زنان روزنامه‌نگار در روزنامه‌نگاری زنانه

سارا کریمی
سارا کریمی

آیا زنان روزنامه‌نگار محکوم به “حرفه‌ای شدن” بر مبنای فرمول‌های روزنامه‌نگاری‌اند؟ یا همواره میان روزنامه‌نگاری زنانه و روزنامه‌نگاری تعریف‌شده در حرکتند؟ آیا روزنامه‌نگاری زنانه هم می‌تواند فعالیتی حرفه‌ای باشد؟ و عرصه‌ای جدید را برای جامعه فراهم آورد؟

 بی‌شک هر پاسخی به پرسش‌های بالا بی‌واسطۀ استدلال، حمل بر جانبداری و دگماتیسم خواهد شد. بنابراین چون احتیاط شرط عقل است؛ همان جناب عقل حکم می‌کند که برای جلوگیری از هرگونه سوء تفاهم و یا ابراز تفاهم‌های ناخواسته‌ای که سنخیتی با ما ندارد، پیش از هر اظهار نظری استدلال‌هایمان را ردیف کنیم و مقدم بر استدلال تصویر روشنی از روزنامه‌نگاری زنانه بدهیم. 

تا جایی که همه می‌دانیم نشریه‌ای که پای زنان را به روزنامه‌نگاری در خصوص زنان باز کرد مجله‌ای‌ با عنوان‌ “دانش” بود که در ۱۳۲۸ در تهران‌ منتشر شد. این‌ نشریه‌ به‌ مدیریت‌ دکتر “کحال‌”، دختر “یعقوب‌ جدیدالاسلام‌ همدانی”‌، از زنان فرنگ رفته و تحصیلکرده آن دوره و زمانه، با هدف‌ ارتقای‌ فرهنگ‌ و دفاع‌ از حقوق‌ زن‌ ایرانی‌ در ۳۰‌ شماره‌ به‌ صورت‌ هفتگی‌ به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ انتشار یافت‌ (صدرهاشمی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۶ـ۲۶۷؛ شکوفه‌؛ به‌ انضمام‌ دانش‌، ص‌ هشت‌). اما قصه نشریات زنان در این یکسال تمام نشد و از آن جایی که اگر پای کسی را که به جایی باز کنی دیگر نمی‌دانی از آنجا به کجاها می‌رود؛ روزنامه‌نگاران زن نیز از “دانش” به “شکوفه” و “زبان زنان” و مجله “جهان زن” رفتند و بعد به عنوان افراد حرفه‌ای، علاوه بر پرداختن به مسائل خود، از حوزۀ تخصصی زنان فرا شدند و کم‌کم به موضوعات دیگر هم پرداختند و پس از آن دیگر حوزه مشارکت خود را گسترش دادند و جزیی از جامعه مطبوعات‌چیان و روزنامه‌نگاران شدند بدون پسوند حتمی “زنان”. حالا چرا دوباره امروز ما باید این بحث را پیش بکشیم که روزنامه‌نگاران زن چگونه‌اند و چرا؟ و اصلاً چرا باید به روزنامه‌نگاران از زاویه جنسیت‌شان پرداخت؛ خودش بحثی بسیار جنجال برانگیز است که همان بهتر که بر سَبیل جناب عقل به آن ورود نکنیم.

