قرن بیستم را قرن اتم، قرن کامپیوتر، قرن فضا خوانده اند و ده ها نام شبیه به این. اما قرن بیست و یکم تا همین جا یک نام بیش تر نپذیرفته و آن قرن شفافیت است. به عطشی که جهانیان به دانستن از خود نشان می دهند و به گسترش تکنولوژی اطلاعات که هر روز دسترسی لحظه به لحظه به خبر را آسان تر می کند، جهانی نو در حال ساخته شدن است که زیستن در آن به زندگی در حباب شیشه ای می ماند. اما تن قرن بیستم و نوزدهمی ما تاب ندارد هنوز.
در قرن بیستم همه تلاش حکومت ها و قدرت ها این بود که رادیو و تلویزیون ها و خبرگزاری ها را در اختیار گیرند تا در موقع خود از آن برای گرداندن نظر مردم بهره گیرند. اما در قرن پیش رو، تصرف رسانه های جهان شمول هر روز پرهزینه تر می شود، ناممکن تر و شاید بتوان گفت غیرلازم تر هم. ارتباط های آسان و فراهم اینترنتی که حضور در بزرگراه اطلاعاتی را آسان و ارزان کرده است، و به لحظه ای آدمی را به آدمیان دیگر متصل می دارد، پدیده بزرگ زمانه است. زندگی در چنین فضائی دارد قدرت ها و داوطلبان موقعیت های اجتماعی را وادار می کند که به این شفافیت خو کنند. چشمان “برادر بزرگ” که مراقبت دائمی بر حرکات بازیگران سیاست و هنر و اجتماع و اقتصاد دارد، زندگی قرن بیست و یکم را شکلی دیگر بخشیده و از جمله احزاب را تبدیل به خانه های شیشه ای شفاف کرده است.
ماموران نیروی انتظامی ایران در جریان مبارزه با اوباش و بر هم زنندگان نظم جامعه، که بسیار کار خوبی هم هست، چند جا تندی کردند، تصویرش از طریق موبایل ها به لحظه ای در جهان پخش شد، حالا فرمانده هی فریاد بزند و کلمات درشت به کار گیرد که روحیه بازگرداند، واقعیتش این است که دست آن افسر و سربازی که در کارست بعدا می ترسد. نه از فرمانده می ترسد بل از آن می ترسد که فرزندش فیلم او را دیده باشد در “یوتیوب”. و همین ترس وی را کنترل می کند.
دولتمردان و صاحب نامان غرب، همان جائی که تکنولوژی اطلاعات در آن متولد شده و دارد شکل می گیرد، با رشد این صنعت، و به همان شتاب، ناگزیر می شوند یاد بگیرند که چطور با این پدیده ها زندگی کنند، اما برای قدرتمندان شرقی دشوارست کار در نهادهائی، فعالیت سیاسی در احزابی، معامله و مذاکره در شرایطی مانند حباب شیشه ای، همه جانش پیدا. شرقی ها، به اندازه غربیان حریم خصوصی و حقوق شهروندی را محترم نمی دارند، اما در همین حال پوشیدگی را دوست دارند، در آن احساس امنیت می کنند، حوزه عمل خود را چنان تعریف می کنند که غریبه نباید بدان پا بگذارد. وقتی هم به قدرت می رسند بیش تر می پسندند که همان حریم را گسترش دهند و حکومت را در حریم بگذارند.
مقاله این قلم با عنوان خواب با گژدم [شنبه نوزده خرداد، هم میهن] گرچه همان پی آمدها را داشت که قابل پیش بینی بود، اما از این رو کار بایسته ای بود، باید نوشته می شد که در راه تاسیس جامعه ای مدنی باید همگان عادت کنند که هزینه رفتار خود بپردازند. کافی نیست که توقع داریم حکومت و دولت پاسخگو باشند. دیگران که هنوز به دولت نرسیده اند اما قصد آن را دارند هم باید هزینه پرداز و مسوول باشند. تا چنین نشود جامعه مسوولیت پذیر شکل نمی گیرد. معمولا همگان می دانند که دولت ها باید پاسخگوی مردم باشند و می دانند که اگر امروز هم از پاسخگوئی بگریزد، مانند همیشه تاریخ، روزی به زور به محکمه برده می شوند و امکان دارد در آن روز امکان دفاعشان ندهند. اما از یاد برده می شود که این حکم تنها در مورد دولت ها و دولتمردان صاحب قدرت جاری نیست. اوپوزیسیون جمهوری اسلامی که به علت دیرماندن – تا حالا بیست و هشت سال – خود صاحب خیمه وخرگاه شده است چه خوب که از هم حالا امور مدنی را تمرین کند و در عمل ارادت خود را به حق طلبی و دموکراسی نشان دهند. وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند.
