صفحه چهار فصل در بخش قاب اختصاص دارد به معرفی طراحان و کاریکاتوریست ها در سراسر جهان. این شماره به داود شهیدی، کارتونیست خلاق و صاحب سبک ایرانی می پردازیم.
دیالوگ با درون
چند سال پیش، شبکه ی 4 مجموعه ی مستندی پخش می کرد که هر قسمت آن به یکی از کارتونیست های مطرح ایرانی اختصاص داشت. کارتونیست ها رو به دوربین، درباره ی سبک و آثار خود صحبت می کردند و به سؤوالات مصاحبه کننده پاسخ می دادند. متفاوت ترین برنامه مربوط به “داود شهیدی” بود. در اتاقش نشسته بود که تلفن زنگ می زد و فردی از او درباره ی زندگی هنری و آثارش می پرسید و او هم جواب می داد. مصاحبه که تمام می شد شهیدی گوشی را می گذاشت، دوربین حرکت نرمی از روی تلفن به سیم آن می کرد و دوشاخه را در قاب می گرفت که به هیچ جا وصل نبود!
این شوخی کوچک - که مسلماً ایده ی خود کارتونیست بوده- چکیده ی دنیای ذهنی و جنس طنز داود شهیدی هم هست، طنزی تلخ و درونگرایانه که در موقعیت های ابزورد و سورئال شکل می گیرد.
“داود شهیدی” متولد 1330 تهران، فارغ التحصیل رشته ی معماری از دانشگاه بوستون، کارتون را از سال 1344 آغاز کرد و دو سال بعد، با چاپ آثارش درنشریاتی مثل “خوشه”، “جهان نو” و “تماشا” در میان مخاطبان نخبه، شهرت یافت. شهیدی به نوعی دنباله روی مسیری بود که “اردشیرمحصص” در نشریات روشنفکرانه هموار کرده بود، شکل دیگری از طنز و کارتون که دغدغه ی خنداندن نداشت و از آثار طراحان طنزپرداز و تلخ نگار اروپایی مانند “توپور” و “گورمه لن” تأثیر می گرفت. آثار پیش از انقلاب شهیدی، حتی از محصص هم ذهنی تر و گاه کاملاً مالیخولیایی و ترسناک اند. مالیخولیایی که دنیای سورئال فیلم های “دیوید لینچ” و “کراننبرگ” را به یاد می آورد و توهمی کافکایی ایجاد می کند.
تأثیر تحصیلات شهیدی در زمینه ی معماری را می توان در فضاسازی های آثار قدیم اش به خوبی دید، آثاری که چارچوب و استخوانبندی بصری محکمی دارند و هاشور ها که در خلق وحشت ذهنی هنرمند نقش مؤثری بازی می کنند کمپوزیسیون های منسجمی را شکل می دهند.
شهیدی بعد از انقلاب به خارج از کشور سفر کرد و تا زمان انتشار روزنامه ی جامعه در اواخر دهه ی هفتاد، طراحی کارتون را کنار گذاشت و صرفاً به کار در رشته ی تحصیلی خود پرداخت. همین وقفه ی هفده، هجده ساله، آثار او را از لحاظ فرم و محتوا به دو پاره ی کاملاً جدا و مشخص تقسیم کرده است. در پاره ی دوم، همچنان با شهیدی متفکر، بدبین و سورئال طرف هستیم که انگار دیگر کمتر زندگی را سخت می گیرد و راحت تر به دنیا می نگرد، فضای آثار، ساده اما پخته تر شده. کمتر از هاشور های ریز و متراکم خبری هست و کادر ها هواخور بیشتری دارند. مالیخولیای ذهنی که از تضاد سایه روشن ها و انبوه خطوط متقاطع جلوه ی بیرونی می یافت، درونی و درونی تر شده. تمام خطوط اضافی، تزئینی یا فضاساز کنار رفته و تنها خطوط محیطی ظریف و لرزان برجا مانده. انگار “گورمه لن” در یک چرخش سَبک به “استین برگ” استحاله یافته باشد! هرچند در بعضی کارهای اخیرش خطوطی هاشورگونه در آثارش دیده می شوند که با این حال و هوای تازه، بیشتر مزاحم اند تا تأثیرگذار.
شهیدی دیگر مثل سابق با اجراهای پیچیده از همان اول در برابر بیننده گارد نمی گیرد و به گرد کارش پیله ای روشنفکرانه نمی کشد. بهترین آثار تازه اش مثل نقاشی کودکان، ملموس و ساده به نظر می رسند، حتی گوشه چشمی هم به خنده و خنداندن دارند. هرچند زیر این ظاهر ساده، همان ذهنیت پیچیده و سورئال جاری است. شاید تحول شخصیت هنرمند از جوانی به میان سالی او را به این نتیجه رسانده باشد که اخم کردن و جیغ کشیدن دردی را دوا نمی کند، باید به فاجعه پوزخند زد. شاید هم،کار در کنار نسل تازه ی کارتون ایران که سرخوشانه تر از اسلاف خود به کارتون و کاریکاتور می نگرند دراین تحول، بی تأثیر نبوده باشد اما با تمام این اوصاف، کارتون برای داود شهیدی همچنان، یک واگویه ذهنی است. دیالوگی با درون. مثل کسی که ساعت ها با تلفنی حرف می زند و اهمیت نمی دهد که به جایی وصل نیست!