”محور شرارت” یکی از عبارت های جذاب جورج بوش بود که کشورهای کره شمالی، ایران و عراق را شامل می شد. اینکه چقدر شیطانی و یا تهدیدآمیز بودند، محل بحث است. البته خیلی هم شبیه محور نبودند: ایران و عراق از هم متنفر بودند. کره شمالی هم معلوم نیست چقدر دانش هسته ای صادر کرده است. احتمالاً این کار را بیشتر از کشورهای دیگر نظیر پاکستان- متحد آمریکا- نکرده است.
اکنون مثلث دیگری نیز بر اساس بیزاری از آمریکا، و تمایل برای افزایش درآمد از فروش انرژی شکل گرفته است: این مثلث که برخی نام “محور سوخت” را برایش انتخاب کرده اند، شامل روسیه، ایران و ونزوئلا است. اعضای این مثلث لااقل قبل از وقوع بحران مالی فعلی، با خوشحالی به دور هم می چرخیدند. روسیه میلیاردها دلار تسلیحات به ونزوئلا فروخت و جلوی تلاش های غرب برای اعمال تحریم علیه ایران را گرفت. ضمناً کرملین سرگرم فروش سیستم دفاع هوائی به ایرانی هاست.
اما در این مورد هم، ایده “محور” کمی اغراق آمیز به نظر می رسد. هر کدام از این سه کشور، اهداف خاص خود را دارد. ونزوئلا در پی ایجاد یک جبهه ضد آمریکائی در آمریکای لاتین است. روسیه تمایل دارد آمریکا را در حیات خلوتش به چالش بکشد: چیزی که از سوی روسیه به عنوان یک پاسخ مناسب به دخالت های آمریکا در همسایگان روسیه- جائی که دیمیتری مدودف رئیس جمهور روسیه ادعای “منافع ویژه” در آن را دارد- محسوب می شود. با اینحال، پشتیبانی روسیه از ونزوئلا در تعارض با پیوندهای مسکو با کشورهای دیگر آن منطقه- مانند بزریل- قرار دارد.
روسیه به طرز مشابهی مایل به بازی با “کارت ایران” هست. به این ترتیب به آقای بوش پیغام می فرستد که اگر خواستار دریافت کمک در خاورمیانه است، باید برخی امتیازات را هم، مثلاً در موضوع گرجستان، بدهد. اما تا جائیکه هر کسی از خارج این مجموعه می داند، کرملین مایل نیست ایران بمب هسته ای داشته باشد.
بنابراین، منافع مشترک این سه کشور بیشتر تاکتیکی است تا استراتژیک. شرایط مشابهی در مورد چین نیز صادق است. این کشور به همراه روسیه، پایه گذار سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک مجموعه امنیتی سست و نامستحکم است. چین ضمنا به رسمیت نشناختن اقدام روسیه در گرجستان، اولویت اول خود را نه در ابراز شادمانی از بحران، بلکه در بهبود اقتصاد دنیا قرار داده است. از جمله مخاطبان اقتصادی این کشور هم، آمریکاست که خود مقصد حیاتی برای کالاهای چینی محسوب می شود.
مثلث “سوخت” ابتدا از بحرانی که گریبان غرب را گرفته، به وجد آمد. اما بعد متوجه یکی از نتایج این بحران شدند: کاهش بهای نفت و در نتیجه کاهش درآمدهای خودشان. احتمالاً این اخبار ناخوشایند به تعمیق تفاوت های آنها می انجامد. فیودور لوکیانوف- کارشناس روابط خارجی روسیه- می گوید کشورش می بایست به تعیین اولویت ها بپردازد. ”سعی در آزمودن همه چیز، دیگر عملی نیست.” او فکر می کند “تمرکز بیشتر بر روی کشورهای نزدیک قرار دارد”، و این کمتر شامل آمریکای لاتین است، دست کم شامل ونزوئلا نخواهد شد زیرا آنها پول کمتری برای خرید تسلیحات روسی دارند.
