دوسال از نخستین تجمع مسالمت آمیز زنان در اعتراض به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان می گذرد. در این دوسال، زنان دو تجمع مهم و تاثیر گذار بر جنبش زنان و بسیاری از اتفاق های تاثیرگذار بر ساختارهای مردسالار را در سطوح مختلف، مدیریت کرده و به صحنه های عمومی کشاندند.
فارغ از تاثیرات بیرونی این دو اتفاق و تاثیراتی که مسلما بر افراد و گروه های اجتماعی مختلف و مرتبط با جنبش زنان داشته اند، ثبت وقایع داخلی جنبش زنان نیز از اهمیتی ویژه برخوردار است. اما ثبت شرایط، به تنهایی نمی تواند تاریخ نگاری جنبش زنان در شرایط فعلی را تکمیل کند. این ثبت و ضبط در حد نگارش تجربه های درونی زنان بسیار قابل تامل و مهم است. اما باید دقت داشت که تاریخ نگاری و واقعیت نگاری چیز دیگری است و تخصص و نیز بی طرفی و مستنداتی می طلبد که نقطه تمایز تجربه های شخصی و نظردهی شخصی و تحلیل تاریخی و حتا وقایع نگاری تاریخی است.
دوست عزیز خانم نوشین احمدی خراسانی، که نقش او در هماهنگی و تاثیرگذاری بر بخش فعالی از جنبش زنان بر کسی پوشیده نیست، در یادداشتی ، بخشی از تجربه ها و وقایع این دو تجمع را بازگو کرده است.
این نوشته فارغ از اظهار نظرهای شخصی نویسنده در برخی موارد و نقشی که در آن گاهی به اغراق به برخی از گروه های فعال جنبش زنان داده شده و فارغ از برجسته کردن ها و کمرنگ کردن های معمولی که خاص تجربه نگاری شخصی است، از این منظر اهمیت دارد که کسی از داخل جنبش، به آسیب شناسی رخدادها نشسته است. اتفاقی که شاید بسیار پیش تر از این باید رخ می داد اما هربار به دلایل بسیاری از جمله داشتن رودربایستی ها یا پرهیز از دامن زدن به اختلافها یا پرهیز از رنجاندن یا دامن زدن به سوءبرداشتها و سوء تفاهم ها تاکنون کمتر شاهد آن بوده ایم. از این منظر، کار نوشین احمدی خراسانی ستودنی، جسورانه و قابل تقدیر است که از شخصیتی چون او طبیعی نیز هست.
البته همان گونه که گفتم دقیقا به همین دلیل نیز از آنجا که برای داشتن نگاه تحلیل گر تاریخی باید حس های شخصی و گرایشهای گروهی را کنار نهاد و به آنچه واقعا رخ داده، فارغ از علایق و سلایق، توجه کرد، این یادداشت خوب را نمی توان از بعد تاریخ نگاری یا تحلیل وقایع جنبش زنان، مطالعه کرد.
نداشتن مستندات کافی و منطقی برای بسیاری از اظهار نظرهای شخصی از جمله این مسائل است. در این یادداشت همواره گروهی و بخشی، انگ نزدیکی با حکومت،تحت فرمان مردانه بودن ، ترسو بودن و … می خورند. اما جسارت نویسنده تا همینجا متوقف می شود. نه دلیلی برای این مستندات ارائه می شود و نه این افراد معرفی می شوند.
مثلا اینکه بخشی از فعالان جنبش زنان بعد از انتخاب احمدی نژاد به دلیل تبلیغات رقبای او دچار انفعال شدند، بر اساس کدام دلیل و منطق است؟ و اساسا انفعال یعنی چه؟ و مصداق فعال بودن چیست؟ و بر این اساس، چه کار پژوهشی صورت گرفته تا گفته آید که چه کسی یا کسانی در آن برهه دچار انفعال شدند، چه کسانی فعال بودند؟ و دلیل هرکدام چه بود؟ آیا ایشان درباره همه گروه ها تحقیق و مطالعه کرده اند که حکم به انفعال برخی و فعالیت برخی دیگر می دهند؟ و آیا نشانه فعال بودن، داشتن صرفا دو مقاله و چند خبر است؟ !
