جنگ یا تهدید جنگ؟

علی افشاری
علی افشاری

این روز ها وضعیت حساس ،فوق العاده و خطیر، ترجیع بند اظهارات مختلف پیرامون موقعیت کشور است. هم جناح های مختلف حکومتی و هم اپوزیسیون این عبارات را برای توصیف شرایط  مهم حاکم بر کشور بکار می برند. البته با تسامح از کنار واژه حساس می گذرم چون در طول سی و یک سال گذشته همیشه وضعیت کشور حساس بوده است و از دید مقامات جمهوری اسلامی دشمنان در حال توطئه بوده  و هیچگاه اوضاع کشور عادی نبوده است.

اما بالا گرفتن گمانه زنی ها پیرامون وقوع حمله نظامی آمریکا به ایران دلیل اصلی ویژه خواندن شرایط کشور است. پس از حمله آمریکا به عراق شبح جنگ بر فراز آسمان کشور قرار گرفت. در طول هفت سال گذشته به تناوب  سایه جنگ کم و زیاد شده است  گاهی چنان پر رنگ شده که هر دم انتظار می رفته تا ناوگان های آمریکا از مرز های آبی ایران عبور کنند و گاه نیز موضوع چنان به حاشیه رفته است که عده ای چشم انتظار بازگشایی سفارت آمریکا در تهران بوده اند. اما تند تر شدن لحن مقامات آمریکایی و بخصوص تهدید رئیس ستاد کل ارتش آمریکا و موضعگیری های متقابل رهبری و مقامات ارشد نظامی این تصور را پدید آورده است که ناقوس جنگ بزودی  به صدا در خواهد آمد.  اما آیا واقعا جنگی در راه است؟  اگر چه به نظر می رسد که گزینه برخورد نظامی محدود بیش از گذشته جدی شده است اما رصد شناسی رخداد ها نشان می دهد که وقوع آن در کوتاه مدت تصوری اغراق آمیز است. در واقع آنچه امروز در صحنه عمل جریان دارد مرحله ماقبل جنگ است که شمشیر برخورد نظامی به صورت تهدیدی جدی بلند می شود تا در سایه کارزار روانی و رسانه ای طرف مقابل را به عقب نشینی وا دارد. این فضای تهدید، مکمل و پشتیبان سیاست تحریم است تا نتیجه مورد نظر حاصل آید. غرب و متحدانش امیدوارند که دور جدید تحریم های شورای امنیت سازمان ملل و تحریم های چند جانبه و یک جانبه آمریکا و اتحادیه اروپا ، مقامات ایران را وادار به توقف غنی سازی اورانیوم کند و به تدریج از موضع عصیانگری و تقابل با نظم جهانی موجود به تفاهم و تنش زدایی بکشاند. مرکز ثقل تصمیم گیری در خصوص چکاندن ماشه جنگ با ایران در دستان آمریکا قرار دارد. اسرائیل اگرچه نا شکیبایی بیشتری نشان می دهد و تهدیداتش علیه ایران عریان تر است اما در موقعیتی نیست و  نبوده که بدون چراغ سبز امریکا و به صورت مستقل به ایران حمله کند. دولت اوباما به دلایل مختلف ، موافق جنگ با ایران نیست. اوباما با شعار مخالفت با جنگ و خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق در انتخابات پیروز شد.او برنده جایزه صلح نوبل است. پذیرش جنگ از سوی وی رفتاری غیر متعارف و خارج از اصول و بینش سیاسی و شخصیتی او است.انتخابات کنگره در پیش است و دولت اوباما نقشی مهم در سرنوشت انتخاباتی حزب دموکرات دارد . با توجه به هژمونی مخالفت با جنگ در بدنه اجتماعی حزب دموکرات، پراکندن بوی باروت بر فراز آسمان های ایران ، هدیه ای به جمهوری خواهان بود تا رقیب را از موقعیت اکثریت کنونی پایین بکشند. آمریکا گرفتار دو جنگ نیمه تمام در منطقه است که هر دوی آنها در داخل و خارج از خاک آمریکا معترضان زیادی دارند. اگرچه بخش عمده نیروهای ارتش آمریکا در حال خروج از عراق هستند اما نیروهای شان در افغانستان در حال افزایش است. در شرایطی که هنوز این دو پروژه به نقطه قابل قبولی نرسیده اند ، اقدام به جنگی دیگر و بی ثبات تر شدن منطقه آشوب زده خاور میانه  ،معقول به نظر نمی رسد. جمعبندی سازمان های امنیتی و تخصصی غرب و سازمان ملل این است که ایران حداقل دو سال تا رسیدن به نقطه بی بازگشت و دستیابی به جنگ افزار های اتمی فاصله دارد لذا موجبی برای عجله وجود ندارد. بحران اقتصادی عظیم جهانی و بخصوص آمریکا دیگر عاملی است که اولویت سیاست های دولت اوباما را به خود اختصاص داده است. اهمیت این اولویت تا بحدی است که آستانه پذیرش ریسک را خیلی کاهش می دهد. در اصل امتناع از برخورد نظامی و بالا بردن شکیبایی در استفاده از ظرفیت دیپلماسی میراثی بود که از دولت بوش به دولت اوباما رسید. دولت بوش در اواخر دوره فعالیت خودش ضمن مخالفت با توصیه دیک چنی و همراهانش،  پرونده حمله نظامی بالقوه به ایران را بست  و دیپلماسی تهاجمی و سنگین را برگزید.  اما فراموش نباید کرد که در معادله سیاست همیشه خواست و اراده تعیین کنده نیست و در برخی موارد اتفاقاتی می افتد که ناگزیر تصمیماتی گرفته می شود که بر خلاف خواست و تمایل اولیه بوده است. دولت اوباما تمایلی به جنگ با ایران ندارد . اما ممکن است شرایط بگونه ای جلو برود که مجبور به این کار گردد.  همانگونه که مک کینلی بر خلاف خواستش مجبور به مداخله در جنگ اسپانیا  کوبا شد. مدیسون بالاجبار پایش به کشمکش نظامی با بریتانیا در سال 1812 کشیده شد  و همچنین وودرو ویلسون علی رغم اکراه از مداخله ، وارد منازعات  جنگ جهانی اول گشت.

