که هم تو دانی و هم من، تا اینکه بهمن ۵۷ از راه رسیدو این امید را در دل ها زنده کرد که پس از این دیگر هیچ گوشی صدای ملت را نشنیده نخواهد گرفت،اما دریغا که،جز قلب تیره هیچ نشد حاصل غافل در این خیال که اکسیر می کنند.
آنچه هنوز هم در آشفته بازار انتخابات به دیده ی سیاست بازان نمیاید همانا نادیده انگاشتن، خواست و نیاز ملتی است که فریب دادنشان به سهولت خوردن پیاله ای آب است،اگر چه چنین مردمی از پس هر فریبی، سر به لاک یاس و نا امیدی فرو می برند که تو گویی از آن پس دیگر هرگز به فریبی گرفتار نیایند،اما آنچنانکه اهل سیاست با خواندن پیشانی بخت ملتی خوش باور، نبض ها در دست دارند، این چنین پهلو به پهلوی یاس غلطیدن را، نه از سر عبرت پذیری که از سر عادتی میدانند که از تکرار فریب خوردن های مداوم باقی است،پس به طرفندی تازه باز هم این چنین مردمی را می توان همچون عروسکان کوکی به صحنه کشاند، باور ندارید ؟بخوانید افاضات اخیر سخنگوی دولت را که با نزدیک شدن انتخابات از تندروی های ماموران نیروی انتظامی در طرح امنیت اجتماعی و دستگیری جوانان می گوید وخبر از دل پر خون رئیس جمهور از این واقعه را می دهد، کیست که دیگر نداند همه این اعلام نارضایتی ها و همصدائی با مردم، از آن جاست که موسم انتخابات است اما عجبا که با چنین اوصافی گروهی از جماعت روشنفکران هم با تشویق مردم به حضور در انتخابات قبول این فریب را تبلیغ می کنند که این خود فریبی از دیر باز گریبان روشنفکران این کهنه دیار را گرفته است.
از میرزا فتحعلی آخوند زاده روشنفکر گرفته (که اگر در عصر خود روشنفکرانی چون ملکم خان و مستشار الدوله راه نجات این مرز و بوم را در یک کلمه یعنی قانون می دیدند، او مهم ترین راه نجات مردم این پهنه ی تاریخی را،در تغیر الفبا جستجو میکرد ) تا روشنفکران امروز ما که همه راه رسیدن به عافیت را در حضور مردم در پای صندوق های رای می دانند که چون سال های گذشته از آن جز کاندیدا ها ی دست چین شده و از صافی گذشته بیرون نمی آیند. همه به دنبال مدینه فاضله ای بودند که سودایی محال است.
بی شک یکی از ابزار هایی مرسوم جذب مردم برای حضور درانتخابات، تبلیغات گسترده و غلو آمیز کاندیدا های است که در پی گرفتن رای مردم دست به هر طرفندی می زنند، بعنوان مثال نقل است، آشیخ حسن لنکرانی هم زمانی که خود را برای مجلس دوره ی چهاردهم کاندیدا کرد یکی از ابزار های تبلیغاتی او، کبریت بود، که سابق بر این بر خلاف کبریت های امروزی که نوعا حالت جعبه دارند و داخل آن چوبهای کبریت روی هم چیده شده اند، آن زمان کبریت ها مقوایی بود و مقوا های بریده شده همگی در انتهای یک صفحه چسبیده بودند، این روحانی هم برای تبلیغات انتخاباتی خود از این نوع کبریت ها استفاده می کرد که روی جلد آن با چاپ عکس خود متنی با این مضمون می نوشت که مثلا رای به شیخ حسن لنکرانی، به نفع دین و دنیای شماست، و یا ازدیگر طرفند های تبلیغاتی این روحانی این بود که هر کسی برای دیدار ایشان به خانه اش که در گلوبندک،کوچه سابق حاج شیخ فضل الله نوری بود ,می رفت، در اتاق نشیمن چند شاخه گندم می دید که به دیوار آویخته بود و زیر آن کاغذی به دیوار با خط خوش نصب بود که نظر هر تازه وارد و بینده ای را بخود جلب میکرد تا جائیکه مجبور به پرسش در باره آن می شد آن وقت مرحوم لنکرانی هم با حوصله ی تمام و با آب و تاب توضیح میداد که این خوشه های گندمی است که به روی پشت بام خانه ام، از وسط گاهکل ها روئیده است، در حالیکه میدانید گاهکل محل مناسبی برای روئیدن گندم نیست، اما وقتی در فراز بام خانه ی یک ایرانی، آن هم از میان گاهکل این خوشه های بزرک گندم می روید، نا گفته پیدا است که این کشور برای کشاورزی خاصه گندم کاری، خاک بسیار مساعد وخوبی دارد، آنگاه گریزی به مسله ی واردات گندم در عصر پهلوی میزد و ادامه میداد، آیا ننک نیست در کشوری که چنین خوشه های شاداب و بلند گندم از میان گاهکل های پشت بام خانه ها می روید به جای تقویت کشاورزی این همه ارز برای خریدن گندم از مملکت خارج می کنیم ؟… چنین طرفند های تبلیغاتی در آن عصر جملگی کار ساز بودند حتی در سالهای اولیه پس از انقلاب هم موثر بود، اما امروزه روز ملاک انتخاب مردم و اساسا حضورشان در صحنه انتخابات به گونه ای دیگراست، حتی دیگر ترسی هم از نخوردن مهر انتخابات درشناسنامه های خود ندارند بلکه صرف نظر از نوع برگذاری انتخابات و تعین کاندیداها که رابطه ی مستقیم با حضور مردم در انتخابات دارد سابقه، توانمندی، منبطق بودن وعده ها ی داده شده با واقعیت های ملموس جامعه و هزاران نکته ی باریکتر از مو را هم ملاک انتخاب خود قرار میدهند، اما با این همه قبل از هر چیز باید میل حضور مردم در این امر مدنی را سنجید آن هم در این برهه از زمان که پس از گذشت سی سال هنوز بسیاری از آرمان های اولیه انقلاب تحقق نیافته است طرفه آنکه :
وقتی، در پس هر حصار فرو ریخته
رد سرخی شبیه خواب انار چکیده
وقتی، در نم و نای هر چاه
طنین ضجه های تنهایی پیچیده
وقتی، از تمام فصل های خدا
تنها فصل سکوت و تماشا، روئیده
وقتی از گم شدن دفتر عشق،بی تابیم
و از باریدن برف
بر سر پناه بی طاق می نالیم
وقتی پنجره در خواب انتظار میمیرد
و دل از آواز چه باید کرد می گیرد
چگونه باور کنیم
بودن در نبودن را ؟
رخت مهتاب
بر تن آینه را؟