رابرت ای هانتر، که یکی از باسابقه ترین کارشناسان امنیت بین المللی امریکا در میان آکادمیسین های حامی حزب دموکرات به شمار می رود، روز گذشته، تصمیم استراتژیک باراک اوباما در تغییر مسیر برخورد با ایران و تلاش برای حل دیپلماتیک بحران اتمی ایران و موافقت با بیانیه لوزان را با تصمیم استراتژیک حکومت امریکا برای پایان دادن به جنگ ویتنام مقایسه کرده است.
درست در همان سال هایی که آقای هانتر نطق های هربرت همفری، کاندیدای دمکرات ها برای ریاست جمهوری امریکا، را با مضمون هایی علیه جنگ ویتنام می نوشت جوان دیگری به نام جان کری نیز همراه با جان لنون در راهپیمایی های جوانان علیه جنگ ویتنام شرکت می کرد.
حالا این نسل از جوانان امریکایی اداره کننده دستگاه سیاست خارجی امریکا در دوران نخستین رییس جمهوری سیاه پوست با پس زمینه افریقایی و مسلمان هستند. رییس جمهوری که خود نماد تغییر در فضای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در امریکا و نشانه فرارسیدن زمانه ای تازه است. زمانه ای که به تعبیر هنری کسینجر پایه های اصلی امنیت جهانی و نظم جهانی به گونه ای دگرگون شده است که دیگر ابرقدرت ها به تنهایی نمی توانند « نظم نوین» و امنیت جهان را با تکیه بر قدرت نظامی خود تضمین کنند.
معادلات تازه در ارتباطات و اقتصاد جهانی و تغییر گستره سیاسی جهان و قدرت گیری قدرت های دولتی و غیردولتی منطقه ای غیرقابل کنترل، اتخاذ سیاست های تازه را برای امریکا اجنتاب ناپذیر ساخته است. تیم اوباما تیمی است که از پس زمینه تاریخی لازم برای اتخاذ تصمیم گیری های استراتژیک در فضای تازه سیاست در قرن بیست و یکم برخوردار بوده است.
در فاصله نوامبر ۱۹۷۹ یعنی ۴ روز پس از تصرف سفارت امریکا در تهران تا اگوست ۱۹۹۶ (سال ۱۳۷۵ و پیش از بر سر کار آمدن دولت محمد خاتمی) یعنی در سال های پیش از آغاز برنامه اتمی بحث برانگیز ایران، دولت امریکا ۱۷ قانون یا دستور دولتی - تقریبا هر سال یک قانون ـ علیه ایران تصویب کرد که در همه آنها نوعی تحریم علیه ایران اعمال شده است. این اقدام ها پس از جنجال برانگیز شدن برنامه اتمی ایران و همزمان با برسر کار آمدن محمود احمدی نژاد تشدید شد و هدف همراه کردن سایر کشورها و به ویژه اتحادیه اروپا در اعمال تحریم علیه ایران و گسترده تر شدن دامنه تحریم را دنبال کرد.
اندیشه برداشتن فشار های بین المللی که بر جمهوری اسلامی وارد می شود از طریق مذاکره با امریکا در میان روحانیون حاکم بر ایران پدیده تازه ای نیست. این ارتباط و مذاکره حتی از پیش از پیروزی انقلاب ایران نیز وجود داشته است و به همکاری هایی نیز منجر شده است اما دنبال کردن آن به شکل رسمی نخستین بار در سال های آخر ریاست جمهوری اکبرهاشمی رفسنجانی با شعار “مذاکره مستقیم” مطرح شد اما با مخالفت علی خامنه ای، رهبر تازه به قدرت رسیده، متوقف شد. بار دیگر این تلاش در دوره اول ریاست جمهوری محمد خاتمی و همزمان با شعار گفت و گوی تمدن ها به موضوع بحث در میان مقام های رده بالای حکومت ایران تبدیل شد اما باز هم با مداخله آقای خامنه ای به جایی نرسید. در آن سال ها این تحلیل در میان لایه های بالای سیاستمداران در ایران بر سر زبان ها بود که آقای خامنه ای مایل نیست نفر گفت و گو کننده باامریکایی ها محمد خاتمی یا اکبر هاشمی رفسنجانی باشد. بر اساس این تحلیل تمایل به داشتن دست بالا در گفت و گو با امریکا به عاملی برای رقابت پنهان در میان رهبران جمهوری اسلامی تبدیل شده بود.
برنامه دولت محمود احمدی نژاد در فاصله سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ نه فقط از منظر تحولات سیاسی و اقتصادی در درون ایران به شکست منجر شد بلکه در سطح بین المللی نیز به منزوی تر شدن حکومت ایران انجامید. این شکست ها آشکار تر از آن بود که رهبر جمهوری اسلامی را به فکر آن نیندازد تا از تغییر فضا در سیاست جهانی و سیاست امریکا برای تعدیل اوضاع در ایران استفاده کند. این نیاز روشن می کند که چرا پیشنهاد اوباما برای تغییر مناسبات میان دو کشور در نامه هایی که بنا بر گزارش ها درفاصله سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۵ ادامه داشته، با روشی متفاوت از پیش از سوی آقای خامنه ای مورد توجه قرار گرفته است. درست در همان سال هایی که سال به سال تحریم های مشترک امریکا و اروپا علیه ایران و به ویژه بازار نفت ایران تشدید شد.
به تعبیر دیگر بیانیه لوزان نه فقط نشانه ای از دورنمای تغییر پلتفرم سیاست در ایران در آینده بلکه نشانه ای از تغییری ست که پیش از آن در برنامه استراتژیک رهبران ایران و امریکا صورت گرفته است.
دست یابی به مبانی توافق اتمی میان ایران و امریکا به طور خاص و ایران و گروه پنج بعلاوه یک به طور کلی، به بهبود روابط سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی با غرب و کشورهای منطقه خاورمیانه منجر خواهد شد. این دورنما همان چیزی ست که به امید بیشتر در مردم ایران به بهتر شدن اوضاع اقتصادی در ایران و تحکیم موقعیت دولت روحانی منجر شده است. امیدی استقبال همراه با شادی و خشنودی از بیانیه لوزان در ایران را به همراه آورد.
همچنین انتظار می رود تحکیم موقعیت میانه رو ها بر فضای انتخابات مجلس به نفع میانه رو ها و بخش هایی از اصلاح طلبان تاثیر بگذارد که امکان حضور در رقابت های انتخاباتی را پیدا کنند. اما این انتظارات به معنای انتظار برای تغییرات رادیکال در سیاست ایران و حتی الزاما بهتر شدن وضع حقوق بشر و تغییر در ماهیت رژیم جمهوری اسلامی نیست.
تندرو ها و اصولگرایان نزدیک به آقای خامنه ای به تلاش خود برای محدود کردن دولت در زمینه حقوق شهروندی ادامه خواهند داد و احتمالا رهبر جمهوری اسلامی نیز از این تلاش ها حمایت خواهد کرد. به این ترتیب نزاع بر سر کسب منابع قدرت سیاسی و اقتصادی درمیان تندروها و اصولگرایان از یک سو و میانه روها و اصلاح طلبان از سوی دیگر ادامه خواهد یافت. این نزاع عرصه های تازه ای خواهد یافت اما بعید به نظر می رسد به سطح نزاع تا حد پیش از بیانیه لوزان بازگردد. سخن آقای خامنه ای در مورد همدلی به عنوان شعار سال ۹۴ به معنای درخواست او از تندروها برای همراهی با او در این سیاست تازه است. سیاستی که اکنون تعبیرهایی روشن تر از شعار نرمش قهرمانانه می یابد.