یا چگونه عدم حضور برخی از فعالان جنبش زنان در تجمع ۲۲ خرداد ۸۵، دلیل بر ترس آنها تعبیر می شود و بدتر از آن دلیل فرمانبری ایشان از مردان پشت پرده سیاست که سکوت پیشه کرده بودند، در حالی که عدم حضور گروهی که نگارنده آن سطور از ایشان است، در تجمع ۸ مارچ ۸۵ میدان بهارستان، نه تنها دلیل “ترس” ندارد، که “غیبتی بهتر از حضور” تعبیر می شود. در حالی که اتفاقا به نظر می رسید تنها علت این عدم حضور هراس از دوباره گرفتار شدن در بندی باشد که همان روز از آن رها شده بودیم. ( من نیز برای این ادعا دلیل و مدرکی ندارم و بنابراین در همین جا آن را باطل اعلام می کنم! )
اما اساسا این چه نوع قیاسی است و چه مبنای علمی دارد و چگونه می توان این نوشته ها را سندی بر تاریخ جنبش زنان تلقی کرد؟
در بخش دیگری از این نوشته، به فعالان ایدئولوژریک و فعالان غیر ایدئولوژیک اشاره شده. آیا جنبش زنان سیاه لشگر یا نیروی یدی دارد؟! و نگاه تحقیر آمیز پشت این اصطلاح چه کسانی را نشانه رفته است؟
و بالاخره این که در دوسال گذشته زنان - فرقی نمی کند کدام زنان و کدام گروه ها - توانستند دو تجمع بزرگ موفقیت آمیز را رهبزی کنند. این دو تجمع، بیش از آنکه در تقابل با هم تعریف شوند، دنباله معقول و منطقی هم بودند. بدون شک ، تجمع سال ۸۵ از تجربه های منفی تجمع سال ۸۴،استفاده های فراوان برد. سراغ جنبه های منفی آنها نرفت و سعی کرد به جای باز تولید اشتباه های پیشین به روشهای جایگزین بهتری بیندیشد. اما بدون شک نخستین تجمع زنان در سال ۸۴، نکات قابل توجه و مثبت و ارزنده بسیاری داشت که نمی توان آنها را نادیده گرفت و به نقاط ضعفش بسنده کرد. همین طور تجمع سال ۸۵ در میدان هفت تیر نیز کاستی هایی داشت که گذشتن از آنها نیز منصفانه نیست.
آیا می توان تجربه های موفق امروز را بی در نظر گرفتن آزمون و خطاهای دیروز نقد کرد؟ به نظر من این، مرز نظر دهی شخصی و وقایع نگاری و تحلیل تاریخی است. اینکه منصفانه و بدون استفاده از عباراتی مثل نیروهای عدالت خواه مستقل و … یا برچسب زدنهای معمولی که هرگز دلیل و مدرکی برای اثبات آنها وجود نداشته،از گذشته حرف بزنیم یا منصفانه به بازگو کردن وقایعی که با وجود همه فعالان جنبش زنان شکل گرفته بنشینیم.
بنابراین علت برخی انفعالها فقط وهم و واهمه نیست. گاهی نیز سنگ اندازانی هستند که رخ نمایی خود را در تخریب دیگران دنبال می کنند و کاش چشم ما به آنها بیناتر بود و حواسمان بدیشان جمع تر بود.
آن زمان نیز دوستانم از من رنجیدند. دوستانی که انتظار داشتند که گاهی کنارشان بایستم و از آنچه از دید ایشان “حق” بوده دفاع کنم.
اما واقعا “حق” چیست؟ چه کسی می داند؟ و چه کسی ادعا می کند که حق گو و عدالت خواه است و آن دیگری نیست؟
برای این است که می گویم اگر می نویسیم - که خیلی خوب است و بایسته است و ستودنی - مواظب باشیم که حق، توپ فوتبال نیست که با زدن گل به دروازه رقیب، امتیازش را به نام خود کنیم. و این حرف، البته به هیچ وجه منکرتلاشها، جسارتها و خوش فکری های کسانی که در قبل بیشتر این تجمعات حضور داشته اند نیست.
جنبش زنان به نظرم در یک سال گذشته نقاط اوج بسیاری را پشت سر گذاشت. افراد و گروه ها و نهادها در آن هزینه های بسیار دادند. هزینه هایی که در قبال آن نیاز دارند که نیرو و انرژی شان را در مقابله با نیروهایی صرف کنند که با تفکر بنیادگرایانه قصد سرکوب خواسته های بحق ایشان را دارند.
روا نیست که این انرژی ها و نیروها صرف یارگیری ها و ثبت و ضبط تاریخ شود. روا نیست ذهن نیروهای جوان جنبش زنان صرف این شود که چه کسی یا چه کسانی امتیاز بیشتری در جنبش دارند. روا نیست بر ما نوشین عزیز! - که دوستت دارم و برایت احترامی فراوان قائلم - اما آسیب شناسی چیز دیگری است. لازم است و ضروری که در هر گامی به پشت سر نیز نگاهی کنیم. اما به شرطی که نگاهمان همه سو نگر باشد و منصف. بی غرض باشد و مستدل. برای این منظور لازم است که که نگاهمان به پشت سر، تنها به رد پاهایی که به ما ختم می شود، ختم نشود.
منبع: وارش