جهل و بیسوادی؛ ریشه ختنه زنان

مریم نورائی نژاد
مریم نورائی نژاد

در شرایطی که انجام پژوهش‌های اجتماعی بخصوص در حوزه مسائل زنان، دشوار و کم طرفدار به نظر می‌رسد، ورق زدن کتاب “تیغ و سنت” به قلم خانم رایحه مظفریان که چاپ دوم آن توسط انتشارات تخت جمشید شیراز منتشر شده، نویدبخش انجام پژوهش‌های اجتماعی لازم و مفید به حال زنان ایران است.

هرچند برخورد و خواندن از ظلم بزرگی چون ناقص سازی جنسی زنان، کار ساده و آسانی نیست و اندیشیدن به دخترانی که با جهل و ناآگاهی مادرانشان مورد ظلم قرار گرفته‌اند و آن را در مورد نسل‌های بعد هم پیاده می‌کنند، قلب آدمی را به هم می‌فشارد و یک داستان از هزاران آن کافیست تا دنیا را پیش چشم آدمی تیره و تار بنمایاند؛ اما قلم محققانه مولف، اثری ارزشمند را پیش روی علاقمندان مسائل زنان قرار می‌دهد که پرده از واقعیت تلخ ناقص سازی جنسی زنان در جهان و ایران برمی‌دارد.

هفت فصل مفصل کتاب که تمامی جوانب علت و معلولی “ختنه زنان” را مورد بررسی قرار می‌دهد، شامل جوانب علمی و پزشکی این کار تا عوارض و پیامدهای روانی، فردی و اجتماعی آن است که در نقطه نقطه کتاب مستند به آمارهای سازمان‌های جهانی بهداشت و سازمان‌های حامی حقوق زنان است.

تصور کنید دختربچه‌ای که در معرض ختنه است با عوارضی چون خونریزی، درد، عفونت، شوک، تب، احتباس ادراری در کوتاه مدت و زنی که این رسم منحوس را از سر گذرانده با عوارضی چون زایمان سخت، مقاربت‌های دردناک، تغییر شکل آلت تناسلی و برآمدگی آن و حتی مرگ در درازمدت روبرو است. (ص ۳۲ و ۳۳)

فراگیری عمل “ختنه زنان” بخصوص در کشورهای آفریقایی تا اندازه‌ای است که برخی از فعالان حقوق زنان در سطح جهان را بر آن داشته تا علاوه بر مبارزه اجتماعی با رواداری چنین خشونتی در حق زنان، انجام این کار را به مراکز بهداشتی و درمانی هدایت کنند و به آن جنبه کلینیکی بدهند. مولف با برشمردن این تلاش‌ها بر آن است تا به این سوال پاسخ دهد که تکنیکی کردن ناقص سازی جنسی زنان آسیب‌های ناشی از آن را کم می کند و یا اینکه به خطرات آن می افزاید؟ پژوهشهای پزشکی فراوانی نشان داده که بهداشتی و پزشکی کردن “ختنه زنان” به هیچ وجه از آثار و عوارض کشنده آن برای زنان نکاسته و حتی می‌تواند سلامت حرفه‌ای دنیای پزشکی را نیز به خطر بیاندازد.

ناقص سازی جنسی زنان و ادیان الهی از دیگر بخش‌های قابل توجه این کتاب است. شاید خیلی از ما به این فکر کنیم که این عمل ریشه دینی و مذهبی دارد. اما چنین خشونتی علیه زنان پیش از آنکه ریشه دینی داشته باشد ریشه ای باستانی دارد و بیشتر به قومیت گره خورده است تا مذهب. در حال حاضر بسیاری از علمای دینی به اتفاق آراء، چفت کردن آلت تناسلی را در اسلام حرام (غیرقانونی) می دانند. مولف در اثبات نسبت کمرنگ دین اسلام و “ختنه زنان”، فتاوای مختلف علمای جهان اسلام که بعضاً این عمل را غیرشرعی دانسته اند را آورده است و از دفاتر مراجع تقلید داخل کشور نیز استعلام کرده و تصویر پاسخ مراجع را نیز به چاپ رسانده است. مکارم شیرازی، بیات زنجانی و … حکم بر حرام بودن این کار داده اند.

پایان این فصل از کتاب با طرح “حق زندگی”، “حق برخورداری از بدنی سالم”، “حق استفاده از بهداشت و زندگی سالم”، حق برخورداری از لذت رابطه جنسی با همسر خود” و “حق انتخاب”، “ختنه زنان” را تحت هر شرایطی عملی خشونت آمیز و غیرانسانی علیه زنان قلمداد می کند و یادآور می شود طرفداران “ختنه زنان” که آن را عملی برای کنترل امیال جنسی زنان می دانند باید در نظر بگیرند که تمام امیال انسانی از طریق مغز کنترل می شوند و نه اینکه راه ناقص سازی جنسی زنان در پیش گرفته شود.( ص ۷۴)

سازمان بهداشت جهانی که در مورد رهبری مسائل بهداشتی دنیا مسئولیت دارد، خود را در زمینه “ختنه زنان” از دو نظر مسئول می داند: ۱) رفع انحلال کامل ناقص سازی جنسی زنان، ۲) اطمینان از تحت مراقبت‌های کافی بودن زنان ختنه شده برای پیشگیری و درمان کلیه عوارض مرتبط با سلامت ناشی از ختنه زنان.(ص ۷۷) اما علیرغم همه این تلاش‌های جهانی برای ریشه کنی ناقص سازی جنسی زنان، میزان کاهش این پدیده شوم، بسیار نامحسوس است و قوانین بین المللی حقوق بشر و ناقص سازی جنسی زنان که در هر مکان و زمانی قابل اجرا است، هنوز هم نتوانسته از آمار سالانه سه میلیون ختنه دختر، تنها در قاره آفریقا بکاهد.