 باری، ورود رسمی زنان به عرصۀ مطبوعات به ۱۱۲ سال پس از انتشار اولین روزنامه در ایران (۱۲۱۶ ه. ش.)، یعنی “کاغذ اخبار” باز‌می‌گردد و با تاسیس نشریات زنان مصادف می‌شود. اما پیش از آن البته زنان روزنامه‌نگاری داشتیم که فعالیت خود را در دیگر روزنامه‌ها و نه روزنامه‌های خودشان ترتیب داده بودند. برای مثال “عزت‌ملک خانم” یا همان “اشرف‌السلطنه” که قاسمی درباره‌اش می‌نویسد: “اولین زن مطبوعات ایران عزت ملک‌خانم دختر امامقلی میرزای عماد الدوله دولتشاهی است که در سال ۱۲۸۸ه. ق به عقد محمد حسن خان صنیع‌الدوله (اعتماد السلطنه‌) درآمد و از سال۱۳۰۶ ملقب به اشرف السلطنه شد. همسر اشرف‌السلطنه در دوران ۲۵ سال زندگی مشترک با او عهده دار امور مطبوعاتی بود و ۹ نشریه انتشارداد و نامش به عنوان نخستین وزیر انطباعات در تاریخ به ثبت رسید‌، در این مدت اشرف السلطنه صمیمانه با او همکاری کرد و حتی بیشتر آنچه که به عنوان روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه بر جای مانده است، تقریر اعتمادالسلطنه و تحریر اشرف‌السلطنه است و دور نیست که آثار دیگری نیز تحریر او باشد.” حتی فعالیت‌های عکاسی او، نامش را به عنوان اولین زن عکاس نیز مطرح کرده است. یا “بی بی خانم استرآبادی” که در زمان مشروطه در روزنامه‌های “حبل‌المتین”، “تمدن” و “نشریه مجلس” مقاله می‌نوشت.

 بنابراین می‌توان گفت که زنان به عرصۀ روزنامه‌نگاری وارد شده بودند اما تاسیس روزنامه مستقل توسط آنها و در موضوعات زنان بود که میان مخاطبان زن و روزنامه‌نگاران زن پیوندی برقرار کرد و روزنامه‌نگاری زنانه را به حرفه‌ای تبدیل کرد که تولید‌کننده، سرمایه‌گذار و مصرف‌کننده‌اش بر محور موضوع مشترکی که همان زن بودن بود با یکدیگر تلاقی کرده بودند. اتفاقاً هم همین تلاقی بود که روزنامه‌نگار شدن زنان را به رخ جامعه کشید و سبک و خط و ربط مخصوص به خودشان را ایجاد کرد. مطالبی که برای روایت سبک زندگی، مشکلات و افتخارات زنان تولید و در جهت آموزش آنها و شناساندن ارزش‌هایشان عرضه می‌شد.

 اما روزنامه‌نگاری زنان در این حوزه باقی نماند و با تاسی به آنچه پیش از آن هم رواج داشت، زنان تحصیلکرده در جامعه‌ای سنتی و در آستانۀ برخورد با پدیده‌های مدرن اینگونه از روزنه‌های ایجاد شده برای بدست دادن روایت خود از آنچه می‌گذشت و وقایعی که جریان داشت و تاریخی که رقم می‌خورد به تکاپو افتادند. برای مثال مجله‌ “جهان‌ زنان”‌ با هدف‌ “تفهیم‌ لزوم‌ تعلیم‌ و تعلم‌ زنان‌” و “آشنا کردن‌ آنان‌ به‌ حقوقشان‌” ابتدا در مشهد در ۱۲۹۹ ه. ش. ‌منتشر می‌شد و بعداً به‌ تهران‌ منتقل‌ شد. 

انتشار مقاله‌ای‌ با عنوان‌ “از حالا” در شماره‌ پنجم‌ آن‌ (نخستین‌ شماره‌ منتشره‌ در تهران‌)، که‌ در آن‌ زنان‌ به‌ همکاری‌ با مردان‌ دعوت‌ شده‌ بودند، غوغایی‌ برپا کرد و مدیر آن‌ “فرخ‌‌دین‌ پارسا” و سردبیر آن‌ “فخرآفاق‌ پارسا”، به‌ اراک‌ تبعید شدند (“از حالا”، جهان‌ زنان‌، سال‌ ۱، ش‌ ۵، محرّم‌ ۱۳۴۰، ص‌ ۴ـ۷؛ صدرهاشمی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۳ـ۱۸۴ ). جمعیت‌ نسوان‌ وطن‌خواه‌ ایران‌ نیز از دیگر نشریاتی بود که‌ از سوی‌ جمعیتی‌ با همین‌ نام‌ در ۱۳۰۲ ش‌، به‌ مدیریت‌ “شاهزاده‌ محترم‌ اسکندری”‌، منتشر شد. مطالب‌ آن‌ در خصوص‌ حقوق‌ زنان‌، اصلاحات‌ اجتماعی‌ و شعر و ادب‌ و هر موضوعی‌ بود که‌ برای‌ زنان‌ فایده‌ داشت‌. اسکندری‌ نیز، به‌سبب‌ محتوای‌ مجله‌ مورد اعتراض‌ شدید واقع‌ شد (شیخ‌الاسلامی‌، ص‌ ۱۴۴، ۱۴۶ـ۱۴۷، ۱۴۹).