اما از سوی دیگر از دید صاحب این قلم، سخن دبیر شورای عالی امنیت ملی هم پذیرفتنی نیست که به جای توضیح درباره آن سباستی که کار را به تحریم و صدور قطعنامه های شورای امنیت کشاند و کشور را به راستی منزوی کرد گفته است سیگنال هایی از داخل رفت و موجب تصویب قطعنامه های تحریم شد. و عده ای [ وی از دو تن که محسن سازگارا و خانم حقیقت جو باشند نام برده] رفته اند به واشنگتن و به آن ها اطلاعاتی داده اند که موجب این تصمیم گیری ها شده است [نقل به مضمون].
به ده ها دلیل پذیرفتنی نیست که اعضای شورای امنیت سازمان ملل، عقل و رای و مصلحت و منافع ملی خود را به دو تن [ گیرم تمام مخالفان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را هم به آن ها اضافه کنیم] بسپردند و بر اساس نظر و اطلاعات آن ها در مجمع جهانی رای بدهند.
احتیاج به استدلال نیست، گوینده خود نیز می داند که چنین نفوذ کلامی در مخالفان پریشان جمهوری اسلامی [چه رسد به آن چند تن که به تازگی از ایران رفته اند] وجود ندارد. باید پرسید چین و روسیه را چه کسی سیگنال داد که رای علیه جمهوری اسلامی دادند.
توجه دارید که آقای لاریجانی نمی گوید مخالفان مسلح ما که در عراق منزل دارند رفته اند اطلاعاتی به آمریکائی ها داده اند که آن ها طرحی در سر آورده اند، که اگر می گفت قابل تامل بود. مجاهدین خود نیز پنهان نمی دارند، بلکه بدان مفتخرند که اطلاعات مربوط به فعالیت های هسته ای را به آمریکا داده اند. بر همین اساس برایشان مجازست که سایر اطلاعات را هم بدهند. ولی آقای لاریجانی این نمی گوید. بلکه به کسانی اشاره می کند که از تهران رفته اند. چرا این را می گوید چون سخنش قرارست زمینه محدودیت هائی را در داخل کشور برای ارتباط با دیگران ایجاد کند.
در دنیا معمول است و بر همین اساس شاید اشکالی نداشته باشد که دبیر شورای عالی امنیت ملی کشوری، برای پیشگیری و ممانعت از رفتار گل و گشاد و خارج از کنترل منقدان آن دولت، تهدید کند و برای آن ها بدین وسیله هشدار بفرستد که ایهالناس مواظب خود باشید. به راستی هم در شرایط امروز ایران و جهان، موقع حساس است و اهل سیاست باید مواظب باشند که به ضد خود و علیه مردم و مخالف آرمان های خود کاری نکنند. اما سناریوی آقای علی لاریجانی خام بود. خوف آن دارد از شدت خامی، آن ها که باید مخاطبش باشند هم آن را درنیابند. بهترین کار شفافیتی است که دنیا دارد به آن عادت می کند.
در راه تلاش برای ازادی گردش اطلاعات، سلامت بخشیدن به روند اطلاع رساندن، باید علاوه بر روزنامه نگارانی متعهد و صدیق، مخاطبانی در عطش صداقت و شفافیت داشته باشیم تا خبرسازان هم راه خود بدانند.
رسانه های ازادی طلب همچنان که از دستگاه قضا و عدالتخانه جمهوری اسلامی انتقاد دارند که افراد را به بهانه و اتهام جاسوسی و وابستگی به آمریکا و یا همکاری با آمریکا برای شورش و براندازی نرم [ به قول کیهانی ها براندازی مخملی] زندانی می کنند. اتهامی که به رامین جهانبگلو، علی فرح بخش، هاله اسفندیاری، علی شاکری و کیان تاج بخش نمی چسبد، باید صاف و پوست کنده اخبار مربوط به همکاری، مشورت دهی، همرائی بخش دیگر را منعکس سازند، اما درست و دقیق. نباید به خاطر پرهیز از روان شدن اتهاماتی که به ناسزا نثار خبررسان می شود، از افشای اعمال سیاسیون چشم پوشید.