درواقع پایان گرفتن اوج درآمدهای نفتی ممکن است سرنوشت هوگو چاوز-رهبر پوپولیست این کشور آمریکای لاتین را تغییر دهد. نفت به اکسیژن سیاسی او تبدیل شده بود. بهای هر بشکه نفت در هنگام آغاز به کار وی در ونزوئلا، برابر با 11 دلار بود، اما قیمت هر بشکه نفت در ماه ژوئیه به 147 دلار رسید. از آن زمان تا امروز، قیمت نفت به نصف کاهش یافته است. 90 درصد صادرات این کشور و بیش از نیمی از درآمدهای دولت را نفت تشکیل می دهد. نفت در داخل ونزوئلا صرف پرداخت هزینه آنچه چاوز “سوسیالیسم قرن 21” می خواند، شده است. ضمناً آقای چاوز آزادانه به خرج کردن صندوق توسعه ملی خارج از ردیف بودجه می پردازد و این درحالی است که شرکت نفت ملی ونزوئلا (پترولوس دی ونزوئلا)، ملزم به اختصاص بخشی از بودجه سرمایه گذاری خود برای هزینه های اجتماعی است.
ایران به شکرانه تحریم ها، تنها کشور مثلث است که کمترین ارتباط را با اقتصاد جهانی دارد. با اینحال، سقوط بهای نفت ضربه سختی به این کشور خواهد زد. حدود 80درصد درآمدهای دولت ایران از بخش انرژی تأمین می شود. به نظر نمی رسد کاهش درآمد موجب به تأخیر افتادن برنامه هسته ای ایران یا پایان دادن به حمایت از دشمنان مسلح اسرائیل شود. تلاش های هسته ای ایران به 20 سال پیش، یعنی دوره قبل از صعود بهای نفت، بازمی گردد. معذالک، کم شدن بهای نفت به اقتصاد داخلی لطمه زده و به مشکلات محمود احمدی نژاد اضافه می کند.
آقای احمدی نژاد بر خلاف روسیه که خود را آماده روزهای سخت کرده، پول نفت ایران را برای آینده متفاتی سرمایه گذاری کرده است: برای خودش! یارانه انرژی به تنهائی برابر با 12درصد تولید ناخالص ملی ایران است؛ و درآمدهای نفتی به بودجه دولت قابلیت انعطاف می بخشد. نرخ تورم حداقل 30درصد است و این بیشتر از رقم رسمی اعلام شده 20درصد در ماه فوریه است. مدیرکل سابق بانک مرکزی ایران قربانی مقاومت در برابر سیاست های خرج کردن پوپولیستی و عوامگرایانه احمدی نژاد شد. او رئیس جمهور را به “غارت” دارائی های بانک متهم کرد. فروشندگان هم اخیراً در چندین شهر ایران- از جمله تهران- بر سر افزایش مالیات بر فروش به اعتصاب دست زدند.
برخی چهره های عالیرتبه ایران حتی پیش از سقوط قیمت نفت از احمدی نژاد به دلیل تحریک غرب برای رودرروئی و نیز تسهیل امور برای سازمان ملل در اعمال تحریم علیه ایران به انتقاد پرداختند. با اینحال، پائین آمدن قیمت نفت ضربه به مراتب سهمگین تر از تحریم های چند ساله بین المللی بر پیکر اقتصاد ایران وارد خواهد کرد.
هدف اصلی مثلث “سوخت” پیشگیری از سقوط بهای نفت استوار شده است. ایران و ونزوئلا به عنوان کشورهای عضو سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک)، خواهان کاهش سقف تولید این سازمان شده اند. وزیر نفت ایران، این هفته آشکارا تأکید کرد “دوره نفت ارزان سپری شده است.” اعضای این سازمان نفتی به قدری از سقوط بهای نفت نگران اند که تاریخ دیدار آینده خود را جلوتر انداختند.
در مجموع می توان گفت روسیه، ونزوئلا و ایران احتمالاً دچار کمبود درآمد شده اند و با تضعیف موقعیت بین المللی دست و پنجه نرم می کنند. ممکن است رهبران سه گانه نفتی فکر کرده باشند بهای بالای نفت می تواند جایگزین مناسبی برای مدیریت درست باشد. اما تفاوت این دو روش در بسیاری از جوانب، به طرز دردآوری آشکار شده است.
منبع: اکونومیست- 23 اکتبر