بنابراین روزنامه‌نگاری زنان از آن رو مورد توجه بود که روایتی زنانه از آنچه می‌گذشت به دست می‌داد و این روایت تصویر متفاوتی بود که در برابر بهت مخاطبان از زاویۀ جدیدی که می‌دیدند داوری‌ای متفاوت طلب می‌کرد. این فرآیند در سال‌های پس از آن و مخصوصاً با اوج گرفتن فعالیت‌های سیاسی احزاب در ایران دهه ۳۰ شدت پیدا کرد و بعدها در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ به بار نشست. اگر بپرسید در این میان بالاخره مسئله شما چیست؟ خواهیم گفت: روایت متفاوت زنانی که روزنامه‌نگاری کردند و بر مبنای تجربۀ زیسته خود زوایای جدیدی از واقعیت در جریان را به نمایش گذاردند. اگر در این باره بر روزنامه‌های زنان تاکید بیشتری می‌کنیم، از آن روست که در این گونه نشریات این موضوع عریان‌تر و بارزتر به چشم می‌آید و مخصوصاً مورد اعتراض واقع می‌شود.

 و اگر نه، کدام فرد از افراد آدمی است که جز از تجربۀ زیسته خود بتواند سخن گفت و جز بر پایۀ تفکراتی که از زیستن در جهان در او شکل گرفته، توان خلق ارزش‌ها و عمل به آنها را دارا خواهد بود؟ زنان نیز مستثنی نیستند و حتی به لحاظی دیگر در این زمینه شاخص‌اند. اگرچه ما را از ابتدای این مطلب سر دعوا و ادعا نبوده، اما نمی‌توانیم از این دعوی مبرهن و مشهود دست بشوییم که زنان در طول تاریخ مورد قصور و حاشیه‌نشینی قرار گرفتند و هم از این روست که وقتی تریبونی به آنها داده می‌شود، داد بی‌دادشان را به خاطر آورده، یادآوری می‌کنند. اما تمام حرف ما این است که این یادآوری نه در فرم مبارزات تساوی‌طلبانه و نه در شکل همآوردخواهی زنانه محصور نخواهد بود؛ بلکه از هر صدای زنانه‌ای که برخیزد شنیده خواهد شد.

 