ماجراجویی مقامات اصلی تصمیم گیر در تهران و نزدیک شدن ایران به نقطه بی بازگشت در فعالیت های هسته ای حساس نقاطی است که می تواند پرهیز دولت اوباما را بشکند که در مقایسه با جورج بوش  به مراتب از مشروعیت و قدرت  بیشتری در حمله نظامی به ایران برخوردار است. اما با توجه به توضیحاتی که داده شد چنین احتمالی حداقل تا چهار ماه دوم سال 2011 بعید به نظر می رسد.

راهبرد سیاست خارجی دولت اوباما استفاده از ظرفیت سازمان ملل و سیاست چند جانبه گرایی بوده است. وی تا کنون از اعمال یکجانبه گرایی پرهیز کرده است. بنابراین اقدام نظامی از سوی وی نیازمند کسب موافقت دیگر اعضاء جامعه جهانی و فراهم کردن مقدمات کار در شورای امنیت سازمان ملل است. یکی از علائم جنگ بالا رفتن تحرکات دیپلماتیک برای کسب رضایت دیگر کشور ها و به جریان انداختن ماده 42 فصل هفت منشور ملل متحد است که تا کنون هیچگونه تحرکی در این زمینه در صحنه بین المللی و سازمان ملل دیده نشده است.

اما در مقطع فعلی دولت اوباما ترجیح می دهد تا بیش از گذشته از تهدید جنگ استفاده کند تا احتمال موفقیت تحریم ها را افزایش دهد. از طرف دیگر آمریکا می خواهد به حکومت ایران نشان دهد که خطر جنگ را جدی بگیرد و متوجه توان ماشین نظامی آمریکا باشد. آنها می پندارند که مقامات ایرانی تصور درستی از امریکا ندارند. آنها فکر می کنند که آمریکا در موقعیت ضعیفی است و امکان برخورد نظامی با ایران ندارد. از سوی دیگر آنها فکر می کنند که با کشاندن صحنه جنگ به خارج از مرز های ایران و فعال کردن برخورد های تروریستی توان بازدارندگی دارند. در اصل دولت اوباما می کوشد تا ریسک ها و خطر های خطای محاسبه حکومت ایران را آشکار سازد و به شکلی ملموس به ایران هشدار دهد تا قدرت نظامی امریکا را دست کم نگیرد.

اما علاوه بر دولت ، گروه های دیگری در صحنه سیاسی آمریکا هستند که بر طبل جنگ می کوبند. این گروه ها عمدتا وابسته به طیف راست و حزب جمهوری خواه هستند که استفاده از برگ حمله نظامی و متهم کردن  اوباما به ضعف و سستی در برابر ایران را عاملی مهم در پیروزی شان در انتخابات پیش روی کنگره و سنا می دانند. در اصل رویکرد آنها بیش از آنکه بیانگر قریب الوقوع بودن جنگ باشد ، مصرف داخلی دارد.

رفتار سرکوبگرانه و خشونت آمیز حکومت ایران و اضمحلال مشروعیت ان در صحنه بین المللی دیگر عاملی است که باعث سنگین شدن فضای روانی جنگ شده است. گرایش های ضد جنگ اکنون ضعیف تر از قبل شده اند و برخی از آنها تحت الشعاع دوری جستن از سمت گیری و همسو شدن با جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. توان و قدرت مانور گرایشات مخالف جنگ آمریکا با ایران در داخل خاک ایالات متحده به صورت آشکاری در مقایسه با گذشته کاهش پیدا کرده است. این امر نتیجه خشونت گسترده و کشتار مخالفان و معترضان پس از انتخابات ریاست جمهوری است. همچنین پس زدن سیاست آشتی جویانه دولت اوباما دیگر دلیل این قضیه است.

