چگونه باور کنیم بودن در نبودن را ؟

بیژن صف سری
بیژن صف سری

با نزدیک شدن موسم انتخابات بازار وعده های پوشالی داغ است، یکی وعده عدالت می دهد وآن یکی ‏به حیله‎ ‎هنرمند وبازیگر به میدان میکشد وگروهی ازبرآوردن آرزوهای لامحالی که به قدمت تاریخ، عمر بر ‏سر آن نهاده ایم دم میزند… و این همه، از‎ ‎فروش مطاعی است که درموسم انتخابات در بازار سیاست، رونقی ‏می گیرد که به بهای خوش باوری‎ ‎مردم می فروشند، اما افسوس که از پس سال ها خرید این وعده های ‏پوشالی، هنوز هم‎ :

رنگ سال گذشته را دارد‎

همه ی لحظه های امسالم‏‎

‎365 ‎حسرت را همچنان می کشم به دنبالم‎ ‎

‏ می گویند، حکایت تاسیس خانه ملت و ایضا انتخابات در این کهنه دیار از آنجا آغاز شد که جمعی از ‏مشروطه خواهان برای رساندن پیامشان به شاه به خانه امیر‎ ‎بهادر خان رفتند، امیر بهادر از آنها می‎ ‎پرسد ‏حرفتان چیست؟‎

می گویند مجلس ملی و عدالتخوانه می خواهیم‏‎ ‎باز می پرسد که چه بشود؟‏‎

می گویند برای اینکه شاه تنها سلطنت کند و مسئول نباشد و این مجلس و دولت باشندکه مسئولیت بر عهده می ‏گیرند.‏‎

امیر بهادر خنده ای کرد و گفت‎:

این نشدنیست، تا امروز سی کرور رعیت بود و یک شاه، که همگی از او‏‎ ‎اطاعت می کردیم اما حا لا شما می ‏خواهید یک نفر رعیت باشد و سی کرور شاه،‎ ‎نه،ما که از عهده بر نمی آئیم‎. ‎


از آن زمان تا به امروز اندکی بیش از یک قرن می گذرد،و این حکایت‎ ‎همچنان در این کستره تاریخی ادامه ‏دارد، و در طول این سال ها همواره این‏‎ ‎قصه نشنیده باقی ماند و کسی صدای ساکنان این آب و خاک را که ‏جامعه مدنی‎ ‎را می طلبید نشنید،نه محمد علی شاه شنید‌، نه رضا خان قلدر و نه پسرش محمد‏‎ ‎رضا پهلوی و ‏عاقبت آن شد که هم تو دانی و هم من، تا اینکه بهمن ۵۷ از راه‏‎ ‎رسیدو این امید را در دل ها زنده کرد که پس ‏از این دیگر هیچ گوشی صدای ملت‎ ‎را نشنیده نخواهد گرفت،اما دریغا که،جز قلب تیره هیچ نشد حاصل غافل ‏در این خیال که اکسیر می کنند.‏

آنچه هنوز هم در آشفته بازار انتخابات به دیده ی سیاست بازان نمیاید همانا نادیده انگاشتن، خواست و‏‎ ‎نیاز ‏ملتی است که فریب دادنشان به سهولت خوردن پیاله ای آب است،اگر چه‎ ‎چنین مردمی از پس هر فریبی، سر ‏به لاک یاس و نا امیدی فرو می برند که تو‏‎ ‎گویی از آن پس دیگر هرگز به فریبی گرفتار نیایند،اما آنچنانکه ‏اهل سیاست‎ ‎با خواندن پیشانی بخت ملتی خوش باور، نبض ها در دست دارند، این‎ ‎چنین پهلو به پهلوی یاس ‏غلطیدن را، نه از سر عبرت پذیری که از سر عادتی‎ ‎میدانند که از تکرار فریب خوردن های مداوم باقی ‏است،پس به طرفندی تازه‏‎ ‎باز هم این چنین مردمی را می توان همچون عروسکان کوکی به صحنه کشاند، ‏باور ندارید ؟بخوانید افاضات اخیر سخنگوی دولت را که با نزدیک شدن انتخابات از تندروی های ماموران ‏نیروی انتظامی در طرح امنیت اجتماعی و دستگیری جوانان می گوید وخبر از دل پر خون رئیس جمهور از ‏این واقعه را می دهد، کیست که دیگر نداند همه این اعلام نارضایتی ها و همصدائی با مردم، از آن جاست که ‏موسم انتخابات است اما عجبا که با ‏‎ ‎چنین اوصافی گروهی از جماعت روشنفکران هم با تشویق مردم به ‏حضور در انتخابات قبول این فریب را تبلیغ می کنند که این خود فریبی از دیر باز گریبان روشنفکران این ‏کهنه دیار را گرفته است.‏


از میرزا فتحعلی آخوند زاده روشنفکر گرفته (که اگر در عصر خود‎ ‎روشنفکرانی چون ملکم خان و مستشار ‏الدوله راه نجات این مرز و بوم را در یک‎ ‎کلمه یعنی قانون می دیدند، او مهم ترین راه نجات مردم این‎ ‎پهنه ‏ی تاریخی را،در تغیر الفبا جستجو میکرد ) تا روشنفکران امروز ما که همه راه رسیدن به عافیت را در ‏حضور مردم در پای صندوق های رای می دانند که چون سال های گذشته از آن جز کاندیدا ها ی دست چین ‏شده و از صافی گذشته بیرون نمی آیند. همه به دنبال مدینه فاضله ای بودند که سودایی محال است.‏