اما “ختنه زنان” زنان چه پراکندگی در سراسر جهان دارد؟ شاید پاسخ سریع به این سوال، ذهن ما را متوجه قاره آفریقا کند اما مولف در فصل “الگوی پراکندگی ناقص ساری جنسی زنان در جهان”، اثبات می‌کند که این عمل خشونت آمیز تنها مختص به قاره آفریقا نیست و گستره ای از جنوب شرق آسیا، اروپا و آمریکای شمالی را هم شامل می شود.

موج مهاجرتهای بین المللی به کشورهایی که شرایط زندگی و رفاه بیشتری دارند، باعث شده تا آمار ناقص سازی جنسی زنان، سهمی هم برای کشورهایی مثل سوئد، آلمان و فرانسه هم در نظر بگیرد. مهاجران متعصبی که علیرغم سکونت در کشوری دیگر، یارای مبارزه با سنت‌های متعصبانه کشور مادر را ندارند و حاضرند برای ختنه دخترانشان رنج و هزینه سفر مخفیانه به کشور خودشان را به جان خریده و در حالیکه فرزندشان، شهروند کشور ساکن محسوب می شود، چنین ظلمی را در حق آنان روا بدارند. در چنین شرایطی است که قانون گذاری و دادگاههای کشورهای مهاجرپذیر نقش پررنگی در کاستن از شیوع ناقص سازی جنسی زنان پیدا می کنند.

در انتهای فصل الگوی پراکندگی ناقص سازی جنسی زنان در جهان، نویسنده به وضعیت “ختنه زنان” در ایران پرداخته است. داده های این فصل برپایه پژوهش مولف در مناطق مختلف جزیره قشم گردآوری شده است. خانم مظفریان در سفرهای متعدد و طولانی به مناطق روستایی جزیره قشم، مساله «ختنه زنان» را در این منطقه از ایران مورد مطالعه قرار داده است. آنچه از نتایج پژوهش به دست آمده، نشانگر انجام گسترده این رسم غلط به دلیل ناآگاهی مردم منطقه از عوارض این ناقص سازی جنسی است.

اغلب زنانی که مصاحبه شده اند از ختنه به عنوان یک رسم و سنت دیرینه یاد می کنند که به علت اینکه مادران و مادربرزرگانشان این سنت را گرامی داشته اند، آنها نیز باید به آن پایبند بمانند. (ص ۲۳۹) اکثریت مطلق زنان ختنه شده از عوارض این ناقص سازی جنسی کاملا” بی اطلاعند و حتی برخی بر این باورند که این عمل ضامن سلامت و بهداشت آنهاست. همین داده از چنین پژوهش عمیقی کافی است تا روشن شود که تا چه میزان عدم آگاهی و فقر فرهنگی باعث تداوم ناقص سازی جنسی زنان توسط جامعه در نگاه کلان و توسط خود زنان در نگاههای خرد می گردد.

آمار شیوع ۸۳ درصدی “ختنه زنان” تنها در جزیره قشم، آمار قابل اغماضی نیست. یکی از فرضیات این پژوهش اثبات می‌کند که رابطه معنی‌داری بین پایبندی به اعتقادات دینی و نگرش به ختنه وجود ندارد و در واقع “ختنه زنان” بیشتر از اینکه از نظر افراد ساکن در جزیره، عملی مذهبی تلقی شود، عملی فرهنگی و سنتی است.(ص ۳۲۶) سنتی که برای ریشه کنی کامل آن، راهی جز افزایش سواد، افزایش آگاهی و تقویت فرهنگ زندگی روزمره را نمی‌توان تصور کرد.

این پژوهش تائید می‌کند که هرچه میزان تحصیلات زنان افزایش پیدا می کند، میزان نگرش موافق آنان نسبت به ختنه کاهش می‌یابد. شاید این یافته پژوهش نویدی برای ریشه کنی ختنه در میان نسل‌های جدیدتر زنان باشد که در مقایسه با مادران و مادربزرگانشان با شانس تحصیل بیشتری در زندگی مواجه هستند.

نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان داد که ناقص سازی جنسی زنان، ارتباط مثبت و معناداری با مشاهده و تجربه ختنه در خانواده دارد.(ص۳۲۹) در واقع طبق نظریه یادگیری اجتماعی باندورا تجربه خشونت و در معرض خشونت بودن در خانواده می‌تواند دلیلی بر یادگیری و ادامه آن در حق دیگر دختران و زنان باشد.

می‌خواهم گزارشم از پژوهش علمی خانم رایحه مظفریان را با جمله آغازین کتابش به نقل از “آلوین تافلر” به پایان ببرم. “بیسوادان قرن ۲۱ آنهایی نیستند که نمی‌توانند بخوانند و بنویسند، بلکه آنهایی هستند که نمی‌توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند.”

منبع: مدرسه فمینیستی