اگر آنگونه که اشتراوس می‌گوید معتقد باشیم که هر جامعه‌ای‌ به‌ وسیلۀ‌ مجموعه‌ای‌ از نشانه‌ها، نقش‌ها و آیین‌هایی‌ که‌ با هم‌ ارتباط‌ دارند، تنظیم‌ و اداره‌ می‌شود؛ سرریز روایت‌های زنانه در رسانه‌های جمعی را می‌بایست مشارکت فعال و منتقد در پرسش وارد کردن بر این “نظم نمادین” بدانیم. این مشارکت فعال البته به محتوای انتقادی و مبارزه‌جویانه وابسته نیست و گاه حتی در فرمی متفاوت و نوگرایانه که با خود معناهای پرداخته در زبان زنانه را جای می‌دهد بیشتر متبلور است. بی‌طمطراق، مثالی می‌زنم که بحث روشنتر شود؛ روایت آنچه اتفاق افتاده برمبنای نظم زبانی مسلط، چیدن صغری و کبری مستدل و در نهایت نتیجه‌گیری است. تصادفی که در جاده‌ای جان چندین دخترک جوان را به یغما برده از این منظر تشریح آنچه اتفاق افتاده و شناسایی نقش افراد در آن و آخر سر توجیه مستدل مسئولیت نقش افراد درگیر است. اما روایت می‌تواند جدای از فرم مستدل از فرم یک گفتگوی توصیفی بهره بگیرد. روایتی که از کلیت ماجرا به توصیف زندگی دخترانی بپردازد که جزئی از آن بودند و مادران و پدرانی را تصویر کند که نقش مسئولانه‌شان را در دادگاه وجدان والدینی خود برگزار می‌کنند و سرنوشت کسانی که به خاطر ضربات روحی یا جسمی حادثه، طراوت جوانی‌شان را از دست داده‌اند. 

برای اینگونه پرداختن به مسئله در فرم ادبیات زنانه می‌توان از تجربه‌های انضمامی نگارندگان زن در گذشته نیز نمونه آورد. آنچنان که می‌توانیم از همان ابتدایی‌ترین فعالیت‌ها یعنی نوشته‌های بی‌بی خانم استرآبادی شاهد بگیریم؛ آنجا که در تقابل با مقاله “تادیب النسوان” کتابی با عنوان “معایب الرجال” پرداخته و می‌نویسد: “بیچاره زنان که از هر طرف بدیشان می‌تازند، شعرا هجا می‌نمایند، عقلا و ادبا نیش می‌زنند و اسمش را نصیحت می‌گذارند و راه فضیحت می‌سپارند. در همچون زمانی و چنین اوانی که بر هر عاقلی واضح و لایح است، متاب “تادیب النسوان” هم پیدا می‌شود، قوز بالاقوز و درد بالای درد می‌گردد… چون این اوراق را ملاحظه نمودم، دیدم گوینده او به اعتقاد خود تربیت شده و می‌خواهد مربی زنان گردد. مهملاتی چند برهم بافته که هیچیک را ماخذی نیافته، با سلیقه کج طریقه لج پیشه گرفته نیش زبان به ریشه کندن نسوان دراز کرده… هرچند تا به حال خیال نداشتم لیکن اکنون همت برگماشتم که سخنانی موزون به پارسی زبان از خوبی و نرمی چون آب روان در برابر کتاب زشت این بدسرشت آرم تا مردان بدانند که هنوز در میان زنان کسانی چندبا رتبت بلند نکونام و ارجمند می‌باشند که قوه ناطقه ممد از ایشان برد…

 

بی‌بی خانم پس از تصریح انگیزه و شیوه‌اش برای تقابل با این کتاب، یک به یک مباحث آن را با نکته‌بینی و لحن زنانه و خاص خود به نقد می‌کشد و به ظرافت با از خودبیگانگی نویسنده و برخورد مقلدانه‌‌اش با پدیده‌های فرهنگی وارد چالش می‌شود و از آن جمله می‌نویسد: “مصنف گفته اگر مردی دست زن خود را بگیرد و بخواهد در آتش اندازد آن ضعیفه باید مطیعه باشد، ساکت و خاموش بنشیند، ابا و امتناع ننماید. به به! مولانا! تو اگر با این فهم و ذکا اگر کتابی نمی‌نوشتی چه می‌شد؟… عجیب‌تر اینکه این نادان خود را تربیت شده باصطلاح متفرنگین و مستفرنگین و سی ویلیزه می‌داند خود را مقلد معلمین اروپ می‌انگارد. معلوم شد که نیم ویلیزه هم نیست… در راه رفتن زنان گفته که زن باید قدم‌ها را آهسته بردارد و سخن را نرم و ضعیف بگوید، مثل کسی که از ناخوشی برخاسته باشد. بلی، این زن از برای مردی خوب است که امیرکبیر باشد یا خونخوار و شریر، مردم آزار و نکته گیر…“ 