بی شک یکی از ابزار هایی مرسوم جذب مردم برای حضور درانتخابات، تبلیغات گسترده و غلو آمیز ‏کاندیدا های است که در پی گرفتن رای مردم دست به هر طرفندی می زنند، بعنوان مثال نقل است، آشیخ ‏حسن لنکرانی هم زمانی‎ ‎که خود را برای مجلس دوره ی چهاردهم کاندیدا کرد یکی از ابزار های‎ ‎تبلیغاتی او، ‏کبریت بود، که سابق بر این بر خلاف کبریت های امروزی که‎ ‎نوعا حالت جعبه دارند و داخل آن چوبهای ‏کبریت روی هم چیده شده اند، آن‏‎ ‎زمان کبریت ها مقوایی بود و مقوا های بریده شده همگی در انتهای یک ‏صفحه‎ ‎چسبیده بودند، این روحانی هم برای تبلیغات انتخاباتی خود از این نوع‏‎ ‎کبریت ها استفاده می کرد که ‏روی جلد آن با چاپ عکس خود متنی با این‎ ‎مضمون می نوشت که مثلا رای به شیخ حسن لنکرانی، به نفع دین ‏و دنیای شماست، و یا ازدیگر طرفند های تبلیغاتی این روحانی این بود که هر کسی برای‏‎ ‎دیدار ایشان به خانه ‏اش که در گلوبندک،کوچه سابق حاج شیخ فضل الله نوری‎ ‎بود ,می رفت، در اتاق نشیمن چند شاخه گندم می ‏دید که به دیوار آویخته بود‎ ‎و زیر آن کاغذی به دیوار با خط خوش نصب بود که نظر‎ ‎هر تازه وارد و بینده ای ‏را بخود جلب میکرد تا جائیکه مجبور به پرسش در‎ ‎باره آن می شد آن وقت مرحوم لنکرانی هم با حوصله ی ‏تمام و با آب و تاب‎ ‎توضیح میداد که این خوشه های گندمی است که به روی پشت بام خانه ام، از‏‎ ‎وسط گاهکل ‏ها روئیده است، در حالیکه میدانید گاهکل محل مناسبی برای‏‎ ‎روئیدن گندم نیست، اما وقتی در فراز بام خانه ی ‏یک ایرانی، آن هم از‏‎ ‎میان گاهکل این خوشه های بزرک گندم می روید، نا گفته پیدا است که این‏‎ ‎کشور برای ‏کشاورزی خاصه گندم کاری، خاک بسیار مساعد وخوبی دارد، آنگاه‏‎ ‎گریزی به مسله ی واردات گندم در ‏عصر پهلوی میزد و ادامه میداد، آیا ننک‏‎ ‎نیست در کشوری که چنین خوشه های شاداب و بلند گندم از میان ‏گاهکل های پشت‎ ‎بام خانه ها می روید به جای تقویت کشاورزی این همه ارز برای خریدن گندم از‎ ‎مملکت ‏خارج می کنیم ؟… چنین طرفند های تبلیغاتی در آن عصر جملگی کار‎ ‎ساز بودند حتی در سالهای اولیه پس از ‏انقلاب هم موثر بود، اما امروزه روز‏‎ ‎ملاک انتخاب مردم و اساسا حضورشان در صحنه انتخابات به گونه ای ‏دیگراست،‎ ‎حتی دیگر ترسی هم از نخوردن مهر انتخابات درشناسنامه های خود ندارند بلکه‏‎ ‎صرف نظر از ‏نوع برگذاری انتخابات و تعین کاندیداها که رابطه ی مستقیم با‎ ‎حضور مردم در انتخابات دارد سابقه، ‏توانمندی، منبطق بودن وعده ها ی‏‎ ‎داده شده با واقعیت های ملموس جامعه و هزاران نکته ی باریکتر از مو را ‏هم‎ ‎ملاک انتخاب خود قرار میدهند، اما با این همه قبل از هر چیز باید میل حضور مردم در این امر مدنی ‏را سنجید آن هم در این برهه از زمان که پس از گذشت سی سال هنوز بسیاری از آرمان های اولیه انقلاب ‏تحقق نیافته است طرفه آنکه :‏

وقتی، در پس هر حصار فرو ریخته ‏

رد سرخی شبیه خواب انار چکیده ‏

وقتی، در نم و نای هر چاه ‏

طنین ضجه های تنهایی پیچیده ‏

وقتی، از تمام فصل های خدا ‏

تنها فصل سکوت و تماشا، روئیده ‏

وقتی از گم شدن دفتر عشق،بی تابیم ‏

و از باریدن برف ‏

بر سر پناه بی طاق می نالیم ‏

وقتی پنجره در خواب انتظار میمیرد ‏

و دل از آواز چه باید کرد می گیرد ‏

چگونه باور کنیم ‏

بودن در نبودن را ؟ ‏

رخت مهتاب ‏

بر تن آینه را؟