در نظر سنجی صورت گرفته توسط گالوپ 61 درصد پاسخ دهندگان ایران را تهدیدی جدی برای مردم آمریکا دانسته اند.

دولت اسرائیل و برخی از گروه های سیاسی این کشور دیگر نیروهایی هستند که  می کوشند سر و صدا های جنگ بالا بگیرد. آنان علاقمند هستند که هر چه زود تر درگیری نظامی بین ایران و آمریکا آغاز شود تا به زعم آنها سایه تهدید ایران اتمی از اسرائیل دور شود.

اما مقامات ایران نیز به دلایلی از این جنگ روانی استقبال می کنند. البته آنها از شکل گیری برخورد نظامی چه به صورت محدود و چه به صورت نامحدود واهمه دارند و ترجیح می دهند چنین امری هرگز رخ ندهد. اما مقامات اصلی تصمیم گیر و بخصوص شخص رهبری می پندارند که خطر جنگ جدی نیست و یک کارزار روانی و تبلیغاتی است. آمریکا را در موقعیتی نمی بینند که دست  به حمله نظامی به ایران بزند. اما تمایل دارند تا بر طبل جنگ روانی بکوبند. نخست می خواهند تا فضای روانی جنگی امریکا را خنثی کنند و نشان دهند که از موضع هسته ای کوتاه نخواهند آمد. در اصل تهدید های نظامی را بخشی از سیاست تحریم های جدید می دانند و لذا به پاسخگویی  از طریق تهدید های نظامی و تروریستی متقابل پرداخته اند. از سویی دیگر فضای تهدید نظامی محمل و بستر مناسبی را ایجاد می کند تا شرایط فوق العاده و امنیتی را در داخل کشور  تداوم بخشند. پس از گذشت یک سال و نیم از بحران انتخاباتی و فرو کش کردن اعتراضات خیابانی به طور طبیعی انتظار می رود که فضای پلیسی پایان یابد و مدیریت فضای کشور از حالت امنیتی و شبه امنیتی مجددا به فاز سیاسی برگردد. وقوع چنین حالتی باعث کم شدن فشار ها و افزایش دریچه تنفس جامعه مدنی می گردد. چنین امری قابلیت ان را دارد تا تحرکی مجدد به نیروهای خواهان تغییر دهد. در شرایطی که حاکمیت هنوز اعتماد به نفس خود را باز نیافته است و از نا پایداری توازن قوا بین حکومت و مخالفین در هراس است، اکراه دارد تا فضای جامعه به قبل از انتخابات بر گردد. بنابراین تهدید نظامی فرصت ارزنده ای است تا با بزرگنمایی و رجزخوانی های نظامی بتوان کماکان فضا را بسته نگاه داشت و محدودیت ها را توجیه کرد. از سوی دیگر بخش نظامی  و افراطی حاکمیت در چنین فضایی قدرت مانور و میدان داری بیشتری دارد لذا آنها هم به سهم خود در زیاد کردن پیاز داغ ماجرا می کوشند. دیگر مزیت این ماجرا جلوگیری از گسترش شکاف در داخل اصول گرایان و حفظ انسجام در داخل هسته حاکمیت است تا بتوان با استناد به خطر حمله دشمن ، نیروهای خودی و داخل نظام را متحد کرد و آنها را تشویق کرد تا از انتقادات و بیان نارضایتی ها چشم بپوشند. البته حاکمیت د ر عین حال می کوشد تا سیاست هسته ای اش را در هاله ای از ابهام نگاه دارد و با اتخاذ رویکرد ها ی دوگانه و ارسال پیام های  متضاد نوعی آشفتگی  و سرگردانی در جامعه جهانی ایجاد کند و  با ارائه طرح هایی چون کنسرسیوم مشترک سوخت با روسیه استرتژی وقت کشی و انداختن شکاف در بین گروه1+5 را ادامه دهد.

بدین ترتیب جنگ و حمله نظامی کماکان در مرحله تهدید است و هنوز فاصله زیادی با عملیاتی شدن دارد. اما عامل اصلی درگیری جدید نظامی در منطقه خطای محاسبه مسئولان ایران است. کما اینکه تا کنون امور بر اساس تحلیل ها و خواست آنها پیش نرفته است  دست کم گرفتن قدرت نظامی آمریکا  و تداوم ستیزه جویی در عرصه سیاست خارجی می تواند کار را به جایی برساند که برخورد نظامی برای گشودن  بن بست هسته ای، به نقطه بی بازگشت برسد.