و در جای دیگری تناقض‌های میان گفته‌های او را با استناد به واقعیت‌های زندگی آشکار می‌کند که: “بلی، اگر یک مرد با یک زن برسم فرنگ بروند در مهمانخانه شاید بتوانند به دستورالعمل او رفتار نمایند. اما فرنگ از قرار جغرافیای تاریخی و سیاحتنامه‌های امم مختلفه تمام زن‌های نجیب تربیت شده عالم به چندین علم در سر میز با مردان اجنبی می‌نشینند، و وقت رقص دست مردان اجنبی را گرفته می‌رقصند. اما آداب اسلام دیگر است. زن‌های ایران تمام گرفتار خانه‌داری و خدمتگذاری می‌باشند، علی‌الخصوص زن‌های رعیت. مصنف سلیقه شخصی خود را دستورالعمل قرار داده، چنانچه گفته زن باید از شوهر دور بنشیند. این هم همان فرض خدمتکاریست که پیش خود خیال کرده سابقاً کمینه عرض نمود، والا الفت و محبت و عاشقی و معشوقی با این رسم و این قسم اختلاف کلیه دارد که به هیچ قسم تصور نمی‌توان نمود. خداوند هوش کرامت فرماید.”

 نگارش این متن هم به لحاظ فرم و هم محتوا به کلی زنانه است و اتفاقاً مشروعیت خود را از همین نوع متفاوت استدلال می‌گیرد. فرمی که جایگاه روایتی دیگرگونه از “موضوعی آشنا” شده تا چشم‌اندازی تازه اما مهجور را بنمایاند. اما قدرت این روایت نه فقط در زبان و فرم و یا محتوای آن، که در جایگاهی است که در معرض عموم قرار گرفته است. نگارش مطلبی در مقام کتاب یا مقاله از سوی گروهی که جزء حواشی متن در جامعه محسوب می‌شدند؛ خود اشغال حوزه‌ای است که به تسخیر نوعی قدرت تاثیرگذار بر اجتماع می‌انجامد و البته قدرتمند بودن مشروعیت می‌آورد.

 روایت‌هایی از این گونه پیش از نقش‌آفرینی فعالانه زنان در حوزه نگارش، در تاریخ وقایع‌نگاری خطی و کل‌نگر همواره زیر چرخ استدلال‌های کلی خرد شده و به خاکروبه فراموشی ریخته شده است و همین روایت‌ها، تاریخ نشنیدۀ حاشیه‌نشینان جامعه از جمله زنان دست بسته به نظم نمادین بوده است. حکایت کردن آنچه از نگاه ریزبین زنانه‌ی یک خبرنگار یا روزنامه‌نگار دور نمی‌شود و رنگ‌آمیزی کردن استدلال‌های کلی با جزئیاتی که هر بُرش‌اش تمام آن کلیت را می‌نمایاند، می‌تواند شگردی زنانه باشد، برای روایت خود و تجربه زیسته‌ای که گریزی از آن نیست. تجربه‌ای که از محاق سرکوب‌شدگی به در می‌آید و با فرم جذاب خود بر ساختارهای عبوس عقلانیت مردانه، گرد شک می‌پاشد.

 و این صحنه‌ای است که میدان ارائه‌ی زنانگی است. گرفتار آمدن جهان امروز در میدان زبان و نیازمندی هر عملی به توجیه، مشروعیت‌طلبی و تایید افکار عمومی، عرصه‌ای است پر از فرصت‌های بالقوه برای به بار نشستن نقدهایی در فرم زنانه‌اش که می‌تواند جهان را به گونۀ دیگری روایت کند. جهانی که به گفته دیلتای، به جای تعریف بر روایت نشسته و پشت هر عملی تصویری از واقعیت گذاشته است. تصویری که امروز زنان می‌توانند در نقش زدنش ایفای نقش کنند.

 منبع: مدرسه فمینیستی