تا صدای سبزمان به گوش دنیا برسد
رضا دقتی از جمله ی هنرمندان بین المللی ایران است که سالها برای نشریات معتبر بینالمللی عکس گرفته و به خبرنگاری تصویری اشتغال داشته است. وی در سال گذشته بارها و بارها با جنبش سبز ایران همراه شد و نقش موثری در آگاه شدن جامعه ی جهانی از احوال مردم ایران ایفا کرد تا جایی که در ابتدا ایده ی اعتراض با صورتک ندا را مطرح کرد و در ادامه جایزه ی معتبر لوسی اش را به جنبش سبز و مبارزان راه آزادی ایران اهدا کرد… در آستانه ی سال نو، با او همکلام شده ایم تا اندکی از حوادث سال گفته باشیم و راه رفته ی جنبش سبز را مروری دوباره کرده باشیم. این گفت و گو از پی می آید…
آقای دقتی، برای آغاز، می خواهیم از بازپرداخت عکس ندا برای تظاهرات خیابانی ایرانیان مقیم خارج بگوییم… سوال اول من این است که چه عواملی باعث شد تا شما این ایده را مطرح کنید؟
بله، ببینید فیلم کوتاهی که از لحظه ی مرگ ندا گرفته شد آنقدر دلخراش بود که در واقع نه تنها ایرانیان که همه ی مردم دنیا را متاثر کرد. تا جایی که ندا با آن نگاه آخرینش به گونه ای بدل به سمبل اعتراضات مدنی ایرانیان شد. این فکر اعتراض با صورتک ندا، از همان جا به ذهن من آمد. البته بد نیست که در این فرصت یک خاطره ی تاریخی را هم تعریف کنم. سالها پیش، برای عکاسی از مراسم سال نوی چینی به چین رفته بودم. در آنجا دیدم که آدم های زیادی همه با هم زیر لباس یک اژدها می ایستند تا آن اژدها شکل بگیرد و به حرکت در آید. آنجا دیدم که در واقع ده ها نفر، خود را فراموش می کنند تا به آن اژدها هویت دهند. با خودم فکر کردم که چنین چیزی در ایران نمی توانست شکل بگیرد چرا که اگر با ما بود سر آخر می خواستیم جایی کار را کنار بگذاریم تا دیگران ما را ببینید. این ایده ی اعتراض با صورتک ندا هم در واقع چیزی در همین مایه بود… یعنی اتحاد همگان و خواست مشترک؛ همان ما همه یک نداییم ما همه یک صداییم.
سوال بعدی من درباره ی جمله ای است که هنگام دریافت جایزه لوسی سال گذشته اعلام کردید “ برای رساندن صدای مردم ایران به مردم جهان “، می خواهم از شما به عنوان یکی از پرکارترین هنرمندان بین المللی ایران بپرسم که به نظر شما، این صدا تا چه میزان منتقل شد؟
ببینید، دنیای امروز دنیای پر سر و صدایی است. هر روزه اتفاقات تازه ای رخ می دهد که اتفاقات قبلی را تحت پوشش قرار می دهد و از یاد ها خارج می کند… این است که در صدر نگه داشتن توجهات بین المللی برای یک رویداد، کار بسیار سختی است. دیگر از این، بحث رسانه و ابزار ارتباط هم مطرح است. اگر بخواهیم صادق باشیم، باید بگوییم که در دنیای امروز غالب مطبوعات دنیا، رسانه هایی آزاد نیستند… یعنی ریشه شان را که بگیری یا به حکومت ها و دولت ها می خوری یا باورها و ایدئولوژی های خاص. آن آزادی مطلق وجود ندارد. همین است که کار اطلاع رسانی درست به واقع بسیار دشوار می نماید…
البته در دنیای امروز فرصت سخن گفتن رودررو با مردم هم به کسی دست نمی دهد، پس به نظر شما چاره ی کار کجاست؟
باید دنبال راه های دیگر بود. راه هایی که وقت بیشتری می گیرند اما در دراز مدت بیشتر جواب می دهند. مثلاً همان سخنرانی من در مراسم لوسی… استفاده بیشتر از تریبون های بین المللی. من هنوز هم از سراسر دنیا ایمیل دریافت می کنم که آقا حرف هایت در لوسی چنین بود و چنان و ما را از احوال مردم ایران آگاه کرد. باید از این فرصت ها بهره ی بیشینه گرفت. موضوع دیگر هم تداوم است و خستگی ناپذیری. اگر گذرتان به بازار مسگر ها افتاده باشد، می بینید که فرد مسگر، نشسته است و با چکش اش دائم بر پیکر فلز می کوبد. طبیعی است که در ضربه ی اول نقش خاصی ایجاد نمی شود اما در نهایت این ضربه ها باعث می شود که طرحی و نقشی زیبا بر روی فلز نقش ببندد.
حالا این همه تلاش و استقامت برای آگاه کردن مردم دنیا، به نظر شما آیا تاثیر مستقیمی بر حال مردمی که به طور مشخص با یک حکومت تمامیت گرا و خشن روبه رو هستند، دارد؟
صد در صد چنین است. ببینید حتی نگاه یک فرد ناظر به یک پدیده می تواند آن پدیده را تغییر دهد. چینی ها یک ضرب المثل جالب دارند که می گوید بال زدن های دو پروانه در قطب شمال، می تواند در قطب جنوب طوفان ایجاد کند… این مسائل وجود دارند حتی اگر علم نتواند پاسخ مشخصی برایشان داشته باشد. اساساً بشر هنوز در ابتدای راه علم و دانش است و به قول معروف تازه دارد الفبایش را یاد می گیرد. بعضی امور را نمی توان تحلیل علمی کرد، ولی بر بودن و ارتباطشان با دیگر مسائل شک و تردیدی نیست. بنابراین اگر بتوانیم مردم دنیا را به مسائل ایران حساس کنیم و نگاه ها را بدان سو جلب کنیم، مطمئن باشید که همین اجماع افکار عمومی بر روی یک موضوع، تاثیر بسیار مثبتی بر جامعه ی ایران و مردم مبارزش خواهد داشت.
سوال آخر در واقع تنها یک گریز تاریخی است به انقلاب ۵۷، شما در آن موقع، ایران بودید و از حوادث خیابانی عکس می گرفتید و حالا در این سوی دنیا هستید و به عکس هایی که از ایران می آید نگاه می کنید… می خواستم بدانم چه رگه هایی از تشابه و تفاوت میان آن روزها و این روزها می بینید؟
سوال بسیار خوبی است. همان طور که اشاره کردید، من در زمان انقلاب ۵۷ در ایران بودم و در بطن جامعه. مردم را از نزدیک می دیدیم، عکس می گرفتم و مانند همه خواستار آزادی ایران از چنگال استبداد بودم و حالا اینجا هستم و شاهد ماجرا. به نظر من آنچه در سال گذشته در ایران اتفاق افتاد، همان ادامه ی جنبش مدنی ایران است که در تاریخ معاصر از زمان مشروطه به راه افتاده. نگاهی به تاریخ نشان می دهد که ایران در همه حال یا در چنگ استبداد سلطنتی گرفتار بوده یا استبداد دینی. سال ۵۷ هم بنا بود از دست استبداد رهایی پیدا کنیم، اما مذهبیون، انقلاب مردم ایران را ربودند… حالا این جنبش مدنی ادامه ی همان اعتراض هاست که امیدوارم در نهایت به نابودی کامل استبداد بیانجامد و دموکراسی و آزادی و برابری را برای مردم ایران به ارمغان آورد.
نقل از سایت گذار